زندگی

جنبش و تحريک مشروطيت اول

مرد اجنبی و گمنام تاريخ معاصر افغانستان داکتر محمد عبدالغنی خان

نوشته ً محمود نجفی

کارمند دانشگاه هومبولت برلين، سيمينار آسيای مرکزی

داکتر عبدالغنی خان پسر مولوی عبدالصمدخان از مردمان جلالپور جتان گجرات مربوط علاقه پنجاب بود. وی پس از ختم کالج در هند از طريق يک سکالر شيپ به لندن رفت. در هنگام سفر سردار نصرالله خان به لندن ، وی در ترجمانی خدمت شهزاده را نمود. سردار نصرالله خان بوی توصيه نمود تا به کابل بيايد. چند سال بعد ، قبل از آنکه مکتب حبيبيه افتتاح گردد به کابل آمد و بحيث مدير قلم مخصوص انگليسی عبدالرحمن خان و حبيب الله  پسرش اجرای وظيفه نمود. وظايف ديگريکه در افغانستان در دوره های مختلف انجام داد :  عضو مجلس قانونگذاری و مجلس مشاورت برای امان الله ،  آمر دارالترجمه و تأليف ، آمرساختمان خدمات اجتماعی ، آمرسرطبيبان کابل .

داکتر عبدالغنی و برادر بزرگش مولوی نجف علی خان ازجمله معلمين خصوصی امان الله خان بودند که بنام اتاليق و استاد امان الله خان ياد ميگرديدند.

مکتب جبيبيه را نظر به خواهش حبيب الله خان ، حبيبيه نام گذاری نموده و عنوان کرد و به اينترتيب در سال 1903 معارف را در افغانستان بنياد گذاشته و تاسيس نمود. داکتر عبدالغنی خان خودش زمام امورمکتب را بدست گرفته و بحيث مدير و رهبر آن مقرر شد و درهيمن جريان ليسه دارالمعلمين هم با رهنمود و هدايت های وی پايه گذاری گرديد و در ضمن در سراسر کشور سفر نموده و درحدود سيزده مکتب ابتدائيه و متوسطه را هم در ولايات مختلف مملکت افتتاح کرد. اگر داکتر عبدالغنی خان را بانی معارف معاصرافغانستان خطاب کنيم ، بجاست و از بيان يک حقيقت دوری نگزيده ايم.

او عضو جميعت مشروطه خواهان اول  بود و در رأس يکی از حلقه ها بنام جان نثاران ملت قرار داشت. وی با مشروطه خواهان زندانی شد و 11 سال بعد در زمان امان الله خان از حبس رها گرديد. بعضی ها معتقد اند که رهبر و رئيس اين نهضت بوده است ،  زيرا از اعضای جنبش  چه آنهايی که اعدام شدند و چه کسانيکه زندانی شدند ، در هنگام بازداشت از ايشان تحت فقره عبدالغنی خان بازرسی و تحقيقات صورت می گرفت و سپس برای شان جزا تعيين ميگرديد.( اراين زمينه می توان در صورت لزوم اسناد ارايه کرد.)

امان الله خان وی را بهمراهی والی علی احمد خان بحيث عضو هيئات مذاکره صلح و استقلال وطن به راولپندی فرستاد. انگليس ها او را يکی از مخالفين سرسخت و مزاهم اهداف خود می دانستند زيرا داکتر عبدالغنی خان بر مواد معاهدهً صلح بيشتر از ديگر اعضای هيئات از خواسته های افغانان حمايت و پشتيبانی نموده و با مرام های شوم بريتانيه مخالفت می ورزيد. چنانچه انگليس ها از درمکر و حيله پيش آمدند و با پيشنهاد های خصوصی ، وعده های مادی و مقامی هم نتوانستند داکتر غنی را از عزم راسخش برای استقلال افغانستان منصرف سازند.  گرچه داکتر عبدالغنی خان و فاميلش رنج و درد زيادی را متحمل گرديده و قربانی استبداد امير حبيب الله شدند ، باآنهم وی افغانستان را مانند زادگاه خويش گرامی و دوست می داشت. او نه تنها برای استقلال افغانستان مبارزه ميکرد ، بلکه از همين طريق برای آزادی ، خود مختاری و استقلال هند نيز کوشان بود.

داکتر عبدالغنی خان به افکار سيد جمال الدين افغانی ارزش بی حد قايل بوده و در خيلی موارد با وی هم نظر و هم عقيده بود. حبيب الله او را اعدام نکرد ولی خواست روحيه قوی مبارزش را بکُشد و به حبس ابد محکومش نمود تا در طول عمر خود مبتلا به شکنجه روحی و روانی باشد. پسرک يازده ساله وی  بنام عبدالجبار را در همين جريان بشکل خيلی ناجوانمردانه با قطع و بريدن اعضای بدنش به قتل رسانيدند. قاتلين اين معصوم تا به امروز نا معلوم اند. اما برای اهل دانش ، آفتاب را نمی توان با دو انگشت پنهان کرد.

