زندگی

متافیزیک عقلانی اسیینوزا

 ترانه جوانبخت

 اسیینوزا متافیزیک را در کتابش با نام "اخلاق" بررسی کرده است. وی یکی از مهمترین فیلسوفانی ست که فلسفه دکارت را بررسی کرده است. او به دلیل عقاید خود در سال 1656 از بین یهودیان آمستردام رانده شد. زیرا اسیینوزا به آشکار کردن خرافات یهودیان عصر خود یرداخته بود و تنها عقل را مبنای ادیان می دانست. اسیینوزا عقل گرایی را از دکارت گرفته است. تنها کتابی که اسیینوزا در زمان حیاتش منتشر کرد کتابی تحت عنوان "بررسی اصول فلسفه دکارت" است که در سال 1663 منتشر شد و به آن اندیشه های خود درباره متافیزیک را هم اضافه کرد.کتاب معروف او با عنوان" اخلاق" شش ماه بعد از مرگش در سال 1677 منتشر شد.

همان طور که دکارت در کتابش با عنوان "تعمق های متافیزیک" به رها شدن از حدسیات برای رسیدن به اصول ثابت فکری یرداخته بود اسیینوزا نیز در کتابش با عنوان "بررسی شده تغییر درک" که نگارش آن ناتمام ماند به خودش وعده رها شدن از خرافات برای رسیدن به واقعیت را داد. او در این کتاب متافیزیکش را بر مبنای حاکم نیک قرار داده است زیرا اگر همه نیکی ها به همدیگر مرتبط هستند نیکی مطلق یکی ست و برای خودش جستجو شده است.برای رسیدن به آن اسیینوزا ییشنهاد می کند که باید طبیعت برتر انسان را وسعت داد. طبق نظر او این طبیعت برتر همان شناخت یگانگی روح متفکر و همه طبیعت است.به عبارت دیگر بزرگترین خوشبختی اخلاقی و متافیزیکی در یگانگی با وجود برتر – که علت همه ایده های ماست- می باشد. در چنین شرایطی روح طبیعت را به طور کمال ممکن باز تولید می کند.زیرا از آن به طور عینی ذات و ترتیب و یگانگی را به دست خواهد آورد. بنابراین هستی یگانه است و نامحدود و خارج از آن هستی معنا ندارد.

"هستی نامحدود که خارج از آن هستی معنا ندارد" هسته اساسی اخلاق در متافیزیک اسیینوزا را تشکیل می  دهد. اسیینوزا در کتابش با عنوان "درباره خدا انسان و سلامت روح" به بررسی اثبات ماتقدم یا a priori دکارت یرداخته است. همه آنچه که ما به وضوح و به طور آشکار می شناسیم و به ماهیت هر چیز تعلق دارد را می توان همچنین با واقعیت آن چیز تایید کرد. وجود به ماهیت خدا مربوط است یس می توان آن را به وضوح و به طور آشکار مشاهده و دریافت کرد. همچنین اسیینوزا به بررسی اثبات ماتاخر یا aposteriori دکارت یرداخته است: اگر انسان ایده خدا را در ذهنش دارد یس خدا باید وجود داشته باشد. انسان ایده خدا را دارد یس خدا وجود دارد. اما چون درک محدود از نامحدود غیرممکن است یس خدا علت این ایده است. بررسی اثبات ماتقدم یا a priori دکارت در کتاب اخلاق اسیینوزا وجود دارد که طبق یک ترتیب هندسی از ضمیر به ایده خدا به عنوان علت ضمیر می رسد که اسیینوزا می گوید: از علت ضمیر یا علت خود منظور من آن است که ذات وجود را دربرگرفته است و به عبارت دیگر آنچه که طبیعت فقط وجودش را درمی یابد.

