زندگی
 

فيلسوف تراشكار، و سوء قصد فيزيكي بنيادگرايان

اسپينوزا

مورخين فلسفه مدعي هستند كه هيچ فيلسوف عصر جديد درغرب مانند اسپينوزا مورد دشنام، توهين، تهمت و تمسخر قرار نگرفت، چون او آنزمان به انتقاد از اديان رسمي و غيررسمي يهود و مسيحيت پرداخته بود. كنيسه يهوديان آنزمان او را براي ابدالدهر لعنت نموده و خواهان دستگيري يا تبعيد وي به نقاط بدآب وهوا مي باشد.


ع. سلطاني دشت بزرگ



مي توان نوشت كه در 300 سال پيش هم درغرب خبري نبود، چنانچه بعنوان مثال به زندگينامه اسپينوزا، آزادانديش هلندي توجه شود. باروخ اسپينوزا (1677-1632 ميلادي) يك مهاجرنسل دومي ازيهوديان پرتقال بود كه به هلند رفته بود. يك روز وقتيكه او در كارگاه عينك سازي اش مشغول تراش شيشه هاي ذره بيني بود، مورد حمله و سوء قصد فيزيكي مرگ آور يهوديان شهر آمستردام قرارگرفت. چون او كتاب تورات را پر از تضاد و تناقض و فاقد حقايق الهي معرفي كرده بود. كارگاه عينك سازي اش، محلي براي تفكرات فلسفي انتقادي او نيز بود. اسپينوزا سرانجام در سن 44 سالگي بدليل گرد تراش شيشه ها و ابتلا به بيماري سل جوانمرگ شد.
مورخين فلسفه مدعي هستند كه هيچ فيلسوف عصر جديد درغرب مانند اسپينوزا مورد دشنام، توهين،تهمت و تمسخر قرار نگرفت، چون او آنزمان به انتقاد از اديان رسمي و غيررسمي يهود و مسيحيت پرداخته بود. اسپينوزا مينويسد، فقط دگم ها و مراسم مذهبي پوچ موجب تداوم اديان فوق شده اند. كنيسه يهوديان آنزمان در رابطه با اخراج و محاكمه اسپينوزا در اعلاميه اي نوشت كه انجمن يهوديان شهر بعد از تصميم فرشته هاي آسماني مقدس و قضاوت مؤمنين، او را براي ابدالدهر لعنت نموده و خواهان دستگيري يا تبعيد وي به نقاط بدآب وهوا مي باشد! اسپينوزا آنزمان چنان مورد بحث و اختلاف نظر قرارگرفته بود كه همعصران او با تعجب و تمسخر مي پرسيدند كه آيا وي يك كافر خدانشناس آته ايست يا يك نوانديش شجاع روشنگر است ؟
اسپينوزا شناخت ر امقدمه آزادي ميدانست و ميگفت اخلاق بايد به ما بياموزد كه پا روي انگشت هم نوع مان نگذاريم. او 24 ساله بود كه بدليل فشار و سوء قصد متعصبين به شهرديگري فرار نمود. درآنجا چنان گوشه عزلت گزيد كه گاهي ماهها محل خانه و يا كارش را ترك نميكرد. و براثر فقر، در روز فقط قدري تنباكوي چپق در اختيار داشت.
او در رابطه با بنيادگرايان مذهبي نوشت هركس آزاد است تا در راه عقيده اش شهيد شود، ولي مراهم به حال خود بگذارند تا در راه حقيقت زنده بمانم. او ميگفت تنها هدف دولت در حقيقت بايد دفاع از آزادي و ترس زدايي روشنفكران باشد تا آنها با خيال راحت دنبال شناخت و كشف حقيقت بدوند. او كه يك جمهوريخواه بود، ميخواست فلسفه را از الهيات و دولت را از پدرسالاري كليسا آزاد كند. اسپينوزا براثر مطالعه آثار ماترياليستي و ديالكتيكي دكارت و جردانو برونو و آشنايي با فيلسوفان يهودي سده هاي ميانه، نظري انتقادي نسبت به نوشته هاي اديان يافته بود.
براي اسپينوزا يك تفكر بنيادي راديكال فلسفي ، يعني انتقاد و بررسي شرايط و وضع موجود. او ميگفت آزادي كه بر اساس شناخت باشد، موجب ابدي شدن انسان ميشود. اسپينوزا را به آن سبب يك فيلسوف واقعي مينامند، چون او ميگفت بايد فقط به صداي حقيقت گوش فرا داد، بدون ترس از قضاوت ديگران و تهديد و فشار حاكمان. در نظر اسپينوزا انسان بخشي از طبيعت و آزادي اش محصول نياز و ضرورت طبيعي است. گاليله در اين رابطه گفته بود، فلسفه در كتاب طبيعت نوشته شده. امروزه اسپينوزا را يكي از فيلسوفان مؤثر فلسفه روشنگري درغرب ميدانند. فلسفه او درپايان قرن 18 احترام خاصي بين اهل نظر يافت. اسپينوزا يايه گذار يك سيستم خردگرايانه پانته ايستي كه به معني يكي دانستن و وحدت : خدا و طبيعت است. شوپنهاور بعدها نوشت كه پانته ايسم مؤثرترين شكل مبارزه فكري بود كه انسان با كمك آن توانست خدا را از صحنه كليساها خارج كند. اسپينوزا ميخواست از احكام كلي به جزئي برسد. اومخالف فلسفه ثنويت دكارت شد. امروزه گروهي از مورخين فلسفه، چهارچوب فكري او را برپايه فلسفه تقديري جبريون و اصالت نفع نيز به حساب مي آورند. زمينه اخلاق او براساس اهميت توصيف آزادي فردي انسان بود. گرچه ماهيت فلسفه اسپينوزا ايده آليستي بود، ولي او با سبك و ديدي ديالكتيكي به مسائل انساني مينگريست. اسپينوزا ترسها، شكها و راه حلهاي فلسفي را اغلب در زباني با سبك پيچيده مخفي مي نمود.
