زندگی

قدرت سياسی جهان در بازی شطرنج اروپا - آسيائی
استراتژی جغرافيائی و ديدگاه های ايدئولوژيکی ائتلاف اروپائی اتحاديه اروپا

 بخش يک

• سولانا مسئول سياست خارجی اتحاديه اروپا: "ما بزرگترين قدرت تجاری جهان می باشيم و بيشترين کمک مالی به کشور های در حال توسعه از صندوق ما جاری ميشود. از اين رو ما مدت هاست که قدرتی جهانی گشته ايم. تنها تا کنون ما در آکسيون های نظامی جهان به طور مستقيم شرکت نداشتيم اما اين استراتژی را هم ما تغيير خواهيم داد و اگر بخواهيم از ارزش هايمان دفاع کنيم بايد به لحاظ نظامی هم قدرت برتر باشيم

Ernst Woit - Junge Welt

 برگردان ناهيد جعفرپور

اتحاديه اروپا در کنار و بعد از ناتو ، در صدد است منطقه جغرافيائی تعيين کننده ای را با شرکت تمامی دولتهای اروپائی در جهت "نظم نوين اروپا" به وجود آورد. نظم نوينی که بعد از پيروزی سرمايه داری در سال 1917 آلترناتيوی جديد برای تنظيم جوامع از سوی سرمايه داری است. بدينوسيله پيدايش اتحاديه اروپا بيان عصری جديد در زندگی سرمايه داريست. مسلما اين تغيير عصر صلح آميز اروپا را ميتوان تنها مديون روندی دانست که از ائتلاف پيمان ناتو و پيمان ورشو شکل گرفت. ائتلافی که از پيش شرط های پيدايش اتحاديه اروپا در تاريخ 21.11.1990 بود. تاريخی که در آن منشور پاريس تغيير يافته و به فراموشی سپرده شد. بنابراين تاريخی هم که بنگريم خواهيم ديد که اتحاديه اروپا خود تنها محصول و يا بهتر بگوئيم آلترناتيو صلح آميز پيوند ميان پيمان ورشو و پيمان ناتو است. اولين قدم اين ائتلاف دو پيمان در اروپا اين بود که سرمايه داری پيروزمندانه تلاش نمود در ابتدا به اختلافات شرق اروپا و غرب اروپا پايان بخشد و با وجود اينکه در آغاز کار ارزش گذاری مشترکی به لحاظ ثبات و نظم در تک تک کشور ها بخصوص کشورهای شرق اروپا وجود نداشت اما در هر حال آنان موفق گرديدند اولين پايه های ائتلاف دولت های اروپائی را بنيان نهند.(1)

مسلما حل اختلافات ميان شرق و غرب اروپا به معنی تغييرات در پيمان ورشو بود. در تاريخ 7 فوريه 1992 با وضع پيمان ماستريش، اتحاديه اروپا پايه گذاری گشت. در اين زمان 12 کشور در اين پيمان شرکت داشتند. سپس با ورود کشور های بيطرفی چون اطريش و فنلاند و سوئد در تاريخ 11 ژانويه 1995 اين ائتلاف 15 کشور اروپائی را زير پوشش خويش قرار داد. در حال حاضر تعداد کشور های عضو به 24 رسيده است. البته قابل توجه است که تمامی کشورهای زير پوشش پيمان ورشو که در اين فاصله عضو اتحاديه اروپا گشته اند در ابتدا قبل از اينکه از اين شانس برخوردار باشند که عضو اتحاديه اروپا گردند می بايست عضو پيمان ناتو بشوند. هم اکنون بلغارستان و رومانی با وجود اينکه عضو ناتو می باشند اما در ليست انتظار عضو شدن در اتحاديه اروپا قرار دارند. تمامی کشورهائی که عضو ناتو می باشند بايد همواره آمادگی خويش را برای خدمات نظامی در فضای استراتژی جغرافيائی امپرياليستی به اثبات رسانند (فرستادن سرباز و يا حضور نظامی در مناطق جنگی مانند عراق). طرح پيش نويس قانون اساسی جديد اتحاديه اروپا در صدد است قدرت نظامی جهانی را برای اروپا کسب نمايد. اين طرح در مقاطعی با استراتژی قدرتی آمريکا همخوانی داشته و در مقاطعی در مقابل آن قرار می گيرد. سولانا مسئول سياست خارجی اتحاديه اروپا اين مسئله را چنين بيان می نمايد: "ما بزرگترين قدرت تجاری جهان می باشيم و بيشترين کمک مالی به کشور های در حال توسعه از صندوق ما جاری ميشود. از اين رو ما مدت هاست که قدرتی جهانی گشته ايم. تنها تا کنون ما در آکسيون های نظامی جهان به طور مستقيم شرکت نداشتيم اما اين استراتژی را هم ما تغيير خواهيم داد و اگر بخواهيم از ارزش هايمان دفاع کنيم بايد به لحاظ نظامی هم قدرت برتر باشيم. البته اين به آن مفهوم نيست که ما بخواهيم با آمريکا وارد رقابت گرديم". (روزنامه دی سايـت تاريخ 12.06.2003 ).

