زندگی

  ســیاســت یا لجـاجـت 

              

ديگر مجال خرده گيری و ماندن در گذشته‌ها نيست بايد تاريخ خود را از نو بنويسيم و در اين نوشتن منصفانه

 و بی پيشداوری، جای با يسته همه را به آن‌ها بدهيم. و اساس انديشه خود را به ساختن کشور بگذاريم.
 

تاريخ عبرت ساز و عبرت گير نخواهد بود ,اگرآنچه را که بازی های بزرگ, توطئه وجنگ, جهالت و استبداد در کشورما که گرفتار عقب ماندگی بود برسرما آورد  بیان نکنیم. در هر دوره به نفی و طرد دوره‌های گذشته پرداخته‌ايم و غیر منصفانه تاريخ و تاريخ سازان را نفی کرده‌ايم به تصور آن که اگر دیگران يکسره نفی شوند تاريخ تبديل به شهری خالی می‌شود و ما تنها تک سوار آن.

به باور من با شرايط بحرانی و دشواری که جامعه ما به آن گرفتار است جا دارد به عنوان گام‌های اول در راه بريدن جامعه از بند عقب افتادگی همگان بپذيريم که در دنيای امروز و برای ساختن جامعه‌ای امروزی تنها سياست پيشه گان نيستند که بايد انديشه کنند و به ميدان آيند بلکه اين کاری است جمعی و در گرو يک نوع آشتی ملی با خود. آينده را کسانی می‌سازند که با گذشته وصلتی ابدی ندارند.

هیچ مذهب و ایدیالوژی و حزب وسازمان سیاسی نمیتواند با مطلق کردن قدرت,  مردم را از دخالت در سرنوشت خویش محروم کنند. ودراین راستا ما در گام نخست به همبستگی ملی اشد ضرورت داریم با درک این اصل که همبستگی ملی در روند تاریخی جانشین همبستگی قبیله ای و قومی و این همبستگی به ایجاد مرزهای ملی و استقلال ملی و هویت ملی میگردد.

امروز تاریخ,  بشریت را در برابر یک تحول بزرگ جهانی قرار داده است. این تحول تاریخی از همبستگی ملی به همبستگی جهانی و قدرت جهانی که نه تنها از آزادی و دموکراسی ملت ها دفاع کند بلکه در رشد وگسترش اقتصادی و مبارزه با فقر و تقسیم عادلانه فرصت ها و درآمد ها نیز به نفع کشورهای که از پیشرفت های علمی , فنی, صنعتی و زراعتی باز مانده اند نقش اساسی بر دوش بگیرد. 

بعضی دموکراسی را تنها در آزادی بيان و آزادی مطبوعات و انتخابات می‌بينند که از قضا از نشانه‌های اصلی دموکراسی است اما برای کشوری مانند افغانستان و در وضعيتی که ما به آن گرفتار شده‌ايم دموکراسی بيش‌تر از آن رو اهميت دارد و واجب است که دگراندیشان وراهیان  يک سيستم دموکراتيک از زير فشار افراد غيرمسوول و غير متخصص نجات یابند و راه به جائی ببرند برای احقاق حقوق خود.

دیروز اگر در مقابل سیاست , دوری از سیاست قرار داشت متاسفانه امروز در مقابل سیاســت لجاجت قرار گرفته است. داریم کسانی وحلقاتی را که تا هنوز بر خر لجاجت سوار هستند قصد ندارند سنگر های خصم دیروزی را ترک کنند , از خط کشی های دیروزی بگذرند و دیباچه اختلافات را ببندند. پیشنهاد به انان اینست  اگر فکری دارند بايد آن را بر اساس شناخت از واقعیت امروز جامعه ما و دلايل جنگ , نا امنی , بی ثباتی و عقب افتادگيش به ميدان آورند و در معرض داوری‌ها قرار دهند. از جمله آن است که راهی برای آشتی وتفاهم ملی پيدا کنند و اين چه انتظاری بعيدی است از کسانی که هنوز در بند دعواهای تاريخی خود مانده‌اند و باور نمی‌دارند که نسل امروز کشور توجه و علاقه‌ای به این دعواها ندارد.  مردم  بخصوص جوانان امروز ما خسته‌اند و دلمرده از آن چه بر زندگی آن‌ها تحميل شده است و از همين رو توقع شان از سياست پيشه گان تقریبآ کمرنگ شده است.
 
