زندگی

موج آشوب
از افغانستان تا عراق

Alain GRESH

" با اطمينان مي توان گفت که جهان، از زمان آغاز ائتلاف قهر آميز عليه عراق برهبري ايالات متحده، بهتر شده است." اين سخناني است که رونالد رامسفلد، وزير دفاع ايالات متحده و از مبتکرين اصلي سياست خارجي اين کشور، در روز ٩ ژوئيه ي ٢٠٠٣ ، در برابر يکي ازکميسون هاي سنا ايراد کرد و بار ديگر آنچه را که اکنون به ترجيع بند سخنراني هاي نو محافظه کاران واشنگتن بدل شده است، تکرار نمود: " ما در جنگ عليه تروريسم، به پيروزي هايي پي در پي دست يافته ايم : رژيم طالبان سقوط کرده است، روند باز سازي در افغانستان آغاز شده است، ازرژيم صدام حسين ديگر چيزي جز خاطره اي هولناک بجاي نمانده و عراق، البته با دشواري هايي چند، در مسير دموکراسي گام بر ميدارد. و سرانجام، عمليات تهاجمي عليه القاعده با موفقيت در حال گسترش است ."

 

آيا امکان ديگري نيز وجود داشت؟ آيا خشونت و قهر، تنها زباني نيست که مسلمانان و اعراب قادر به درک آن هستند؟ تام دلي، رهبر اکثريت جمهوريخواه در مجلس نمايندگان، مسيحي انجيلي و عضو جنبش مسيحيان صهيونيست، رک و راست در اين باره مي گويد : " قبل از ١١ سپتامبر، جهان عرب، ايالات متحده را يک ببر کاغذي به حساب ميآورد. ما رئيس جمهوري داشتيم [ ويليام کلينتون] که اقدامات تلافي جويانه اش با تروريسم از حد انفجار چند بمب در صحرا فراتر نميرفت و آنها اصلآباکشان نبود اکنون اما مي بينند که قضيه جديست و قدرتي واقعي رأس کار است. و به قدرت احترام مي گذارند." (١)

دانيل پيپس (٢)، از نزديکان دولت کنوني آمريکا که خودش خود را متخصص روح و روان مسلمان خوانده و مدافع بي چون وچراي سياست آريل شارون است، در روز ٨ آوريل، در پاسخ به کساني که نگران بودند که يک ماجراي نظامي در عراق به تشديد تروريسم منجر شود، چنين مي گويد: " احتمال آنکه عکس اين قضيه صورت بگيرد بيشتر است. يعني جنگ عراق به کاهش تروريسم منتهي خواهد شد(...) من تصور مي کنم که خشم مسلمان احتمالآ با پيروزي متفقين در عراق تعديل شود." جاي يادآوريست که اين فرد در سال ١٩٩٠ از روند " مهاجرت گسترده ي افرادي با پوستي تيره، با عادات غذايي عجيب و غريب و معيارهاي بهداشتي متفاوت" (٣) ابراز نگراني مي کرد، و پيش از آنهم از سال ١٩٨٧ با توصيه هاي خود به دولت آمريکا مبني برحمايت نظامي از صدام حسين در جنگ با ايران، روشن بيني و درايت خود را به ثبوت رسانده بود.

اين نظريه پردازان آمريکايي در رؤ يا هاي خود بسر مي برند. واقعيت بر آنان کوچکترين تأ ثيري ندارد و براي توجيه خواب وخيال هاي خود از توسل وقيحانه به دروغ نيز ابايي ندارند. اما اکنون ٢ سال پس از ١١ سپتامبر، آنچه که حيرت هر ناظر واقع بيني را بر مي انگيزد آنست که آمريکا برغم موفقيت هاي چشمگير نظامي، چه در افغانستان و چه در عراق ، از نظر سياسي به بن بست رسيده است. اگردولت بوش در نبرد هاي خويش پيروز شده باشد، اين امر بي ترديد در رابطه با جنگ عليه تروريسم صادق نيست.