بنظر سيبگنيو برژننسکی مشاور امنيتی اسبق جيمی کارتر در استراتژی جغرافيای سياسي، موضوع نه بر سر مقياس های منطقه ای بلکه مقياس های جهانی است. تسلط بر مجموعه قاره اروپا - آسيائی، پيش شرط تبديل شدن به قدرتی جهانی است. از اين رو برای برژينسکی، حفظ قدرت آمريکا در جهان بستگی به اين مسئله دارد که چگونه و تا کی بتواند در مقابل اين ائتلاف اروپا - آسيائی بعنوان قدرت برتر عرض اندام نمايد. در حال حاضر برای آمريکا مجموعه اين قاره بعنوان قاره ای وابسته محسوب می شود و تاکنون از بسياری از دولت هايش باج فراوان گرفته است. برخی از اين دولت ها با کمال ميل به واشنگتن وابسته بودند. (3)

اينکه اين وابستگی و باج دهی چه مفهومی دارد را هلموت کل صدر اعظم اسبق آلمان و عضو حزب دمکرات مسيحی آلمان در مصاحبه ای در سال 1998 چنين توضيح می دهد که از آنجا که هيچ سرباز آلمانی حاضر به شرکت در جنگ خليج فارس نيست (جنگ اول عراق) پس آلمان بايد 20 ميليارد مارک سهم برای اين جنگ بپردازد. (روزنامه دی سايت در تاريخ 27.08.1998 ).

برای برژينسکی اين مسئله به وجه دستوری استراتژی جغرافيائی امپرياليستی تعلق داشته و از اختلاف و سر پيچی دولت های وابسته، باج ده جلوگيری نموده و وابستگی آنان را در رابطه با "مشکل امنيت" حفظ می کند.(4).
اين دقيقا نشان می دهد که آمريکا چگونه طرح های نظامی خويش را با کمک اتحاديه اروپا و ناتو در فضای جغرافيای سياسی مشخص به اجرا در می آورد. کنسرن های بزرگ اروپائی هم از آنجا که از قدرت نظامی مناسبی برخوردار نيستند، مجبورند همواره بقول ملوانان "زير باد بادبان های آمريکا قايقرانی کنند". دفاع از منافع جهانی شان تنها از طريق همراهی با آمريکائی ها امکان پذير است و نه در دشمنی با آنان. (راينر هوب در دنيای جوان 28.10.2004 ).
اما با اين وجود اين مسئله باعث نخواهد شد که هدف رقابت در عملکردهای سياسی، نظامی ميان آمريکا و اتحاديه اروپا محو گردد و خود را بروز ندهد. برعکس اين رقابت هم اکنون در رابطه با حمله آمريکا به عراق از هميشه واضح تر گشته است.

• هدف: تغيير و دگرگونی در روسيه

ده سال پيش برژنسکی اعتقاد داشت که نفوذ ناتو در جغرافيای سياسی خارج از اروپا و مشخصا به مرزهای روسيه، روندی است که با گسترش اتحاديه اروپا رابطه تنگاتنگ خواهد داشت. رابطه ای که باعث خواهد شد ثبات و امنيت در اوکرائين به وجود آيد و يک اوکرائين با ثبات اين خاصيت را دارد که در مقابل تلاش های امپرياليستی روسيه قرار می گيرد. (روزنامه دی سايت 8.7.1994). سه سال بعد وی اعلام داشت که نقش اوکرائين در استراتژی توسعه آمريکا و اتحاديه اروپا به هيچ وجه نقشی باز و روشن نيست. زيرا اوکرائين خود فضائی جديد و مهم در صحنه بازی اروپا - آسيائی پيدا نموده است و در واقع يک چرخش در استراتژی سياسی جغرافيائی است زيرا که وجود اوکرائين به عنوان دولتی مستقل باعث دگرگونی در روسيه خواهد شد. بدون اوکرائين، روسيه ديگر قدرتی مهم در صحنه اروپائی - آسيائی نخواهد بود. البته اين مسئله ميتواند به آنجا ختم شود که روسيه قدرت مطلق آسيا گردد. اگر مسکو بتواند تسلط بر اوکرائين را که از 52 ميليون سکنه برخوردار است و مقادير قابل توجه ای ذخاير طبيعی داشته و همچنين به دريای سياه دسترسی دارد، دوباره بدست آورد، در اين صورت روسيه خواهد توانست به عنوان قدرتی بزرگ در صحنه اروپا - آسيائی عرض اندام نمايد. (5).

ما هم اکنون شاهد اين هستيم که آمريکا و اتحاديه اروپا از اين استراتژی برای کشيدن اوکرائين به زير تسلط خود استفاده می نمايند.

در شرايط کنونی در اتحاديه اروپا اختلافات بر سر چگونگی راه های گسترش حيطه قدرت اتحاديه اروپا از طريق عضويت ترکيه وجود دارد. بروز اين اختلافات همچنين به رقابت با آمريکا و نقش ناتو در گسترش حيطه قدرت اتحاديه اروپا و استراتژی جغرافيائی سياسی اتحاديه اروپا ربط پيدا می نمايد. همزمان گسترش تسلط اتحاديه اروپا در خاور ميانه و نزديک از طريق مسلما ترکيه در برنامه اتحاديه اروپا قرار دارد. در اين رابطه در يکی از روزنامه های کنزرواتيو آلمانی آمده است: "يک چنين استراتژی می تواند چشم انداز ورود اسرائيل و فلسطين را به اتحاديه اروپا ممکن سازد. زيرا يک چنين استراتژی کمک خواهد نمود که اروپای غربی برای اولين بار بعنوان يک آلترناتيو قابل قبول نسبت به آمريکا در نظام قدرتی سياست منطقه ای عرض اندام نمايد". ( هانس مايول ، فرانکفورتر آگماينه سايتونگ 7.11.2004)

• نقطه مورد اختلاف: حقوق ملت ها

از موارد مهم اختلاف ميان آمريکا و اتحاديه اروپا سياست آنها نسبت به سازمان ملل متحد و حقوق ملت هاست.
يوزف جوفه اين اختلاف را چنين تجزيه و تحليل می نمايد: "آمريکائی ها به قدرت خود متوصل می شوند، قدرتی که مشروعيت حقوقی ندارد. برعکس اروپائی ها به مشروعيت حقوقی می انديشند اما قدرتی ندارند". (روزنامه دی سايت به تاريخ 3.4.2003).

