زندگی

 ابو علی سینا

( ابر مردی از دیار علم و عرفان )

 نوشته سمیع رفیع

دانش ها و علومی که حقیقی هستند و ما را بطرف معرفت سوق میدهند، خاصیت آب بارانی را دارند که باعث شادابی و سرسبزی جان و روان ما میشوند، اما دانش ها و علومی که ما را بسوی مجاز میکشانند، خاصیت آبی را دارند که از سوراخ ناودان بالای ما میریزند. آبی که از ناودان بالای ما میریزد و هرگاه این ناودان در اثر آسیب بشکند، آب حیات نبوده خرابی  ببار میآورد. علم های عاریتی  حاصل دست دوم بوده و مانند آب باران نیست.

مولانا در دفتر پنجم «مثنوي»میگويد:

 

 علم چون در نور حقّ پرورده شد         پس زعلمت نــور يابد قــــــــوم لُدّ

 هر چه گويی باشــد آنهم نور پاك         كاسـمان هرگز نبارد سنگ و خاك

 آسمــــــان شو ابر شو باران ببار         ناودان بارش كنـد نبود بكــــــــــار

 آب اندر ناودان عــــــاريتی است          آب اندر ابر و دريا فطرتی اســـــت

 فكر و انديشه اســت مثل ناودان           وحی مكشوفست ابر و آسمـــــــان

آب باران، باغ صـــــــد رنگ آورد         ناودان همســــــايه در جنگ آورد

 

این گفتار زیبای مولانا را از جهت آن آوردم، چون در نوشته های کثیری از نویسندگان در بارهء ابو علی سینا، بیشتر افکار و طرز جهان بینی نویسندگان و پژوهشگران چشم گیر بوده هر کدام کوشیده اند مطابق ذوق و سلیقه های خود در عرصه های مختلف علوم و فلسفه، این شخصیت فرزانه را بمردم بشناسانند. ولی با تاسف این نوشته ها از خاصیت آب باران بیرون و به ناودان تبدیل شده اند.

 عرفان معجون خوشگواری از مكاتب مختلف فلسفی جهان است. در عرفان عقايد مختلف اديان، مذاهب، فلسفيان، مسلمانان زاهد و نكات از آيين زردشتی را ميتوان يافت. انديشمندان بطور خلاصه از ديد فلسفه اگر خلاصه بسازيم دو دسته را دربر ميگيرند، يعنی آنانيكه به فلسفهء توحيدی عقيده دارند و ديگری به فلسفهء ماترياليزم و بعبارت ديگر، دستهء معتقد به حقيقت اين عا لمند و ميگويند آنچه را كه ما بوسيلهء حواس درك ميكنيم، به ذات خود قايم است و با از بين رفتن ما از بين نمی رود و زوال ناپذير است. دستهء ديگر به حقيقت اين عالم معتقد نيستند و مذعنند كه خارج اين جهان، تنها جزء خيالات ما بوده و حاصلی از تصورات ذهنی ما را دربر ميگيرد كه به ذات خود حقيقت ندارد و تنها در ذهن ما حضور دارد. بين اين دو دسته همواره مناقشات وجود داشته و دارد.

امّا عارفان از بين دو نظريه بالا راه متوسطی را گزيده اند. بدين معنی که به ادراکات حواس که جهان آگاهی عملی از آن تکوين می يابد اقرار می کنند، و آن را قوه تصويرگر فکر می دانند، ولی به وجود جهانی از علل که در ماوراء ادراکات حواس قرار دارد نيز قائلند، و می گويند آن راه حقيقتی است برتر از حقيقت عالم حسي.

بنابراين عارفان بدين طريق راه حل ميانه ای را پيش روی می نهند که بيشتر مورد توجه ديندارانی است که می خواهند ميان دين و لوازم اخلاقی آن از يکسو، و موهبتهای علم که از تجربه حسی حاصل شده است از ديگر سو، تلفيق کنند.

 از آنجا كه به همه معلوم است، علی سينا در علم قال نابغهء وقت خود بوده كه 505 تاليف گرانبهای او در تمام علوم گواه اين ادعا شده ميتواند و درعرصه های مختلف، فلسفه، طبابت، منطق، نجوم، موسيقي، ادبيات، روانشناسي، الهيات، طبيعت و ساينس دست آورد های چشمگيری دارد كه بشر امروز از آن برای ترقی و تعالی خود استفاده ميكند.