داکتر عبدالغنی  پس از اطلاع ازاين خبر دلخراش ، اميرحبيب الله را به زبان شعر از عقب پنجره های زندان فحش داد.

داکتر عبدالغنی خان دراين شعر از استبداد و ستمگری دولت جبيب الله تنقيد نموده و عاملين قتل پسرش را سوال می کند که چرا در پايتخت و دارالسطنت حبيبی ، حلق پسرک معصومش را بريده و جام شهادت را بوی نوشاندند و کسی رد پی تحقيق اين جنايت نشد و هم از کسی در مورد قتل بيگناه پرسان و سوال نگردند. پس يقينا قاتل«  اصغر يزيد»  است که منظورش خود شاه  يعنی حبيب الله می باشد.

 داستان قتل جبار شهيد

 بـــــگويم داستـــــــــان قتل جبار              نمونه باشد اين مشتی ز خروار

بگوش جان همی باشـــــد شنيدن             بخــــــــون دل همی بايد نوشتن

چو نقــــــش واقعه خامه طرازد             زخونناب جگر شنـــگرف سازد

شـــــــــنو اين قصهً درد دل من             اگر داری تـــــــــو يارای شنيدن

فلـــــــــک يارای سمع آن ندارد             اگر بشنود ، چوباران خون ببارد

به نفــــــس پايتخت اين واقعه شد             بدارالسطنت اين حـــــــــادثه شد

درآمد دزد و شحنـــــه بود بيدار             درآمد گرگ و چوپان بود هشيار

برهنه بود شمشــــــــير سياست             کشيده بود هــــم چوب حکومت

چرا تاراج شد جنــــــــس روانم             فراق يوسفــــــــــم شد داغ جانم

به خنجر حلق معصومش بريدند            بسوی روی معصــومش نديدند

نه ترسيدند کو هردم شهيد است            يقينا قاتل اصـــــــغر يزيد است

چرا فـــــرزند معصومم شب تار           شهادت يافت از دست ستمـگار

چرا نوشـــــانده شد جام شهادت            چرا نگرفته شـد از کس شهادت

  مقبره اين پسرک بيگناه در نزد مردمان با احساس و مترقی آنزمان بحيث زيارت شهيد شناخته شد و در نواحی چمن حضوری در مرکز راه قرار دارد. در بين اهالی کابل بحيث زيارت ، مقدس و محترم است. اما هيچکس از تاريخچه آن نمی داند که اين شهيد کی بود ؟

او يگانه فرزند معصوم داکتر عبدالغنی خان بود که با زولانه و نامردانه شهيدش کردند تا نسلی از داکتر عبدالغنی باقی نماند. و بدينترتيب حبيب الله ، عبدالغنی را بد سزا داد و سرانجام خودش بتاريخ بيستم فبروری سال 1919 در کله گوش لغمان با فير تفنگچه توسط مرد ناشناس بشکل اسرار آميزی به قتل رسيد و راهی ملک عدم شد.

داکتر عبدالغنی خان يک دوکتور چيره دست ، نويسنده ، شاعر ، تحلي گر و مترجم بود. وی در يکی از اشعارش ( فرياد مينای مسافر ) جنبش مشروطيت را بزبان شعر دری خيلی زيبا سروده است.

وی دوجلد کتاب مهم به زبان انگليسی برشته تحرير درآورد. اولين اثرش بنام :

A Review of the political Situation in Central Asia

« نگاهی براوضاع سياسی آسيای ميانه »

 درسال 1920 چاپ اول  آن به اتمام رسيد و بار ثانی در سال 1980  تجديد چاپ گرديد. ترجمه فارسی اين کتاب در برلين ، در دانشگاه همبولت ، سيمينار آسيای مرکزی زيرکار می باشد.

کتاب دومی وی درسه جلدبنام :

A Brief Political History of Afghanistan

« خلاصه ای از تاريخ سياسی افغانستان »

ترجمه فارسی کتاب فوق اگر درحوادث اخير تلف و مفقود نگرديده باشد هنوز هم در آرشيف وزارت خارجه افغانستان موجود و محفوظ است. تحقيق شود.

همچنان در ايام زندان قرآن مجيد را ازعربی به انگليسی ترجمه نمود و اولين اقدام يک مترجم مسلمان می باشد که به همچو عمل دست زد. انگليس ها مانع چاپ و انتشار اين کتاب مقدس بودند.  متاسفانه مؤرخين افغانی بنابر نقل القول و يا بيان اين شخص و آن شخص و بدون داشتن يک سند آشکار و مقنع در مورد داکترعبدالغنی خان ضد و نقيض نوشته اند.

اما يگانه محرر کتاب جنبش مشروطيت در افغانستان محترم علامه عبدالحی حبيبی از حقايق چشم پوشی نه نموده وواقعيت های تاريخ آنزمان را آنچه در جنبش بوده است ،  تا حدی عاری از تعصبات و ملی گرايی  به سبک و شيوه خود شان بيان کرده اند. همچنان مرحوم عبدالهادی خان داوی در بيانات ، مصاحبه ها و خطابه های خويش در مورد جنبش مشروطيت ، نقش و کردار داکترعبدالغنی خانرا بحيث استاد محترم خود تذکر  داده اند. بعدا روزنامه و نشرات دوران های مختلف موضوع ايشانرا چاپ و نشر کرده اند.