اگون بار معتقد است: "تا زمانيکه اتحاديه اروپا از قدرت نظامی چون آمريکا بر خوردار نيست، ميتوان اميدوار بود که اروپا به ضعف هايش فائق آمده و نقاط مثبتش رشد خواهد نمود و از طريق بستن قرار دادها و همکاری و مناسبات ديپلماسی ثباتی را حکمفرما خواهد نمود که کمتر نياز به عملکردهای نظامی خواهد داشت".(6)
در واقعيت هم در رابطه با حقوق ملت ها و مناسبات با سازمان ملل متحد، بين آمريکا و اغلب دولت های اتحاديه اروپا تفاوت هائی وجود دارد. ميشائيل مينکن، سياستمدار آلمانی که در حال حاضر در نيويورک زندگی می نمايد در اين باره می گويد: "هم اکنون گروه هائی که در آمريکا بر سر کارند تصويری دشمنانه از سازمان ملل متحد در ذهنشان به وجود آورده اند. در حاليکه در سال های 80 مرکز توجه دولت آمريکا در مرحله اول مبارزه بر عليه کمونيست ها بود و بعد سازمان ملل متحد. اما از سال 1989 نفرت از سازمان ملل متحد مقام اول را گرفته است. زيرا که از ديد افکار مسيحيت، جامعه ملل تهديدی است جدی در مقابل نظم نوين آمريکائي......". (7)

برای اينکه نشان دهيم که در بيان اين موضوع زياده روی نکرده ايم به سخنان ريچارد پرله که يکی از بنيان گذاران افکار نئوکونزرواتيوی است با روزنامه بريتانيائی گاردين در تاريخ 26.3.2003 توجه می کنيم . وی در اين مصاحبه در رابطه با شروع جنگ آمريکا در عراق می گويد: "خدا را برای مرگ سازمان ملل شکر می کنيم". همين ريچارد پرله در يکی از نشست های فورومی که از سوی بانک آلمان (دويچه بانک) در رابطه با عدم توجه به منشور سازمان ملل متحد در باره جنگ فرا خوانده شده بود می گويد: "عملکرد ها و استراتژی های حقير و عقب افتاده احتياج به عکس العمل های سريع در مقابل تهديدات ناشی از آن عملکرد ها خواهند داشت...... در سال 1981 اسرائيلی ها کاری کردند که ما بايد از آنها تشکر کنيم. آنها يک مرکز اتمی در عراق را منهدم نمودند. آنها اين کار را نکردند چون عراق تسليحات اتمی خواهد ساخت. زيرا مشخص بود که در آنزمان حداقل تا يکسال بعد عراق نمی توانست به اينکار مبادرت نمايد. حتی اين مسئله به علت وجود خطر احتمالی از سوی عراق انجام نپذيرفت بلکه تنها به اين دليل بود که عراقی ها می خواستند سوخت اتمی وارد نيروگاه ها نمايند... در آنزمان اين حمله نظامی حتی به يک حمله احتمالی از سوی عراق به اسرائيل هم ربط پيدا نمی کرد. بلکه تنها به شرايطی ربط پيدا می نمود که اسرائيل را در حالتی قرار داده بود که ديگر نمی توانست راه حل های عاقلانه ديگری را انتخاب نمايد. از اين رو بنظر من اين خود يک روش تفکر عاقلانه است". (8)
به عقيده چارمرز جونسون، آمريکا آنچيزی که نشان می دهد نيست در حقيقت آمريکا يک طرز فکر نظامی است که می خواهد خود را به جهان تحميل کند.(9)
به همين خاطر هم آنان يک امپراطوری از مستعمره های خود به وجود نياورده اند بلکه امپراطوری از پايگاه های نظامی شکل داده اند.(10)
در سال 2001 دولت آمريکا در حدود 725 قرارگاه نظامی را که در محدوده جغرافيائی آمريکا قرار نداشت زير پوشش خود داشت. در سال 2003 آنها تنها 153 پايگاه نظامی در 189 کشور عضو سازمان ملل متحد برقرار نموده بودند و در 25 کشور حضور فعال نظامی داشته و با 36 کشور پيمان های نظامی و امنيتی بسته بودند.(11).
توماس ريچرينگ منشی وزارت خارجه آمريکا در تاريخ 10 فوريه 1999 قبل از حمله ناتو به يوگسلاوی در يک مراسم آکادمی نظامی آمريکا در وست پوينت در باره اختلاف نظر های ميان آمريکا و متحدين اروپائيش در رابطه با حقوق ملت ها می گويد:" امروزه بيشتر از همه اين خواست وجود دارد که قبل از هر عملکردی به لحاظ حقوقی امنيت های لازم را در نظر گيريم. برای مثال در فضای ناتو جائی که برخی از متحدين ما عمل می نمايند يک قيوميت از سوی سازمان ملل متحد در صورت دست يازيدن ناتو به عملکردهائی خارج از منطقه ائتلافيش، ضروريست. ايالات متحده آمريکا و ديگر متحدينش با يکديگر در اين مسئله توافق نداشته..... اگر ما تنها خود را به نظر و رای شورای امنيت محدود می کرديم می توانستيم وتوی چين و روسيه را بر عليه چنين آکسيون هائی از سوی ناتو قبول کنيم. اين غير قابل قبول است ...... ايالات متحد آمريکا به هيچ وجه از حق خويش برای اينکه به تنهائی عمل کند نخواهد گذشت". ( روزنامه دنيای جوان 22.7. 1999)