 و اما می آييم به بررسی مختصر در مورد علم حال و عرفان علی سينا تا ببينيم كه در دنيای عرفان و معرفت،  اين دانشمند عالی مقام چه دست آورد هاييرا نصيب خود نموده است. علی سينا از دو اوقيانوس عرفان و تصوف يكی ابو سعيد ابوالخير و ديگری ابوالحسن خرقانی فيض ها برده است و اين دو مشايخ بزرگ در تربيت عرفانی او نقش و اثر گذار بوده اند.

برای اثبات اين ادعا دو حكايت را نقل ميكنيم:

 در كتاب « اسرارالتوحيد فی مقامات الشيخ ابی سعيد » تاليف « محمد بن المنور»  به تصحيح شادروان استاد احمد بهمنيار، در صفحهء 159 چنين آمده است:

" يكروز شيخ ما ابوسعيد (قدس الله سره) در نيشاپور مجلس ميگفت، خواجه ابو علی سينا رحمته الله عليه از در خانقاه شيخ درآمد و ايشان هر دو پيش از آن يكديگر را نديده بودند اگر چه ميان شان مكاتبت بود. چون بوعلی از در درآمد، شيخ ما روی به وی كرد و گفت، حكمت دانی آمد، خواجه بوعلی درآمد و بنشست، شيخ به سر سخن شد و مجلس تمام كرد و از تخت فرود آمد و در خانه شد و خواجه بوعلی با شيخ در خانه شد و در خانه فراز كردند و سه شباروز با يكديگر بودند بخلوت و سخن ميگفتند كه كس ندانست و هيچكس نيز به نزديك ايشان درنيآمد مگر كسی كه اجازت دادند و جز به نماز جماعت بيرون نيآمدند. بعد از سه شباروز خواجه بوعلی برفت. شاگردان از خواجه بوعلی پرسيدند كه شيخ را چگونه يافتي؟ گفت: هرچه من ميدانم او می بيند، و متصوفه و مريدان شيخ چون به نزديك شيخ درآمدند از شيخ سئوال كردند كه ای شيخ بوعلی را چون يافتي؟ گفت: هرچه ما می بينيم او ميداند. و خواجه بوعلی را در حق شيخ ما ارادتی پديد آمد و پيوسته به نزديك شيخ ما درآمدی و كرامات شيخ ما ظاهر می ديدی.

 يكروز از در خانهء شيخ درآمد شيخ گفته بود كه ستور زين كنيد تا به زيارت اندرزن شويم، و آن موضعی است بركنار نيشاپور در كوه معروف بغار ابراهيم ادهم رحمته الله عليه و صومعهء او آنجاست كه مدت ها عبادت كرده است، چون خواجه بوعلی درآمد، شيخ ما گفت: ما را انديشهء زيارت اندرزن می باشد، خواجه بوعلی گفت: ما بخدمت بياييم، هردو برفتند و جمع بسيار از متصوفه و مريدان شيخ و شاگردان بوعلی با ايشان برفتند. و در راه كه ميرفتند نيی ( ني) بر راه افتاده بود، شيخ فرمود تا برگرفتند چون به نزديك صومعه رسيد، شيخ از اسپ فرود آمد و آن نی را بگرفت بموضعی رسيدند كه سنگ خاره بود، شيخ آن نی را در دست گرفت و بر آن سنگ خاره زد تا بدانجا كه دست شيخ بود آن نی بدان سنگ فرو شد، چون خواجه بوعلی آن بديد در پای شيخ افتاد و بوسه بر پای شيخ داد و كس ندانست كه در اندرون خواجه بوعلی چه بود كه شيخ ما آن كرامت به وی نمود.اما خواجه بوعلی مريد شيخ ما چنان گشت كه كم روزی بودی كه به نزديك شيخ ما نيآمدی و بعد از آن هر كتابی كه درعلم حكمت ساخت چون اشارات و غير آن فصلی مشبع در اثبات  كرامات اوليا و شرف حالات ايشان ايراد كرد و در اين معنی و بيان فراست ايشان و كيفيت سلوك جادهء طريقت و حقيقت تصانيف مفرد ساخت چنانكه مشهور است."