او براي بررسي كتب آسماني، روش انتقادي- تاريخي را پيشنهاد كرد. اگر تجربه گرايان ميگفتند كه همه چيز را نميتوان شناخت، خردگرايان بر اين باور بودند كه امكان شناخت در تمام كنج هاي هستي امكانپذير است. اوخلاف دكارت ميگفت فلسفه با تفكر درباره وجود خدا شروع شده و بهترين رابطه با خدا يك عشق خردگرايانه و روشنفكرانه است. با اينهمه درتفكر اسپينوزا جايي براي خداي شخصي شده و يا خدايي كه نياز به پيغمبر و نماينده و ولي داشته باشد، وجود نداشت.
فلسفه ماده گرايانه پانته ايستي او تاثير مهمي روي ادبيات و فلسفه قرن 18، مخصوصا فلسفه كلاسيك آلمان و متفكران روشنگري فرانسه بجا گذاشت. اسپينوزا طبق فلسفه پانته ايستي خود؛ خدا، طبيعت، و جوهر ماده و جهان را يكي ميدانست. او ميگفت شناخت خدا بايد وظيفه فلسفه باشد و نه الهيات. فلسفه پانته ايستي او با تكيه بر فلسفه جردانو برونو به رد تمام اديان پرداخت. او مينويسد عيسي مسيح به اين دليل ظهور نمود تا يهوديت را كه دچار بحران و فساد شده بود، اصلاح نمايد. درنظر او خدا نبايد پناهگاهي براي حماقت، تنگ نظري و تنبلي فكري باشد.
او ميخواست اساس سيستم فلسفي اش را مانند دكارت برپايه روش رياضي- هندسي بسازد و كوشيد تا جنبه هاي متافيزيكي فلسفه ارسطو و اهميت آنرا كاهش دهد تا به نقش فلسفه براي زندگي و انسان در جهان، ميدان بيشتري بدهد. تاثير نظريه ديالكتيكي او پيرامون طبيعت، روي ادبيات و فلسفه كلاسيك آلمان،مخصوصا روي افرادي مانند: فوئرباخ، نواليس، فيخته، هگل، گوته، شلينگ، هردر مشهور است. و تاثير فلسفي او روي شوپنهاور، نيچه، و برگسن امروزه نيز مشهور است. از جمله خويشاوندان فكري او: هابس، كپرنيك، كپلر، و گاليله هستند. هگل درباره او به احترام نوشت : يا فلسفه اسپينوزا و يا هيچ فلسفه ديگر .
از جمله آثار مشهور اسپينوزا: مقالات سياسي- ديني ، مجموعه آثار، و كتاب اخلاق هستند. مجموعه آثار او بعد از مرگش منتشر شد. كتاب مقالات سياسي ديني، تنها كتابي است كه او شخصا انتشارش را شاهد بود، ولي آنرا از ترس تعقيب با نام مستعار منتشر نمود. او در اين كتاب تقاضاي آزادي ديني و سياسي نمود و به انتقاد از كتابهاي مقدس پرداخت. منظور او در اين كتاب تبليغ آزادانديشي بود. ناشر اين كتاب را به علت اعتراض مذهبيون به جريمه نقدي و 8 سال حبس محكوم نمودند. اين كتاب اولين نقد انتقادي- تاريخي تورات و انجيل بود كه اساس نقد مدرن كتب فوق نيز شد. اداره سانسور و دادگاه كشور هلند آنزمان زير فشار يهوديان بنيادگرا در باره اين كتاب حكم زير را منتشر كرد: مقالات سياسي ديني كتابي است كه از جانب يك يهودي مرتد، باغي مشرك با كمك شيطان در زيرزميني از جهنم به رشته تحرير درآمده!
اثر اصلي اسپينوزا، كتاب ( بررسي اخلاق به روش هندسي ) نام دارد. اين اثر كتابي است عليه تنهايي و جوابي به دردها و سردرگمي هاي زندگي يك روشنفكر. او كتاب را با احكامي ثابت و كلي در سنت فلسفي مارك آورل نوشت. در 5 فصل اين كتاب پيرامون رابطه انسان با خدا، طبيعت و اخلاق توضيح داده شده. اسپينوزا در مهمترين اثر خود پيشنهاد ميكند كه اخلاق را بايد براساس روشهاي رياضي پايه گذاري كرد.
در كتاب اخلاق، او براي شناخت حقيقت، نياز به راديكال ترين نوع آزادي تفكر را توصيه ميكند. رد دوئاليسم دكارت از طريق اسپينوزا موجب رونق بعدي مكتب ليبراليسم شد، دوئاليسمي كه در هر موضوعي ثنويت را مي ديد؛ از جمله : طبيعت- خدا ، اين جهان- روزقيامت، رنج هاي شناخت- سعادت و بي خيالي، و غيره .
در دانشنامه هاي غرب پيرامون اسپينوزا آمده كه او يكي از فيلسوفان مهم عصر روشنگري است. و فلسفه سياسي اش بر اساس اصالت نفع و چهارچوب فكري اش يك سيستم راسيوناليستي، مونوته ايستي، پانته ايستي است. اسپينوزا جوهر و گوهر را دليل مادي تشكيل جهان و طبيعت ميدانست. اين نظريه امروزه انديشه اي ايده آليستي بشمار مي آيد.
 

