زندگی

موسس انسان شناسی مدرن

 

به جرئت می‌توان گفت که در سراسر قرن بيستم هيچ متفکر و نظريه پردازی به اندازه زيگموند فرويد دنيای دانش ،ادبيات، هنر و سينما را تحت تاثير قرار نداده است. تاويل تازه انسان و رفتار او بر مبنای انسان شناسی فرويد، درونمايه هزاران رمان، فيلم ، نقاشی و تابلو و اثر هنری بوده است. نظريات زيگموند فرويد درباره شخصيت و تکامل انسان تحول مهمی را در شناخت علمی انسان ايجاد کرد و دانش روانکاوی را پی ريزی کرد.

 
محسن حيدريان

 



به جرئت می‌توان گفت که در سراسر قرن بيستم هيچ متفکر و نظريه پردازی به اندازه زيگموند فرويد دنيای دانش ،ادبيات، هنر و سينما را تحت تاثير قرار نداده است. تاويل تازه انسان و رفتار او بر مبنای انسان شناسی فرويد، درونمايه هزاران رمان، فيلم ، نقاشی و تابلو و اثر هنری بوده است.
نظريات زيگموند فرويد درباره شخصيت و تکامل انسان تحول مهمی را در شناخت علمی انسان ايجاد کرد و دانش روانکاوی را پی ريزی کرد. گرچه نظريات فرويد همواره مورد بحث و مناقشه محافل گوناگون بوده است، اما صحت بخش اصلی تئوريها و انديشه های او پس از گذر از مطالعات و آزمايشات علمی گوناگون تاييد شده و بنحو قاطعی مورد پذيرش قرار گرفته است. به عبارت ديگر انديشه های فرويد، انسان شناسی در فرهنگ غرب را دگرگون کرد.

فرويد بعنوان يک پزشک حرفه ای بطور روزانه با انواع بيماران و رفتار آنها از نزديک تماس داشت. اين مشاهدات و تجربيات عملی پشتوانه مهمی برای تعميق شناخت او از انسان بود. علاوه بر اين فرويد از لحاظ فکری و فلسفی بنا به گفته خودش بشدت تحت تاثير آموزه های آرتور شوپنهاور (۱۸۶۰–۱۷۸۸) بود و وی را پيشقراول و الگوی خود می‌دانست.
شوپنهاور در اثر معروف خود موسوم به «جهان همچون خواست و يا نمود» ضمن موافقت با مبانی انديشه کانت درباره اينکه انسان جهان را تنها در چارچوب فهم خود باز می‌يابد( درک جهان بر مبنای پيش زمينه های ذهنی فرد)، اما اعلام کرد که در يک نکته اساسی مخالف برداشت کانت است. شوپنهاور در کتاب خود نوشت : «در بازشناخت آدم و عالم در درون هر انسان چيزی پايه ای وجود دارد که مستقل از هرگونه دانش و تجربه قبلی فرد است.» شوپنهاور تاکيد کرد که اين چيز مستقل و اساسی «خواست» يا «تمنا» ی انسان است. اين «خواست» و «تمنا» هيچگونه هدف و قصد آگاهانه ای ندارد، بلکه يک نيروی درونی غالب در وجود انسان و يک محرک طبيعی نيرومند است. اين «خواست» همچون «شئی برای خود» مبنای درک انسان از واقعيت بيرونی است. اما در زندگی هر فرد جداگانه به گونه خاصی بروز می‌کند. اين «خواست» در درون همه افراد انسانی وجود دارد و خود را بازنمايی می‌کند. اين «خواست» پس از رفع نيازهاي اوليه مانند خوراك ، پوشاك و مسكن، درونمايه خوديابي و در جقيقت انگيزه و حركت انسان به پيش را شكل می‌دهد.
اين بازيافت شوپنهاور تاثير عميقي بر ديدگاه فرويد گذاشت. فرويد با چنين رويکردی بود که به انسان نه همچون موجودی خردمند بلکه از منظر موجودی بيولوژيک می‌نگريست. اما انسان بيولوژيک دارای ذهنی بلافصل است که در اندرون پيکر جای دارد و از اين اندرون است که «خواست» ريشه می‌گيرد. «خواست» درونی با اينکه در دسترس شعور و آگاهی انسان نيست، اما جايگاه بسيار مهمی در انباشت تجربی انسان دارد. زيرا ما انسانها به اندرون خود بسيار بيشتر اعتماد می‌کنيم و از آن تبعيت می‌کنيم تا به نگرش عينی و بيرونی خود. با چنين درکی از اهميت و جايگاه «خواست» و اندرون انسان بود که فرويد به تدوين تئوريهای مهم خود در باره نقش غرايز و خواست ناخود آگاه در حيات روانی انسان رهنمون شد.

