زندگی

 کابل که چشمهای مرا

كابل كه چشمهاي مرا رنگ مي زند
اشكي كه مهر باطله بر سنگ مي زند

 
در اين فضاي تيره ونمناك سالهاست
حسي غريب روح مرا چنگ مي زند

 
گفتي: گذر كن از همه راهها ...عزيز
اين جاده هاي كور به سالنگ مي زند

 
حس مي كنم كه فصل كبوتر تمام شد
حس مي كنم كه آينه هم زنگ مي زند

 
ريحان "تمنا"