در اين سال‌ها زيباترين و پيچيده ترين مفاهيم , عاشقانه ترين کلمات و مقدس ترينشان، در بازار سياست چندان مصرف و بی خاصيت شده که نسل امروز از آن رويگردانند. نبايد سرزنش شان کرد که در اين باب رنج فراوان کشیده اند و حالا فقط به ساختن و زندگی در جامعه‌ای امروزی و آزاد می‌انديشند. برای رسيدن به چنين جامعه‌ای ناگزير بايد بر تمام دارایی‌های آن تاکيد و تکيه کرد و از خط کشی‌های عقيدتی دوری جست. اين عادت کشنده که جامعه را به خودی و غيرخودی تقسيم میکند و از بهم  انداختن بخش‌های مختلف با يکديگر فرصتی کمایی کردن, بازار و خریدار ندارد.

 پس ديگر مجال خرده گيری و ماندن در گذشته‌ها نيست بايد تاريخ خود را از نو بنويسيم و در اين نوشتن منصفانه و بی پيشداوری، جای بايسته همه را با آنها بدهیم. و اساس انديشه خود را به ساختن کشور بگذاريم.

 تنها به اميد روزی زنده‌ايم که وطن ما جای شایسته و بايسته خود را در جهان پيدا کند به دور از تعصب‌ها و خشك مغزی‌ها نقش نو در اندازد مکرر نيست بلکه خواستی عزيز و محترم است. با پذيرش اين شعار ملزومات آن هم ظاهر می‌شود که بايد آن‌ها را هم پذيرفت که يکی از آن‌ها نوانديشيدن و چشم‌ها را هر از گاه شستن از تعبيرهای مستعمل است و به آينده‌ای فکر کردن که بی حضور و انديشه همگان در دست نمی‌آيد و بازنگری قانون اساسی هيچ، تغييرحکومت هم هيچ که اگر يک ميليونی هم شعار دهند و مردم را به حال خود گذارند باز کار ما بی انديشه‌ای نو و همه گير به سامان نمی‌رسد.

 هيچ نيروی سياسی در خارج از کشور نمی‌تواند مستقيما با پايگاه اجتماعی مفروض خود پيوندی قابل اتکا برقرار سازد. مسلما وسایل تخنیکی ابزار ارتباطی مهمی برای رابطه مستقيم هستند، ولی هيچکدام جای فعالان سياسی درون کشور را نمی‌گيرند. ما بايد با استفاده از اين ابزارها و تماس‌های گوناگون، ديدگاه‌های خود را نخست به ميان کسانی ببريم که در عرف اروپايی "طبقه سياسی" خوانده می‌شوند. با آنها وارد تعامل و گفتگو شويم تا جايی که تفاهم هست فعاليت‌های خود را هماهنگ سازيم.

 مبارزه‌ای که در کشور جريان دارد اساسا در سطح علنی است و نبايد انتظار داشت که همفکران ما درون کشور به صراحت ما در خارج از کشور سخن گويند. در رابطه با نيروهای سياسی داخل هم هماهنگی در شعارها و فعاليت‌ها نخستين گامی برای پيوند است.

 به نظر من حرکت  ما بايد بيشتر خصلت جنبشی داشته باشد و بتواند ديدگاه‌های متفاوتی را با حفظ مبانی وحدت درون خود جای دهد. اين امر مستلزم آن است که ما از يک ساختار متمرکز پرهيز کنيم و رهبری  جنبش آينده ما صرف نظر از نام آن، بيشتر نقش هماهنگ کننده را داشته باشد. فعلا چندين طرح تشکيلاتی را میتوان مورد گفتگوقرار داد.

 همه‌ی ما تجربه‌ها و دگرگونی‌های سختی را از سر گذرانده ايم تا به اينجايی که امروز هستيم، برسيم. افکار و رفتار امروز بسياری از روشنفکران، نتيجه‌ی روندی طولانی از افت و خيز سياسی و کج و راست رفتن‌هاست. ولی اگر ما امروز ترازويی به دست بگيريم و بخواهيم خود را به سنجش افراد وحلقات مشغول کنيم، اين کار تمامی نخواهد داشت و ما به جای ساختن آينده در کوچه پس کوچه‌های سبک وسنگین گم خواهيم شد. ما مجبوريم جنبش خودمان را با مصالح موجود بسازيم. بايد گذاشت هر کس بخت خود را بيازمايد و اگر به او اقبال شد، تجربه و دانش خود را در خدمت مبارزه بگذارد و به ديگران منتقل کند.