فرويد در کار روزانه خود بعنوان يک پزشک توجه اش به وضعيت عصبی بيماران وسواسی و دارای کنش اجباری و پريشان حال جلب شد. او در اين مشاهدات روزانه پی برد که حالات عصبی بيماران در واقع نشانه ای از حالت شوک يا برآمد جدالهای درونی فروخفته و سرکوب شده است. فرويد همچنين کشف کرد که کشاکش های درونی بيماران اغلب ريشه در دوران کودکی آنها دارد. اما خود بيماران معمولا از علل و ريشه های اين کشاکش ها آگاهی ندارند. فرويد به اين جمع بندی رسيد که فراموش کردن تجارب تکان دهنده و تلخ دوران کودکی از سوی بيماران در واقع يک واکنش آگاهانه روان انسان است که بدين گونه به محافظت از انسان در برابر فشارهای بيرونی می‌پردازد. بعبارت ديگر يادها يا تمايلات دوران کودکی فرو خفته می‌شوند، اما از بين نمی‌روند، بلکه در ناخود آگاه انسان پنهان می‌شوند.
بنابراين تمايلات، سرخوردگيها، آرزوها و انگيزه های ممنوع و نامشروع، همچنين فشارها و آسيب های روحی در مخزن ويژه ای که می‌توان آنرا «بانک يادها و تمايلات ممنوع درونی» ناميد، ذخيره می‌شوند. اما اين مخزن نه تنها نقش مهمی در شکل دادن به شخصيت انسان دارد، بلکه سربزنگاهها از پنهانگاه خود خارج گرديده و بيدار و فعال می‌شود. فرويد کشف کرد که برای آرام کردن عصب و يا روان نا آرام بيمار بايد ريشه آن کشاکشهای نهفته در ناخودآگاه را از مخزن بيرون کشيد و در برابر روشنايی و آگاهی انسان قرار داد. فرويد به اين نتيجه رسيد که پزشک از طريق گفتگوی طولانی با بيمار می‌تواند مواد لازم را برای تشخيص، تفسير و معالجه اعصاب و روان بيمار بدست آورد.

خوابها و روياهايی بيمار از مهمترين مواد مورد نياز پزشک است. فرويد بر اين باور است که اين خوابها و روياها در واقع نشانه مهمی از افکار و احساسات پنهان و فروخفته بيمار است. فرويد در اين گفتگوها با بيماران همچنين کشف کرد که موضوع اغلب خوابهای بيماران را محرکها و مسائل جنسی تشکيل می‌دهد. فرويد در چارچوب روش تعبير خوابی که در اوايل قرن بيستم رايج بود، کوشش کرد که چنين خوابهايی را تفسير کند. فرويد از طريق جمع آوری و تعميم نمونه های مختلف از خوابهای بيماران و نشان دادن افکار و احساساتی که در پشت آنها پنهان شده بود، کوشيد يک الگوی عمومی برای تعبير خواب نيز بيافريند. اين کوشش فرويد در سراسر قرن بيستم يک گنجينه بی نظير و منبع الهام َآفرينش هنرمندان، شاعران و کارگردانان سينما بوده است.