• "نظم نوين" جهانی

با وجود تمامی تفاوت های موجود ميان آمريکا و اتحاديه اروپا در نحوه برخورد به نظر سازمان ملل متحد در باره حقوق ملت ها و همچنين استفاده از ابزار و متدهائی که می توان برای اهداف سياست خارجی استفاده نمود اما مابين ايالات متحده آمريکا و اتحاديه اروپا بر روی اساس و بنيان استراتژی جغرافيائی توافق وجود دارد که آنهم "نظم نوين" جهانی به نفع قدرتمندان جهانی و سلطه سرمايه داری از طريق حذف نظرات و عملکردهای ضد امپرياليستی و ضد استعماری و مبارزات آزاديخواهانه در قرن 20 است.

روزنامه کنزرواتيو فرانکفورت (فرانکفورتر آلگماينه سايتونگ) روزی که آمريکا به عراق حمله نمود چنين نوشت: "عراق بايد به عنوان دشمن حذف گردد و مجددا از طريق ابزار های امپراطوری آمريکا از نو بنيان گردد. انکار دوران نواستعماری جای خود را به يک استعمار نوين دمکراتيک می دهد". (فرانکفورتر آلگماينه 20.3.2003)

امروزه ديگر همه می دانند که موضوع تنها بر سر خصوصی سازی مجدد ذخاير طبيعی جهان است. ذخايری که در نتيجه مبارزات آزاديبخش سال های 70 دولتی گشته بودند. بطوريکه امروزه مثلا ما اين مسئله را در اندازه قدرت اقتصادی کشور های عضو اوپک می بينيم. جيمز وولسی رئيس سازمان سيا در سالهای 1993/94 کمی قبل از حمله آمريکا به عراق از اين هدف استراتژی سخن می گويد: "مسئله تنها بر سر وابستگی آمريکا به نفت نيست بلکه موضوع بر سر وابستگی تمامی جهان به آن است... ما بايد در خاورميانه نفت را بعنوان اسلحه بر داريم و در دست خود داشته باشيم. ما امروز از عراق شروع می کنيم و بعد....". (هفته نامه اشپيگل شماره 4 سال 2003 صفحه 109)

ريچارد هرسينگر هم درست از اين منطق، جنگ در عراق را توجيه نموده و می گويد: "اين جنگ ابزاری است برای ابراز وجود دمکرات های غربی و با اهدف نواستعماری دمکراتيک انجام می گيرد". (روزنامه دی سايت تاريخ 12.6.2003).

ملت هائی که بعد از جنگ سرد مورد حمله اين نظريات نواستعماری دمکراتيک قرار گرفته اند ، قدرت هائی را پيش روی خود می بينند که بر فراز مونوپل ها قرار گرفته اند . سمير امين از 5 مونوپل نام می برد که جهانی سازی امپرياليستی کنونی را رهبری می کنند: 1- مونوپل تکنولوژی 2- مونوپل کنترل بر جريانهای مالی 3 – مونوپل کنترل بر ذخاير طبيعی کره زمين 4 - کنترل بر ارتباطات الکترونيکی جمعی و رسانه ها 5 - مونوپل تسليحات کشتار جمعی . سپس وی آمريکا و متحدينش را متهم می کند که افکار عمومی جهان را گول می زنند و مجبور می کنند که آنان به خود بقبولانند که غربی ها از ابزاری برخوردارند که می تواند ساير ملت ها را تهديد نمايند بدون اينکه خود مورد مخاطره قرار می بيند.(13)

سمير امين مردم جهان سوم را از سوی دولت های گ 8 و گ 7 و امپرياليستها (آمريکا، اروپا و ژاپن) مورد مخاطره جدی می داند. (14)

يک چنين تحليلی هم نويسنده توانای هند خانم آروندا روی در اين اواخر زمانی که خانم سدنی جايزه نوبل را دريافت می کرد، اعلام نموده است: "در حاليکه مبارزه برای کنترل ذخاير طبيعی جهان روز به روز جدی تر می شود، اقتصاد استعماری با خشونت های نظامی دوباره به زندگی بر می گردد. .... دنيای مدرن و متمدن وارث برده داري، استعمار و تسليحات کشتار جمعی می گردد و کنترل بر اکثر منابع نفت جهان، اکثر تسليحات جهان، اکثر ثروت و پول جهان، اکثر رسانه های جهان و .... شروع می گردد .( روزنامه دنيای جوان 11.11.2004).

در ادامه بخش دوم را بخوانید



منابع:
1- هاينس وشترا: نقش( ک اس زت ا) در ايجاد سازمان همکاری های امنيتی در فضای
: اروپا در راه ائتلاف امنيتي؟ بادن بادن 1994 صفحه 151 »
interlocking institutions«-

2- در همان کتاب صفحه 152

Zbigniew Brzezinski: تنها قدرت جهان . Weinheim-Berlin 1997, S. 64 u. 41.3-

Zbigniew Brzezinski: .a.a.O., S. 65 f.4-

Zbigniew Brzezinski: a..a.O., S. 74 f.5 -

Egon Bahr: راه آلمانی . München 2003, S. 131.6 -

7 - حقوق مسحيت و سياست آمريکائی از اولين تا دومين دولت بوش : از سياست و تاريخ زمان ( جلد مخصوص پارلمان)
Michael Minkenberg:Berlin, Nr. 46/2003 v. 10.11.2003, S. 30.