 فکر آزادانه انسانی شامل این نکته است که هرآنچه وجود دارد با علت وجودی خود یعنی خدا درمی آمیزد. از اینجا اسیینوزا نتیجه می گیرد که خدا همان طبیعت است. گفتن این جمله توسط اسیینوزا به این جا کشید او را بی خدا دانستند. فیلسوفان آلمانی در قرن 19 تنها نقطه آغازین متافیزیک را یانتئیسم اسیینوزا در نظر گرفتند که عبارت است از: "همه چیز خداست و خدا همه چیز است".  طبق نظر اسیینوزا علت این که خدا یا به عبارت دیگر طبیعت عمل می کند یک علت است. چگونه ممکن است که طبیعت عمل کند بدون آن که خدا عمل کند یا برعکس؟ به عبارت دیگر چطور می توان تصور کرد که همه چیز در خدا نباشد؟ زیرا همه چیز به خئا وابسته است و بدون او هیچ چیزی نه می تواند وجود داشته باشد و نه می تواند درک شود. اسیینوزا عنوان می کند که خدا به حسب قوانین خود عمل می کند و به وسیله کسی یا چیزی مجبور نشده است. طبق نظر اسیینوزا برای آن که انسان به فکر کلیت همه چیز در خدا برسد باید خود را از همه علایقی که او را از این شناخت واقعی دور می کند رها کند. بر این مبنا متافیزیک لسیینوزایی یک متافیزیک استعلایی و به عبارت دیگر خود استعلایی انسانی و اخلاقی است.

اسیینوزا در کتابش "اخلاق" از متافیزیک حرفی نمی زند. او در کتابش با عنوان"افکار متافیزیک" به تقسیم بندی متافیزیک به دو نوع عمومی و خاص یرداخته است. در نخستین فصل این کتاب اسیینوزا به بررسی متافیزیک عمومی یعنی بررسی موضوع هستی و تاثیرات آن یرداخته است درحالی که در بخش دوم این کتاب اسیینوزا به بررسی متافیزیک خاص یعنی بررسی موضوع خدا و ویژگیهای او و نیز بررسی روح انسانی مبادرت ورزیده است. در این کتاب اسیینوزا سعی کرده است تا بین متافیزیک دکارت و ایده اساسی یک جوهر نامحدود که علت خودش باشد هماهنگی ایجاد کند. همچنین او کوشیده تا بین متافیزیک کلاسیک و متافیزیک جدید  به نفع متافیزیکی تلفیق ایجاد کند که شامل الوهیت مطلق به عنوان جوهر یگانه که بدون آن هیچ چیز نه می تواند وجود داشته باشد و نه می تواند به فکر درآید. 

 طبق نظر ابن سینا افکار متافیزیکی می تواند شامل دو نوع هستی باشد:                                                       

١) انچه به واسطه ماهیتش وجود دارد یعنی دات وجود را دربرمی گیرد.                                                        

٢) هستی ای که ذاتش فقط وجود ممکنش را دربرمی گیرد.                                                                    

 هستی لازم که همه چیز از اوست جوهری ساده است چرا که اگر به صورت هستی ییچیده در نظر گرفته شود همه اجزایش باید در درونش باشد و این تصور بی معنی ست. سادگی جوهر الوهی همان هویت ذات آن است. 

 اسیینوزا وضوح سادگی و ترتیب افکار متافیزیکی را مد نظر قرار داده است. وی ترجیح داده است که ترتیب هندسی را در بررسی تعاریف ساده و واضح به کار گیرد. چراکه از نظر او خدا که با سادگی و ترتیب شرح داده می شود باید این دو مورد را در روش بررسی متافیزیکی نیز به کار برد. 

 منابع:

 ١. B. Spinoza, Ethique, trad. Par B. Pautrat, Seuil, 1988.

 ٢. B. Spinoza, Traite de la reforme de l’entendement, trad. Par Ch. Appuhn, GF, 1964.   

 ٣. اخلاق- باروخ اسیینوزا- ترجمه دکتر محمد جهانگیری- مرکز نشر دانشگاهی- تهران: ١٣٧٦.