نظريه شخصيت
يک اثر دگرگون کننده ديگر فرويد، نظريه شخصيت اوست. فرويد بر اين باور است که شخصيت انسان از سه لايه : منيت (نفس)، ماورا نفس (وجدان) و ضمير ناخودآگاه (غرايز) تشکيل می‌شود. لايه ناخودآگاه، غرايز اصلی و طبيعی انسان را در بر می‌گيرد و نياز به ارضا دارد. نيرومند ترين نيروی ناخود آگاه درون آدمی غريزه جنسی است. لايه ماورا نفس نقش «کنترل کننده درونی» را بازی می‌کند و در حقيقت وجدان آدمی است که ضمير ناخود آگاه يا غرايز را تحت سانسور قرار می‌دهد. اما نحوه و چگونگی اين کنترل و سانسور درونی بستگی به ارزشهای فردی و تربيت دوران کودکی دارد که بنوبه خود تحت تاثير فرهنگ و اخلاق حاکم در هر جامعه است. لايه منيت (نفس) جنبه آگاه شخصيت را تشکيل می‌دهد. لايه منيت نقش ميانجی ميان دو لايه ديگر شخصيت را بازی می‌کند و در واقع واسطه ای ميان تمايلات و غرايز ناخودآگاه با وجدان و روحيات اکتسابی است.
منيت يا نفس آدمی می‌کوشد نوعی توازن ميان ماورا نفس (وجدان، خانواده، شخصيت) از يکسو و ارضا نيازها و غرايز درونی از سوی ديگر ايجاد کند. اما هنگامی که کوشش ميانجی گرايانه منيت در ايجاد تعادل با ناکامی روبرو می‌شود، نوعی عدم تعادل پديد می‌ايد که ناشی از سرکوب نيازها و غرايز درونی و فرونشاندن تضادها در لايه ناخودآگاه است. به اين گونه است که عقده ها و ناراحتی های عصبی در درون روح و روان انسان پديد می‌ايند. غرايز و نيازهای رانده شده به دورن ، بهرحال دير يا زود سربلند می‌کنند، اما اشکال بروز آنها متفاوت است. نيازهاي سركوب شده و فروخفته به هنگام بروز گاهی به شکل کابوس سربر می‌اورند، گاهی به شکل رفتار وسواس گونه و نامتعادل و گاهی به شکل رفتار تند و پرخاشجويانه و در مواردي دلهره و يا اضطراب و دلواپسی شديد. اما در هر صورت از بروز بحراني آنها گريزي نيست.
فرويد بر اين نظر است که خواب و رويا معمولا پژواک پوشيده همان ناخودآگاه فروخفته انسان است و لذا اگر روانکاو قادر به شکافتن اين پوشش شود می‌تواند به عمق و ريشه ناراحتی بيمار پی ببرد و از اينراه به تحليل روانی و تسکين و معالجه بيمار بپردازد.

بطور کلی از ديدگاه فرويد چشم و گوش انسان اهميت بزرگی در فهم درون و شخصيت انسان دارند. زيرا از طريق اين دو ارگان است که رابطه ميان انسانها برقرار می‌گردد. گفتگو و گفت و شنود به افشا و برآمد رنج و حال و هوای روحی و درونی انسان کمک بزرگی می‌کند و دريچه شناخت انسانهاست. به باور فرويد در پشت داستان زندگی هر انسان نه فقط يک روايت اخلاقی بلکه دانش، شناخت و منبع مهم مربوط به زندگی و روحيات و شخصيت هر انسان نهفته است. علاوه بر آن گفتگو و بازكردن گره هاي دروني اهميت بزرگي در خودآگاهي و تراپي انسان دارد.
با توجه به نظريات فرويد که بدانها اشاره شد، می‌توان گفت که مفاهيم و مقولات کليدی که در نزد فرويد اهميت جدی دارند عبارتند از: ناآگاهی، ماقبل ناآگاهی، آگاهی، خودسانسوری و فروخفتگی. اين مفاهيم برای شناخت روحيات و شخصيت هر انسان اهميت کليدی دارند و با استفاده از آنها می‌توان به زندگی گذشته فرد و تناقص ها و نقاط تاريک شخصيت انسانی پی برد.
عدم تعادل و بحران روحی انسان نتيجه احساس عدم کنترل است. برای غلبه بر اين احساس عدم کنترل بايد به حوادث و زندگی گذشته فرد بازگشت و اينرا کشف کرد که چه موضوع، خواست، آرزو، تمايل يا حادثه ای فرد بحران زده يا افسرده را در گذشته تحت تاثير قرار داده است. سربلند کردن آن موضوع يا تمايل و حادثه که در مخزن ناخودآگاه فرد پنهان مانده است، سبب آسيب پذيری و عدم تعادل انسان را فراهم آورده است. زيرا فرد انسانی يا بيمار نتوانسته آن موضوع مخاطره آميز يا جدل آفرين را بپذيرد و از طريق فرار از آن و يا در خود فرو بردن آن درحقيقت آرزو و تمايل واقعی خود را سد کرده است. بنابراين کوشش برای کشف منبع آن موقعيت جدل آميز يا مخاطره زا يکی از حلقه های مهم بازيابی کنترل انسان بر رفتار و کنش خود است.
فراموش نبايد کرد که فرويد عليرغم همه نظريات مناقشه انگيز خود در اساس يک انديشمند عقل گراست. او به خرد انسان باور دارد و همه تلاش او در اين راستاست که انسان از سوی عقل و کار عقلايی هدايت شود و نه از سوی نيروهای تاريک و مرموز درونی. بنابراين به باور فرويد تلاش عقلی برای تفسير گذشته و شناخت اندرون انسان نه تنها ممکن بلکه راه نجات انسان است.