8- ريچارد پرله ، نگاه آمريکائی به جهان: چاپ انتشارات جامعه بانک داران آلمان : شکاف های آتلانتيکی و اروپائی : در برابر يک نظم نوين جهانی ؟
از:
(
Elftes Gesellschaftspolitisches Forum der Banken. Schönhauser Gespräche. 5./6.
November 2003), Berlin 2004, S. 32.

9 - خودکشی دمکراسی آمريکائی از :
Chalmers Johnson:. München 2003, S. 10

10
Ebenda, S. 36.10 - همان کتاب

11
Nach ebenda, S. 11 u. 394.11 - همان کتاب

12 – سمير امين، کاپيتاليسم ، جهانی سازي. از:
Marxistische Blätter. Essen, H. 4/1998, S. 48.

13 – سمير امين ، حکمرانی در هم بر هم :
Hamburg 1992, S. 108.

14 – سمير امين : گنوسيد سرمايه داری در: اوراقی برای سياست آلمانی و بين المللي:
Bonn, Nr. 7/2004, S. 823.

 

قدرت سياسی جهان در بازی شطرنج اروپا - آسيائی

استراتژی جغرافيائی و ديدگاه های ايدئولوژيکی ائتلاف اروپائی اتحاديه اروپا

 بخش دوم

در برنامه امنیتی ایالات متحده آمریکا در زمان جرج دبلیو بوش دقیقا مسئله امنیت و صلح در عملیات جنگی از هم تمایز داده شده اند. جرج بوش در تاریخ ١٣ فوریه ٢٠٠١ در دیداری از هوانیرو های نیروی دریائی ویرجینیا چنین می گوید: " امنیت را تنها از طریق قدرت می توان حاکم نمود و آنهم تنها از سوی تسلیحاتی که قادرند در مسافت های طولانی و بلند عمل نمایند می توان به اجرا درآورد.

Ernst Woit - Junge Welt

 برگردان ناهيد جعفرپور

 

 

تئوری مدرن منطقه جغرافیائی بزرگ

در بخش اول مقاله اتفاق نظر در سیاست جغرافیائی و افتراق نظر در کسب منافع، میان اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا در فضای جغرافیائی اروپا/آسیائی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

 

خاویر سولانا در مصاحبه ای با روزنامه اشپیگل در پاسخ به این سئوال که: در چه بعدی،  استراتژی جغرافیائی امپریالیستی  اتحادیه اروپا در رابطه با سیاست خارجی و سیاست نظامی اش بااستراتژی آمریکا همخوانی دارد و آیا یک ائتلاف اروپائی  قوی، محکم و مصمم از سوی آمریکا بعنوان رقیبی سرسخت شناخته نخواهد شد؟ جواب می دهد که:  درست بر عکس: یک ائتلاف قوی اروپائی شریک و همکار بهتری برای ایالات متحده آمریکا خواهد بود زیرا که در موقع مشکلات جدی از آنجا که اهداف ما یکسان است لذا بهتر می توانیم با هم با مشکلات مبارزه کنیم.  ما در هرحال مشکل تجاری داریم. برای مثال با بوئینگ و ایربوس. اما این موضوع ربطی به بخش های استراتژی ندارد. (هفته نامه اشپیگل شماره ۴۴ سال ٢٠٠۴ صفحه ١٣۵)

با این وجود قبول هژمونی آمریکا از سوی اتحادیه اروپا پیش شرط مهمی برای استراتژی جغرافیائی مشترک میان آنها است. این مسئله باعث می گردد که آمریکا بعنوان کشوری که همواره خواهان قدرت بیشتر در سیاست خارجی است و بدنبال آن خواهان اجرای خواسته های آمریکائی از طریق عملکردهای نظامی است ، اتحادیه اروپا  را تحمل نماید.

 

اوتو کارل هوندریش جامعه شناس آلمانی می نویسد: آمریکائی ها به لحاظ اقتصادی به خرج دیگران زندگی می کنند. با زبانی دیگر جهان برای آمریکا در نقش کالاست. کالائی که تلاش می کند از طریق عملیات نظامی همواره سهم بیشتری از آن برباید.( هفته نامه اشپیگل شماره ٢۵ سال ٢٠٠٣ صفحه ۵٨)

 

بطور قطع این خواست آمریکا گویای عملکردهای نظامی اخیر ، برنامه تسلیحاتی عظیم اتحادیه اروپا و همچنین بلند پروازی کشورهای رهبری کننده در اتحادیه اروپا و در نهایت اجرای خواسته های ایالات متحده آمریکاست. 

هرفرید مونکر در باره بلند پروازی اتحادیه اروپا چنین می گوید: سئوال اصلی این است که صلاحیت اروپائی ها به چه نحوه و تا چه اندازه است؟ این خود یک سئوال کلاسیک است که به توان عملکردهای نظامی ربط پیدا می کند. به این مفهوم که در صورت لزوم آیا اگر اروپائی ها برای خواست سیاسی شان به ابزار نظامی متوصل شوند حال فرقی نمی کند چه قانونی و چه غیر قانونی آیا این اعتبار خواهد داشت؟(١)

 