سازمان القاعده، برغم ضربه هايي که بر آن وارد شده است، به فعاليت مرگبار خود همچنان ادامه ميدهد. طي چند ماه گذشته، اين سازمان ( يا گروه هايي که خود را وابسته به آن مي خوانند)بدفعات به عمليات تروريستي دست زده است: روز ١٢ مه ٢٠٠٣ در رياض (٣٥ کشته) ، روز ١٦ مه ٢٠٠٣ در کازابلانکا ( بيش از٤٠ کشته) ، روز ٥ اوت ٢٠٠٣ در جاکارتا ( حدود ١٠ کشته). تنها در ماه گذشته، دو سوء قصد در بغداد صورت گرفت، يکي عليه سفارت اردن و ديگري عليه مقر سازمان ملل، و خيل مبارزين اسلام گرا در عراق واشنگتن را نگران ساخته است. برغم پيش بيني هاي دانيل پيپس، ترديدي نيست که حملات آمريکا به افغانستان و عراق و ناتواني اين کشور در حل مسئله ي فلسطين، در رونق عضو گيري در گروهان هاي القاعده بي تأثير نبوده است.

اليويه رووا در مقاله اي تحت عنوان " اشتباه آمريکا" (٤) ، " برخورد ايدئولوژيک" دولت بوش در جنگ عليه تروريسم را مورد انتقاد قرار ميدهد، " امري که باعث انحراف از هدف اصلي و اتلاف نيرو يي عظيم در مسير ها ي فرعي که اساسآ ربطي به تروريسم ندارند، مي شود." او " ديدگاه استراتژيکي نادرست و ناسنجيده " را زير سؤال برده مي گويد: "هدف ها، يعني " Rogues States " ( دول ولگرد، و در رأس آنها عراق)، حتي پيش از ١١ سپتامبر، مشخص شده بودند . (...) و تعريف مبارزه با تروريسم با واژه هاي جنگي نيز از اينجا ناشي مي شود. و اين در حاليست که تا کنون دستگيري تمامي مسئولين القاعده از راه هاي پليسي کلاسيک (تعقيب و نفوذ...) صورت گرفته است. کساني که مورد حمله ي نظامي قرار گرفته اند يا کشته شده اند ( و ديگر نمي توانند اطلاعات بدهند) و يا غالبآ هنوز زنده اند ( بن لادن، ملا عمر)."

افغانستان اولين هدف تهاجم جهاني عليه تروريسم بود. نزديک به دو سال پس از سقوط رژيم طالبان، تلگرام هاي آژانس هاي خبري، که به ندرت از رسانه هاپخش مي شوند ، حاکي از ابعاد هرج و مرجي هستندکه در اين کشور حاکم است. تنها در هفته ي ١٣ تا ٢٠ اوت ٢٠٠٣ ، حدود صد نفر کشته شده اند : در ايالت هلمند، در جنوب، يک بمب در يک اتوبوس منفجر شده است؛ در ايالت همسايه، اروزگان، نبردي ميان دو تن از فرماندهان هوادار دولت مر کزي در گرفته است؛ در گيري هاي متعددي در ايالات خوست و پاکتيکا ميان سربازان و حدود يکصد تن از مبارزين طالبان رخ داده است، و غيره...