 " در كتاب « نورالعلوم»  شيخ ابوالحسن خرقاني، به كوشش و نگارش عبدالرفيع حقيقت «رفيع» در صفحهء 264 و 265 آمده است كه: شيخ الرئيس در اثنای مباحثات ادله منطقيه بيان ميكرد. روزی در همان ايام ديواری از سرای شيخ خراب گشته تهيه بجهت تعمير آن ديده بودند. شيخ ابوالحسن خود روز ها به كار گل مشغول ميگشت و وقتی ديگر نيز كه شيخ الرئيس به كمالات علميه اشتغال داشت، در بين صحبت، شيخ ابوالحسن از جای برخاست كه مرا معذور دار كه ديوار بايد عمارت كرد و بر فراز ديوار شد و مشغول گل كاری گرديد، ناگاه تيری كه بجهت نصب كردن به مكانی بر دست گرفته بود از دستش بيفتاد، شيخ الرئيس از جای برخاسته تا تير بدستش دهد، قبل از آنكه تير را از زمين بردارد تير بلند شده بدست وی قرار گرفت، بدو گفت: ای حكيم دانشمند بر اين عمل چه دليل داري؟ شيخ الرئيس چون آن حالت بديد يكبارگی  دل از دست داده و ديگر در نزد شيخ ابوالحسن از علوم ظاهری سخن نكرد و حكمت به طريقت كشيد."

 در كتاب « اشارات و تنبيهات » علی سينا، نگارش دوكتور حسن ملكشاهی  كه شامل مباحث طبيعيات، الهيات، عرفان و تصوف است، بر ميخوريم به اين تفسير در باب مقامات عرفا:

" اين نمط از دقيق ترين و مهمترين قسمت های كتاب اشارات است. در تاييد اين نكته كافی است به سخن امام فخر رازي، شارح و منتقد معروف اشارات استناد كنيم كه ميگويد: « اين باب مهمترين و با ارزشترين مطالب اين كتاب است چرا كه ابن سينا در آن علوم و معارف صوفيه را به نحوی مرتب نموده است كه پيش از او كسی چنين نكرده و بعد از او نيز كسی بر آن نيفزوده است »

گفتيم علی سينا شاگردی از دبستان معرفت دو مشايخ بزرگ كه در بالا ذكر نموديم، بوده و گل های از اين بوستان معرفت چيده است، طوری كه امام فخر رازی او را اولين و آخرين كسی ميداند كه دست آورد های شگرفی در تصوف و عرفان دارد. پس لازم است كمی از اين رايحه ای عرفان او كه كوته فكران شريعت او را كافر و زنديق خوانده اند، مشام خود را معطر ساخته كام جان را شيرين بسازيم.

 من  در نظر گرفته ام تا به نكاتی تماس بگيرم كه  سبب نوشتن اين مقاله شده و به آن باريكی ها از ديد شريعت و عرفان اشاره كنم تا قضاوت های دانش های عاريتی و دست دوم را كه در اول آن را به آب ناودان تشبيه كرديم، آشكار شده حقيقت كلام علی سينا بنمايش گذاشته شود تا ديگران را قضاوت بر آن چه باشد.

 اشاره های از علی سينا:

 عرفان

 عرفان وسيله ای است برای معرفت حق، بنا براين خود عرفان هدف نيست. پس اگر كسی منظورش از عرفان خود عرفان باشد، موحد نيست، زيرا غير حق را كه عرفان باشد در نظر دارد. و اگر كسی به عرفان برسد به گونه ای كه گويی به آن نرسيده است بلكه فقط به حق رسيده است، چنين كسی به اوقيانوس وصول رسيده است. و در اينجا درجاتی هست كه با عبارت قابل تعبير و بيان نيست. اين جا جای حال است نه مقال، شايستگی ديدار لازم است نه ورزيدگی گفتار. مولانا گويد:

 

هرچه گويم عشق را شرح و بيان      چون به عشق آيم خجل باشم از آن

گرچه تفسير زبان روشنگر است       ليك عشق بی زبان روشنگر است

  ويژگيهای يك عارف

 عارف گشاده رو و خوش برخورد و خندان است، در تواضع و فروتنی كودكان و خرد سالان را همچون بزرگسالان محترم ميشمارد، از گمنام همچون آدم مشهور با گشاده رويی استقبال ميكند. چگونه گشاده رو نباشد در حالتی كه او به حق مسرور و شاد است؟ و در هر چيزی خدا را می بيند و چگونه برابر نداند در حالتی كه همگان در نزد او شبيه اهل رحمتند كه به باطل اشتغال ورزيده اند؟.