طبیعتا این موضوع به این مسئله ربط پیدا خواهد نمود که اصولا انتظارات و خواسته های آمریکا از ملیتاریزه شدن اتحادیه اروپا چیست؟ چیزی که رامزفلد از اروپائی ها می خواهد کاملا روشن است: آنها( منظور اروپائی ها) باید سریعا ارتش بزرگ قدیمی خود را که برای زمان جنگ سرد بدرد می خورد مدرنیزه نمایند . آنهم به این صورت که در موقع لزوم با خرج رفاه عمومی شهروندان و صلح اجتماعی در این کشورهاخود را ملیتاریزه نمایند. بجای اینکه آنان مرتبا به آمریکا انتقادهای اخلاقی کنند، باید بخش بزرگی از عملکردهای جنگی  و عملکردهای در خدمت صلح را بر دوش کشند و وظیفه واشنگتن را کمی سبک کنند".( سوزانه کویل بل در هفته نامه اشپیگل شماره ٣۵ سال ٢٠٠۴ صفحه ۵۶)

 

بلند پروازی های آلمان

کلاوس کینکل وزیرخارجه اسبق آلمان در سال ١۹۹٣، در باره برخورد ایدوئولوژیکی امپریالیسم آلمان در رابطه با بسط و گسترش مناطق تحت سلطه اش در مقاله ای در باره سیاست خارجی آلمان چنین می نویسد:" نگاه به بیرون برای ما بسیار پر بار خواهد بود، گر چه ما دو باردر جهان دچار شکست شدیم اما اینبار در هم صدائی با همسایگانمان برای اینکه نقشی تعیین کننده ای پیدا نمائیم که بتواند آرزو ها و توانائی ما رابیان کند .... باید به بیرون  توجه زیاد داشته باشیم. ما به لحاظ موقعیت حساسمان، بزرگی مان و رابطه سنتی مان با اروپای مرکزی و شرقی ، باید بیشترین نفع را از برگشت مجدد این دولت ها به دامان اروپا کسب نمائیم.(٢)

 

مسئله بسیار قابل اهمیت این است که کینکل در این سخنانش با حقی مسلم  با توجه به بلند پروازی های اخیردولت آلمان وباز هم با توجه به دو جنگ جهانی که در صورت حساب آلمان قرار دارد و خود به شکست آن اشاره می کند اما همواره در تن دادن به جنگی سوم نهراسیده و می خواهد بیشترین منفعت از پیدایش ائتلاف اروپا نصیب آلمان گردد و با نام مناسبات سنتی با مرکز و شرق اروپا به توجیح سیاست خارجی آلمان و رابطه تاریخی این سیاست با این کشور ها بپردازد.

 

در این فاصله در تاریخ ٢۷ فوریه ٢٠٠۴ جرج دبلیو بوش و نخست وزیر آلمان گرهارد شرویدر در توافقات دوجانبه ای با نام "ائتلاف آمریکائی/آلمانی قرن ٢١" دقیقا بدون هیچ گونه معذوریت و محدودیتی در  رابطه با مناسبات امروزی اروپا و همچنین مناسبات سنتی امپریالیسم آلمان اعلام نمودند:" قربانیان دو نسل و همچنین قوه رهبری      خیالی پیشینیان ما ، پیش شرط های یک اروپای آزاد و صلح آمیز در آغاز قرن ٢١ را فراهم نمودند". همزمان رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر آلمان در یک پیمان مشابه دیگر ، به همکاری و مناسبات دوجانبه در رابطه با استراتژی جغرافیائی مشترک برای کسب شانس های اقتصادی بیشتر و امنیت در خاور میانه و نزدیک تاکید نمودند.(٣)

 

این استراتژی پر معنی و مهم مرحله بندی شده که نگاهش به " قوه رهبری خیالی پیشینیان ما" متمرکز است و دقیقا از سوی قدرتمندان امروزی بیان می گردد، به طور قطع چیزی اتفاقی نیست. اینکه ما امروز در آلمان شاهد عملکردهای قانونی هستیم که توسط آن کسانی را که برای جنایات فاشیسم هیتلری بطور مستقیم مسئول بودند را مثبت ارزش گذاری نموده و آب تطهیر بر سر آنان می ریزد، هم اصلا اتفاقی نیست.

 

ارنست نولته تاریخ شناس، در فوریه سال ١۹۹٢ نوشت:" اینکه امروزدروازه تمامی کشورهای اروپای شرقی به روی اقتصاد آلمانی باز است بیان گر این موضوع نیست که حتی تصورات هیتلرهم نسبت به " محیط زندگی" تنهایک فانتزی بود ؟(۴)

 

در سال گذشته از لوتار گال یک بیوگرافی ۵٠٠ صفحه ای در باره زندگی بانکدار معروف هرمن جوزف آبس بیرون داده شد که  از سوی رسانه های مقتدر و معروف آلمانی از آن بعنوان "بزرگترین موفقیت" نام برده شد وگفته شد که "برخورد استثنائی عادلانه" ای در این بیوگرافی انجام پذیرفته است. هرمن جوزف آبس واقعا یک شخصیت جانبی دیکتاتوری نازیسم نبود. کمی قبل از مرگش یعنی اوائل فوریه سال ١۹۹۴ مجله آمریکائی فوربس در باره وی نوشت " قدرت مند ترین مرد آلمان". از همه مهمتر اینکه همانطور که فولکر اولریش در باره بیوگرافی آبس می نویسد:  هرمن جوزف آبس در استمرار نخبگان اقتصادی سال های ١۹۴۵ دومی نداشت".(۶)

 

این پیشینیان قدرتمندان امروزی آلمان در جنگ جهانی دوم چه نقشی داشتند که کینکل از" دومین تلاش برای  رویای اروپائی" نام می برد. در ١۷ یولی ١۹۴١ یعنی درست بعد از حمله آلمان به شوروی، جوزف آبس در برابر کمسیون سیاسی تجار مرکز اقتصادی رایش ( امپراطوری) آلمان اعلام نمود که: همچنین چشم اندازهای طرح شده در باره اقتصاد آلمان بعد از جنگ، که همگی از رابطه تنگاتنگ اقتصادی تمامی کشورهای قاره اروپا حرکت می کنند، تحت عنوان دیدگاه های  مناسب با تجارت خارجی ، در نگاهشان  قاره اروپا را در مقابل قاره آمریکا قرار می دهند. اگر از این حرکت کنیم که آلمان بعد از جنگ به اروپا تسلط دارد، پس اروپا بعد از جنگ دیگر به آمریکا احتیاجی ندارد. بنا براین در های بازار شرق دور و آمریکای جنوبی به روی صادرات اروپا باز خواهد بود....."(۷).