درضمن سعی ميکنم تا تاريخچه ديگرمردان مبارزجنبش مشروطيت اول را سلسله وار خدمت تان تقديم دارم تاجنايات و خيانت های دوره استبداد حبيبی و قربانيان جنبش برهموطنان هويدا و برملا گردد ، زيرا جنبش مشروطيت اول سرچشمه همه نهضت های مترقی و روشنفکری کشور بعدی کشور بوده و در رشد تکامل سياسی و علمی رزمندگان آيندهً وطن نقش مهم و بارز داشت.

قبل از اين در افغانستان ندرتا کسی ازمفهوم شاهی مشروطه ،جمهوری ، دموکراسی و يا مبارزه پارلمانی و حق خود اراديت ملت چيزی می دانست و همين جنبش اول بود که برای مبارزين تحريک دوم الهام و نويد بخشيد و مکتب حبيبيه بحيث يک کانون بزرگ معرفت بود.

مؤرخين آلمانی ، انگليسی ، فرانسوی و حتی روسی از اهميت تاريخی داکتر عبدالغنی خان و برادرانش در معارف افغانستان و جنبش های استقلال طلبانه و مترقی کشور در کتب خويش تأئيد و تصديق می نمايند.

در اسناد انتلجنت سرويس انگليس که اکنون از محرميت برآمده  و در دسترس پژوهشگران قرار دارد ، در مورد داکتر عبدالغنی خان اسناد موجود است  که وی را مرد خطرناک شماره يک ، مخالف و مزاهم منافع  دولت استعماری شهنشاهی بريتانيه کبير درسرزمين هند و منطقه  قلمداد کرده اند .

انگليس ها از همان دوران اقامتش در انگليستان و ادامه تحصيلات عالی او در آنجا ، از وی کدام دل خوش نداشتند ؛ زيرا وی در جلسات محصلين ، کنفرانس های سياسی و علمی اشتراک می ورزيد و با محصلين جوان ترکيه عثمانی و ديگر آزادی خواهان ومترقيون سخنرانی های آتشين و نطق های انقلابی می نمود. همان بود که انگليس ها سکالرشيپی را که بوی داده بودند ، قطع کردند.

درهمين زمان بود که سردار نصرالله خان عازم لندن گرديد و با داکتر عبدالغنی آشنا شد. وی  در زمان اقامت شهزاده در بريتانيا ، مترجم خاصش بوده واو را در کارهايش رهنمايی می کرد. شهزاده با درک شخصيت آزادمنش وی  ، ازقطع تحصيلاتش متأثر گرديده و حاضرشد از جانب دولت افغانستان تمام مخارج معياد متباقی تحصيلش را  بپذيرد.

او بعد از ختم تحصيل و اقامت 9 ساله در انگلستان در زمان عبدالرحمن خان برای تکميل مبارزات آيندهً خويش ، عازم وطن گرديد. قبل ازسفر بصوب افغانستان ، انگليس ها کوشش زياد نمودند تا  با پيشنهاد های معاش بلند ، جاه و مقام او را از اهداف و مرام هايش منصرف سازند و درمستعمرهً هند بريتانوی از وی استفاده نمايند. اما او تمام خواستهای انگليس را پشت پا زده و در نهاد خود قسم خورد که نه تنها افغانستان را بلکه هند را نيز از سلطه آنها رهايی خواهد بخشيد.

 چنانچه بعدها ، آزادی خواهان هند چون گاندی وديگرمترقيون از انديشه های وی الهام می گرفتند. مقالات و مضامين او در اخبار ملی هند چاپ و نشر ميگرديد. حتی اين فعاليت ژورنالستی خويش را در درون زندان نيز ادامه داد و در جد و جهد خويش آرام نه نشست.

هنگام سفرش از لندن تا کابل اشعار شيرين و پر نشاط سروده است که آن همه آرزوهای نيک و درد پنهان نهفته او را که سرشار از عشق وطن است ، بيان و ترسيم ميکند.

مگروای برحال اين ملت که يکی از بهترين فرزندان مبارز خويش را ناشناخته و ناديده ميگيرد. داکتر عبدالغنی و يارانش قربانی استبداد دورهً حبيب الله بوده و از جمله قهرمانان ملی استقلال افغانستان محسوب ميشوند و نبايد خدمات برجسته اين دانشمند و متفکر بزرگ در جنبش مشروطيت ، معارف و استقلال افغانستان را فراموش کرد. مرحوم داکتر عبدالغنی 79 سال زندگی کرد ( 1864 ـ1943 ) و در خانه اجدادی ، مسکن آبايی خويش چشم از جهان پوشيد.

روح و روان شان شاد باد!