عارف دلير است، و چگونه نباشد، و حال آنكه او از مرگ نمی هراسد؟ عارف بخشنده است، و چگونه بخشنده نباشد، كه او از محبت باطل و نعيم دنيا به دور است؟ او از گناهان در ميگذرد و چگونه نگذرد، كه او بزرگتر از آن است كه ذلت و خواری بشری او را از جای به در برد؟ او كينه ها را فراموش ميكند، و چگونه كينه ها را فراموش نكند، زيرا ياد او مشغول به حق است؟ عارف به تجسس احوال مردم نمی پردازد، و خشم بر او مستولی نميشود بلكه هميشه دلسوزی و رحمت به او دست ميدهد. با مردم با مدارا رفتار ميكند و با مهربانی به آنان نصيحت ميكند و احيانا امر مهم و عظيم را به نا اهل نميگويد، اما نه از روی حسد بلكه از روی غيرت.

 احوال عرفا در سير و سلوك بسوی حق

 احوال عرفا در سير و سلوك را علی سينا در يازده فصل مفصل بيان نموده است.  اما اينجا بطور مختصر بيان ميكنم:

عرفا نخستين مرحلهء حركات  و سلوك خود را « اراده » می نامند و چندی كه عارف در اين مرحله است « مريد » خوانده ميشود.سپس او به رياضت نيازمند است. و رياضت متوجه سه هدف است: اول، دور ساختن غير حق از راه حق. دوم، تابع ساختن نفس اماره به نفس مطمئنه تا قوای تخيل  و وهم به سوی توهمات مناسب با امر قدسی كشيده شوند و از توهمات مناسب جهان زيرين و خاكی روی گردان شوند. سوم، لطيف ساختن درون برای تنبه و آگاهی. زهد حقيقی به هدف اول ياری ميكند. و چند چيز به هدف دوم كمك ميكند: عبادت همراه با فكرت. نغمه هايی كه قوای نفس را به كار ميگيرند و موضوع نغمه هايشان را مورد قبول اوهام ميسازند. وسپس خود سخن پندآموز از گوينده ای پاك با عبارت بليغ و نغمه ای خوش و بطريق روشن و اقناع كننده. انديشهء باريك و عشق پاك كه شمايل معشوق، نه سلطان شهوت در آن حكم كند، به هدف سوم ياری ميكند. وقتی كه اراده و رياضت مريد را به حدی رسانيد، خلسه ( حالت ربودگي، فرصت مناسب و حالت ميان خواب و بيداری عارف را گويند)  هايی از مشاهدهء نور حق برای او حاصل ميشود كه اين خلسه ها لذيذند و گويی آنها برق هايی هستند كه بسوی او ميدرخشند و سپس خاموش ميگردند. اين حالت نزد عارفان « اوقات » ناميده ميشود. هر « وقتی » در ميان دو وجد قرار دارد. وجدی قبل از آن وقت و وجدی بعد از آن. و هرگاه او در رياضت فرو رود، حالات و غواشی « پرده ها » مذكور بيشتر ميگردد. علی سينا ميگويد: اتصال به جناب حق وقتی ملكه شد، در غير حالت رياضت نيز حاصل ميگردد و بدون آمادگی قبلی نيز روی ميدهد و در هر چيز جلوهء حق را مشاهده ميكند.

 وقتی رياضت به پايان رسيد و سالك به حق واصل گرديد، درون او آيينهء حق ميگردد و لذات حقيقی به وی ميرسد و او از خود مسرور است، زيرا اثر حق در درون او هست. با اين حال او ميان نظر به حق و نظر بخود مردد است و هنوز وصول تام تحقق نيافته است.

 آخرين درجهء سلوك بسوی حق، درجهء وصول ناميده ميشود. در مقام وصول تام ترددی كه در مرحلهء پيش بود از ميان ميرود و بيرون شدن از خود و وصول به حق ميسر ميگردد و درجات سلوك پايان می يابد و درجات وصول آغاز ميگردد.

 و حالا ميخواهم با يك مثال نكتهء حساس ايرا كه سبب اختلاف ميان علی سينا و كوردلان اهل شريعت شده است، واضح تر بسازم تا آنچه در نوشته های ديگران اين اختلافات با طرز تفكرات و جهان بينی نويسندگان آن به شكل ابهام بافت خورده است، روشن گردد:

علی سينا ميگويد:

" عارف گاهی در حالت اتصال به حق از جهان محسوس غافل ميشود و تكاليف شرعی را انجام نمی دهد. او گناهكار نيست، زيرا او در حكم غير مكلفين است، چه آنكه تكليف به كسی تعلق ميگيرد كه از تكليف آگاه باشد، آن هم در حين آگاهي، يا به كسی تعلق ميگيرد كه عمدا باعث ترك تكليف شود".