 

اتو فون هاسبورگ می نویسد:"، در اتحادیه اروپا می توان جای پای شعور و تفاهم اجتماعی را پیدا نمود درست همانطوری که حکومت هابسبورگر آن را ترسیم نمود......اولین ایده های سیاسی من که من از زمان جوانیم به آن می اندیشیدم، هدفی را دنبال می کند بمانند اتحاد دولت های دونااورایمس. خوشبختانه هم اکنون من می بینم که نظر من مورد قبول واقع شده است. طبیعتا اوکرائین هم به اتحادیه اروپا تعلق دارد". (روزنامه فرانکفورتر آلگماینه ٣.١٠.٢٠٠۴ )

یورگن هابرماس که از حمله ناتو بر علیه یوگوسلاوی بنحوی دفاع می کرد از زمان حمله آمریکا به عراق در مارس ٢٠٠٣ دولت بوش  را محکوم نموده و این عمل نظامی دولت آمریکا را بعنوان زیر پا گذاشتن منشور سازمان ملل متحد ( ممنوعیت خشونت) و نابودی نشانه های تمدن بشری می خواند.(٨)

هابرماس بعنوان آلترناتیو اروپا روی نظر کارل اشمیت گل سر سبد وکلای فاشیسم هیتلری دست می گذارد که تکیه بر برنامه مونرئو( نظم جغرافیائی بزرگ برای حقوق ملت ها) که از سوی ایالات متحده آمریکا طرح ریزی شده است، می گذارد و می نویسد: که امروز جایگزین برنامه نظم جغرافیائی بزرگ برای حقوق ملت ها را که از زمان رایش سوم طرح ریزی شده بود، تئوری مدرن شده  فضای بزرگ جغرافیائی است زیرا که این طرح جدید به احتمال قوی  مخالف نظم تک قطبی و هژمونی لیبرالیسم نخواهد بود....(۹) .

 

اینکه چنین بحثی  که بطور سنتی از سوی کارل اشمیت تئوریسین آلمانی مطرح شده امروز برای اتحادیه اروپا مهم می شود، بیان گر یک طرزتفکر کنزرواتیو آلمانی است. در روزنامه یکشنبه آلمانی با تیتر "اروپا باید یک امپراطوری گردد"نوشته می شود: تئوری فضای گسترده جغرافیائی کارل اشمیت کمک می کند تا ما بتوانیم بطوری ماهرانه از امپراطوری جهانی ایالات متحده آمریکا گوی سبقت را بربائیم و خلاصی یابیم". (١٠)

 

تبلیغات قهرمانان جنگ

اگر از ایدئولوژی جنگ حرکت کنیم تمامی آن رسانه ها و کتوبی که نگاهشان به عملکردهای نظامی قدرت های اتحادیه اروپا از طریق ملیتاریزه شدن اتحادیه اروپا در سرتاسر جهان است هدفمند در تلاشند تا اینبار بتوانند آن  نگاه گسترده منفی گرایانه نسبت به جنگ جهانی دوم را خنثی سازند. از این جهت مثلا امسال در انتشارات آلمانی شهر مونیخ کتابی از یورگن بوشه بیرون آمد بنام " امتحان قهرمانان" که در این کتاب کسانی چون ارنست یونگن، اروین رومل، پایول فون لتوو- فوربک، ارنست اودل ،اوتو ودینگر و پاول فون هیندن بورگ به عنوان قهرمان ارج گذاشته شده اند.

 

در این رابطه هیچ عجیب نیست زمانی که انتشارات رنانینا در کوبلینز آلمان جدیدا به مشتریانش تعداد بسیاری از کتوبی را که در باره سربازان آلمانی در دوجنگ جهانی گذشته نوشته شده است به اضافه کتوب هیندن بورگ از جمله کتاب وی با نام " فاتح تانن برگ" را ارائه می دهد.

 

برنامه امنیت ملی آمریکا

در برنامه امنیتی ایالات متحده آمریکا در زمان جرج دبلیو بوش دقیقا مسئله امنیت و صلح در عملیات جنگی از هم تمایز داده شده اند. جرج بوش در تاریخ ١٣ فوریه ٢٠٠١ در دیداری ازهوانیروهای نیروی دریائی ویرجینیا چنین می گوید:" امنیت را تنها از طریق قدرت می توان حاکم نمود و آنهم تنها از سوی تسلیحاتی که قادرند در مسافت های طولانی و بلند عمل نمایند می توان به اجرا درآورد. بهترین طریقه ای که میتوان از صلح جهانی پاسداری نموداین است که جنگ را با شرایط جدیدمان تمایز دهیم.(١١)

 