آيا اين حوادث تنها نا آرامي هايي جزئي هستند؟ مؤسسه ي International Crisis Groupe (٥) در گزارشي که روز ٥ اوت منتشر شد تحت عنوان " The problem of Pashtun Alienation" (مسئله ي نارضايتي قوم پشتون) چنين مي نويسد: " خطرات ناشي از ناخشنودي فزاينده ي پشتون ها [ قوم اصلي] کاملآ آشکار بنظر ميرسد. طالبان نه تنها به واسطه ي کمک نظامي پاکستان بلکه به اين دليل به قدرت رسيدند که فرماندهان محلي با زياده روي هاي خود و اخاذي مردم ، ديگر بکلي بي اعتبار شده بودند. توانايي طالبان در آغاز به خلع سلاح شورشيان جنوب و استقرار حد اقلي از امنيت، موجبات آرامش خاطر بخش قابل توجهي از مردم محلي را فراهم ساخت. امروز، عدم امنيت در جنوب و شرق، موانع ادامه ي کسب وکار و رقابت ميان ايالات همسايه بار ديگر همان شرايطي را بوجود آورده است که به ظهور طالبان منجر گشت. خطر رو به رشد بازگشت فرماندهان پر نفوذ طالبان که در کمين سود جويي از نارضايتي مردم هستند و متحدين ديرينه شان همچنان ايالت هاي مرزي پاکستان را در اختيار دارند، کاملآ به چشم مي خورد."

گزارشي از سازمان آمريکايي ديده بان حقوق بشر "Human Rights Watch"، که در ماه ژوئيه ي ٢٠٠٣ به انتشار رسيد، تحت عنوان " Killing you is a very easy thing for us" (کشتن شما براي ما کاربسيار ساده ايست)، بر اين نتيجه گيري ها صحه گذاشته و بر " مشارکت فعال و يا همدستي دولت در باج گيري هاي اکثريت قريب به اتفاق ايالت هاي جنوب، " تأکيد دارد. وضعيت فعلي تجاوز به حقوق فردي و عدم امنيت عمومي " تا حد زيادي ناشي از تصميمات، عملکرد و کوتاهي هاي دولت ايالات متحده، ساير دول ائتلاف و برخي از عناصر دولت انتقالي افغانستان است." اين گزارش همچنين همکاري نيروهاي ائتلاف با بد سابقه ترين فرماندهان افغاني را مورد انتقاد قرار ميدهد.

طي سال مالي ٢٠٠٣ ( که در سپتامبر پايان ميابد)، ايالات متحده بالغ بر ١٠ ميليارد دلار خرج ٩٠٠٠ سرباز خود در افغانستان کرده اما تنها ٦٠٠ ميليون دلار به کمک اقتصادي به اين کشور اختصاص داده است. دولت آمريکا که از عواقب عدم موفقيت خود در منطقه بيم دارد، مصمم است تا سال آينده اين رقم را به يک ميليارد افزايش داده و ٢٠٠ تا ٢٥٠ تن ازمشاورين خودرا به افغانستان اعزام کند. اما اين حرکات را آيا مي توان چيزي جز شکلي از استعمار به حساب آورد؟

کابل وبغداد حداقل در يک مسئله با هم اشتراک دارند و آن مشکل قطع شدن پي در پي برق است. در پايتخت عراق، پنج ماه پس از سقوط رژيم، نيازهاي ابتدايي مردم همچنان بي پاسخ مانده اند. مردم، شگفت زده تنها به نظاره ي سربازان آمريکايي با لباسهاي مدرن شبه فضايي ، ابزار تکنولوژيک خارق العاده و تدارکات مفصلشان از آب معدني و اغذيه ي فراوان، مشغولند. حال علت آنکه اينان از راه اندازي جريان آب آشاميدني، بکار انداختن تلفن و تأمين جريان برق عاجزند، چيست؟ حتي فرودگاه بين المللي بغداد همچنان بسته است و اين امر انزواي کشور را طولاني تر مي کند، و اين در حاليست که جاده ي عمان-بغداد، تنها منفذ تنفسي اين کشور در دوران محاصره ي اقتصادي، نيز اکنون ديگر در تصرف راهزنان است.