 بگذاريد اين جملات را كمی واضحتر بسازم: سينا ميگويد: هرگاه عارف در حالت اتصال قرار داشته باشد و در ذكر و تفكر با خدای خود وصل باشد، هر تكليف شرعی ايكه در حالت عادی بالای او فرض است، در اين حالت معاف و بلا تكليف  است. يعنی اگر وقت نماز ميشود و نماز فوت ميشود، عارف مرتكب گناه نميشود، چون او در اين حالتی كه مستغرق است، خاصيت انسان بيهوش را دارد، مگر از آدم بيهوش توقع نماز خواندن ميرود؟ تكليف بالای كسی فرض است كه از تكليف خود آگاهی داشته باشد. هرگاه ترك تكليف آگاهانه صورت ميگيرد، گناه است.

در حكايت آمده است كه: سلطان العارفين بايزيد بسطامی با مريدان در حالت ذكر بودند و شيخ در اين حالت در خويش فرو رفته  مستغرق گشت، كه همين حالت اتصال با پروردگار است. وقت نماز رسيد  نيمی از مريدان برخاستند و به نماز اقتدا نمودند و نيمی ديگر مانند شيخ مستغرق شده بودند. وقتی شيخ با خود شد، فرمودند: آنانيكه با من بودند نماز شان قبول شد.

در اين نكته اهل شريعت با علی سينا موافق نيست. اختلافات ميان علی سينا و اهل شريعت روی همچو مسايل شفاف و باريك عرفانی بوده كه اين اختلاف را مدام اهل شريعت با همهء مشايخ و عرفا داشته است. بايزيد بسطامی را هفت مرتبه از بسطام بيرون كردند و در بار آخر از مردم پرسيد: مرا به جرم چه از شهر بيرون ميكنيد؟ به او گفتند كه تو كافر و زنديق استي. بايزيد گفت: چه نيكو شهری كه كافر و زنديقش بايزيد باشد، منصور را بر دار زدند:

 

زابليس به بوالبشر چه انكار رسيد     حق گفت حسين و بر سر دار رسيد

از شـــومی و شر نفس ملايان بود      با هــــــر نبی و ولی كه آزار رسيد

علی سينا، حافظ قرآن بوده به تمام احكام شريعت واقف بود و هيچ نوعه اختلافاتی ميان او و اهل شريعت وجود نداشته است. ميخواهم بگويم كه تمام عرفا و مشايخ متصوفه بشمول علی سينا عين اختلافات را داشته اند كه در بالا نمونه ايرا ذكر نمودم. داستان های دور از حقيقت و افسانه های كه نسبت به اعتقادات علی سينا در مورد اسلام و فلسفه و منطق او بافته شده اند، نظر و طرز تفكر خود نويسنده بوده كه بشكل عاريت مثل آب ناودان بالای ما ريخته است. علی سينا، مسلمان آگاه و دارای شريعت، عالم دين، عارف كامل، فيلسوف صاحب انديشه و دانشمند زمان خود بود. خود او چه زيبا فرموده است:

 "تعداد واصلان به حق اندك است و جناب حق به روی هر كس باز نيست. او اشاره ميكند كه علت انكار مردم نسبت به مسايل عرفاني، جهل و نادانی آنان است، و اين نوع كمال برای هر كسی ميسر نيست، زيرا با اكتساب محض فراهم نميگردد، بلكه علاوه بر اكتساب، گوهری مناسب و شايستهء آن كمال لازم است ".

 

گــــــــوهــــر ناب بايدش آنكه شود قبول فيض      از همــه اين كمــال هــــا بی هنری شنيدن است

كُشـــتهء تيغ جور تُست بنده و چاكـرت (رفيع)      در حـــــرم تو گشـــــتنم طــــالب يك تنيدن است

 پاورقی ها:

بيت های از مثنوی مولانا، چاپ نيكلسون

« اسرارالتوحيد فی مقامات الشيخ ابی سعيد » تاليف « محمد بن المنور»  به تصحيح شادروان استاد احمد بهمنيار

« نورالعلوم»  شيخ ابوالحسن خرقاني، به كوشش و نگارش عبدالرفيع حقيقت «رفيع»

« اشارات و تنبيهات » علی سينا، نگارش دوكتور حسن ملكشاهی