زندگی   : باروخ اسپینوزا، فیلسوف ماتریالیست هلندی در سال 1632 میلادی  در شهر آمستردام پایتخت هلند دیده به جهان گشود . وی فردی  کوشا اما گوشه گیر بود . اسپینوزا  پس از فرا گیری  زبان های مختلف به مطالعه گسترده ای در حوزه  فلاسفه یونان و آثار فیلسوفان  اسکولاستیکی زد . وی در اثر  سل در سال 1677 میلادی   در سن 44 سالگی  درگذشت. افکار و آراء دکارت مایه آرامش خاطر بسیارى از دانش‏پژوهان گردید و اندیشمندان بزرگی  مانند لایب نیتز اسپینوزا و مالبرانش نیز در تحکیم مبانى فلسفه جدید کوشیدند ولى به هر حال این کوششها نتوانست نظام فلسفى منسجم و داراى مبانى متقن و مستحکمى را به وجود بیاورد . لایب نیتس  ،  مالبرانش و اسپینوزا  اجمالا عقیده دکارت  را در باب محسوسات و اینکه محسوسات حقائق نیستند و هم چنین عقیده وى را در باب معقولات و فطریات و یقینى بودن آنها با اختلاف جزئى پذیرفتند.  این جماعت را از آن جهت که به معقولات غیر مستند به حس قائل هستند عقلیون مى‏خوانند .  این دانشمندان بر این عقیده اند که معقولات ارزش یقینى و معرفتى دارند و اما محسوسات تنها داراى ارزش عملى مى‏باشند . اصول فلسفه دکارت، تورات، انجیل، نامه های سنگ، رساله سیاست، رساله اخلاق، الهیات و فلسفه، تصورات متافیزیک، رساله بهبودی فردی، رساله اپی کتت و عناصر فلسفه هوبس از مهمترین آثار اسپینوزا هستند