غده اديپوس
يکی از جدالهای درونی انسان که از نظر فرويد واجد اهميت و معنا زيادی است، غده اديپوس [1]نام دارد. نام اديپوس از پادشاه افسانه ای يونان باستان ريشه می‌گيرد. اديپوس بدون اينکه خود بداند، دست به قتل پدر زده و با مادر خود ازدواج کرده بود. فرويد بر اين نظر است که هر فرزند پسر در دوران معينی از سنين بلوغ، به مادر خود کشش جنسی پيدا می‌کند و در پی آن به رقابت و حسادت با پدر کشانده می‌شود. همين کشش و احساس در دختران نيز پديد ميايد و بطور متقابل آنها را به رقابت و حسادت با مادر جلب می‌کند. اما چنين احساساتی بدلايل طبيعی تابو و ممنوع است و لذا به درون ناخودآگاه انسان فرو برده می‌شود. نوع برخورد و اداره اين جدالهای اديپوسی، از سوی والدين و فرزندان اما تاثير و معنای مهمی در شکل گيری شخصيت آدمی و سلامتی و تعادل روانی در سنين بزرگسالی دارد. به باور فرويد در صورت نفی و انکار کامل غده اديپوس و يا در صورتی که بدرستی و آگاهانه اداره نشود می‌تواند تاثير تعيين کننده ای در شخصيت انسان در سنين بزرگسالی داشته باشد، به نحوی که چگونگی رابطه مرد با زن و بر عکس را کاملا دگرگون می‌کند.
نطريه فرويد در باره غده اديپوس از همان ابتدا مورد جدال و ستيز فراوان در محافل گوناگون قرار گرفت. در محافل آکادميک روانشناسی نيز بخشهای مهمی از اين نظريه زير سوال يا ترديد قرار گرفته است. اما کشف مهم فرويد درباره ذهنيت ناخودآگاه انسان و روند کارکرد و تاثير آن در وضعيت عصبی و روحی انسان هرچه بيشتر با پذيرش و اقبال بيشتری روبرو شده است.

اهميت دوران كودكي
نظريه فرويد در کشف اهميت دوران کودکی و تجارب ذهنی اين دوران در شکل دهی شخصيت انسان هر چه بيشتر با تجارب و آزمونهای تازه روانشناسی و روانکاوی همسويی داشته و صحت آن به اثبات رسيده است. يکی ديگر از نظريه های مهم فرويد که مورد تاييد هرچه بيشتر قرار گرفته است، اهميت ذخيره و ذهنيت جنسی فروخفته و سرکوب شده انسان در شکل گيری شخصيت است. يکی از پيامدهای اين نظريه توجه هر چه بيشتر به برخورد بازتر و آزادانه تر به مسايل و پرسشهای جنسی در رسانه های گروهی و آموزش و پرورش بوده است.
نبايد فراموش کرد که بسياری از مسايلی را که فرويد به زبان علمی و تئوريک پيش کشيد، مدتها پيش از او از سوی شاعران و هنرمندان به زبانهای ديگر مطرح شده بود. اما تجربه عملی فرويد همچون يک پزشک حرفه ای که امکان عملی ساختن و کاربرد تئوريها و فرمولبندی کردن منظم آنها را داشت، کمک بزرگی به سيستماتيک کردن اين تجارب بشری در شناخت عميق تر روان انسان کرد.
-----------------
[1]
Oidipuskomplex