اتحادیه اروپا وهمچنین سازمان نظام وظیفه آلمان تا کنون فاقد ابزاری بوده اند که با آن بمانند آمریکا وارد جنگ ها شوند. اما این مسئله هم از سوی اتحادیه اروپا به طور قطعی تصویب شده است که تا سال های ٢٠١٠/٢٠١١ اتحادیه اروپا کاملا ملیتاریزه میشود و به تسلیحات نظامی مسلح خواهد شد. این مسئله خود پیش زمینه ای است برای هانس – اوتو بوده ، ژنرال و فرمانده لشکر آلمان که برای ارتش آلمان طرحی جدید را بریزد بر این مبنا که وی می گوید:" ما احتیاج به مبارزان قدیمی داریم و همچنین کسانی که بتوانند جنگ های مدرن را رهبری نمایند". ژنرال گونسل فرمانده نیروهای ویژه در باره منظور اوتو بوده،  چنین می گوید:" پیدایش یک " عصر نوین" که در آن استراتژی نظامی طبیعتا احتیاج به سربازانی دارد که از شهروندانی تشکیل شده اند که یونیفرم نظامی بر تن دارند.(١٢)

دتلف بالد کارشناس نظامی آلمان در مصاحبه با نشریه گزارشی ماهانه تلویزیون کانال یک آلمان در تاریخ ۶ دسامبر ٢٠٠۴  در پاسخ به این سئوال که می پرسد: آیا کونسل با این نظرش تنها می باشد ؟ جواب می دهد که نظر گونسل نظر اکثریت ژنرال های ارتش آلمان است.

 

ما در اینجا مسلما با یک طرز تفکر توسعه یافته روبرو هستیم . طرز تفکری که از سوی سیاستمداران آلمان غربی و سیاستمداران درون دولت و ارتش آلمان نمایندگی میشود و  تلاش می کنند نقش تاثیر گذاری در تعیین استراتژی ملیتاریزه شدن اتحادیه اروپا و رهبری جنگ های مدرن داشته باشند.

 

طبیعتا بسیاری از رسانه ها و ناشران و .... به این طرز تفکر توسعه یافته تعلق خاطر داشته و تلاش می نمایند بطور علنی در باره خواست صلح طلبانه مردم آلمان بطوری منفی به تبلیغات بپردازند. بطور مثال ولفگانگ شوتس رئیس سابق روزنامه زاکسن آلمان در ژانویه سال ٢٠٠۴ در یکی از روزنامه های مجانی که در خانه های شهر درسنر آلمان شرقی پخش می گردد در باره خواست صلح طلبانه شهروندان آلمان شرقی سابق نوشته است که :" این شهروندان آلمان شرقی خیلی خوب تربیت شده اند. بطوری که طرفدار هر صلحی می باشند و آرزوی صلح دارند. این احساس به لحاظ سیاسی هم درست است و با انتظارات اجتماعی هم همخوانی دارد چه بلحاظ تاکتیک و چه به لحاظ اعتقاد. خیلی خوب است اگر از آدم سئوال شود بتواند چیز های خوب را آرزو کند.

این بیان گر این مسئله است که چرا همیشه در همه پرسی کسی خواهان جنگ نیست و نمی خواهد چنین کار خشونت باری را انجام دهد. اما اگر تنها صلح بعنوان خواست عمومی مطرح گردد درست مثل شرکت در لاتاری است. شانس اینکه بتوان در این جهان از هم پاشیده صلح به وجود آورد همانقدر است که کسی در بازی لاتاری ۶ عدد درست با سوپر عدد داشته باشد.(١٣)

 

در پایان من فکر می کنم که ما باید تمامی تلاشمان را بکار بریم تا بتوانیم از این خواست جنگ طلبی در اروپا جلوگیری نمائیم قبل از اینکه دیگر دیر باشد.

ماخذ ها:

١- هژمونی قدیمی و جنگ های نوین، از:

 Herfried Münkler und Dieter Senghaas im Streitgespräch.In: Blätter für deutsche und internationale Politik. Bonn, Nr. ۵/٢٠٠۴, S.۵۴۷.

 

٢- مسئولیت، واقعیت امنیت های آینده ، سیاست خارجی آلمان در یک جهان نظم داده شده از: کلایوس کینکل در فرانکفورتر آلگماینه تاریخ١۹.٠٣.١۹۹٣

 

٣- از اوراق آلمانی برای سیاست بین المللی، بن ، شماره ۴ سال ٢٠٠۴ صفحه ۵٠٢

 

۴- فرانکفورتر آلگماینه تاریخ ٢٢.٢.١۹۹٢ ، اوتو کولر : مونیخ ١۹۹۴ صفحه٨٨

 

۵- لوتار گرال: بانک دار، هرمن جوزف آبس ، بیوگرافی انتشارات س ها بک سال ٢٠٠۴

 

۶- اولریش فولکر: آقای پول، در: روزنامه زمان بخش ادبیات، هامبورگ،اکتبر ٢٠٠۴ صفحه ۶١

۷- راینهارد کون: فاشیست آلمانی در مدارک و ماخذ ها: کلن ١۹۷۵ صفحه ٣٢۷

 

٨- یورگن هابرماس: غرب منشعب ، فرانکفورت سال ٢٠٠۴ صفحه ١٨١

 

۹- در همان کتاب صفحه ١۹٢

 

١٠- کارلو ماسالا: اروپا باید یک امپراطوری بشود، فرانکفورتر آلگماینه ١٠.١٠.٢٠٠۴ صفحه ١۵

 

١١- بخشی از نشریه دانش و صلح شماره ٣ سال ٢٠٠١ صفحه ۴٣

 

١٢- از یورگن روزه با عنوان مبارزان قدیمی در نشریه جمعه ٢.۴.٢٠٠۴ صفحه ۴

 

١٣- نشریه هفتگی مجانی آلمان درسنر تاریخ  ۷.٠١.٢٠٠۴