پس از جنگ ١٩٩١ و برغم همه ي مجازات ها يي که در پي داشت، دولت عراق تنها پس از چند ماه، با شگرد هاي زيرکانه، موفق شد تا خدمات اوليه، که در وضعيتي به مراتب نا به سامان تر از سال ٢٠٠٣ قرار داشتند، را از نو برقرار سازد. فرو پاشي دولت مرکزي و هر گونه قدرتي در عراق در بهار امسال " برنامه ريزان" آمريکايي را بکلي غافلگير ساخت. بايد گفت ايالات متحده، طي سالها گوش شنوايي براي فريادهاي هشدار سازمانهاي متعدد غير دولتي نداشته است . در اين کشور علاوه بر مرگ و مير کودکان و سو ء تغذيه و بهداشت دراز مدت در ميان بخش عظيمي از مردم، کل ساختار اجتماعي نيز به تدريج در حال فرو پاشي است: آموزش و پرورش کودکان و جوانان شديدآ سير نزولي را طي کرده ، بخشي از اقشار متوسط به خارج کشور مي گريزند و جرم و جنايت به شکل لجام گسيخته اي افزايش مي يابد. حال آيا واقعآ پديده ي غارت و چپاول پس از " آزادسازي" کشور جاي تعجب دارد؟ زير بناي سست و سر هم بندي شده پس از جنگ ١٩٩١ ديگر تاب و توان تحمل يک جنگ تازه را نداشت.

تمايلات " انتقام جويا نه" ي مسئولين آمريکا يي نيز در شکست روند بازسازي بي تأ ثير نيست. مرمت نيرو گاه هاي برق مستلزم دعوت از شرکت هاي آلماني ( زيمنيس) و سوئدي (ABB ) است که شبکه جديد برق عراق را ساخته اند؛ در مورد تلفن، مي بايست به شرکت فرانسوي آلکاتل روي نمود که شبکه تلفن اين کشور را تأسيس کرده و بخوبي با آن آشنايي دارد. اما واشنگتن مي خواهد دولت هاي اروپاي کهن را تنبيه کند. و از سوي ديگر قرار دادهاي آبداري نيز براي تعدادي از شرکتهايي که به حزب جمهوريخواه کمک مالي مي کنند، تأمين نمايد.

ملت عراق در رنج است. شادي اين ملت از رهايي از يک رژيم استبدادي مخوف، با نگراني از نيات ايالات متحده و گرايشات استعماري اش همراه است. ماجرايي که ماکس رودنبک در ماهنامه ي The New York Review of Book (٦) نقل مي کند، به روشني اين دو دلي را منعکس مي کند. يکي از فرمانداران ايالتي عراق، که از گذشته مخالف صدام بوده است، در پا سخ به اين پرسش که آيا او از مخفي گاه " علي شيميايي" ( علي حسن المجيد، يکي از مسئولين سابق رژيم، که اکنون دستگير شده است) با خبر است، گفت که در اين مورد چيزي نمي داند اما اضافه نمود: " من ميدانم بقيه [مسئولين رژيم] کجا مخفي شده اند. حالا چرا به آمريکايي ها چيزي نمي گويم؟ زيرا که من هرچه باشد زاده ي اين کشورم و فرزندانم در اينجا بزرگ خواهند شد. نمي خواهم که در آينده مرا خائن بنامند." وي مي افزايد: " مشکل اصلي آنست که آمريکايي ها نمي گويند که خيال دارند با " دسته ي ورق" خود چکار کنند ؟ آيا آنان را به گوانتانامو ميفرستند؟ آيا آزادشان مي کنند؟ اگر ما مطمئن بوديم که اين جنايتکاران خونخوار اينجا در عراق محاکمه مي شوند، مسئله متفاوت بود." وقتي اين روزنامه نگار سوار ماشينش مي شود، راننده ي ماشين محرمانه به او مي گويد که گويا شاهدان عيني، عزت ابراهيم، " شاه خاج"، معاون سابق رئيس جمهور را ديده اند که وارد خانه ي فرماندار شده است.

پنتاگون که اکنون عراق را مانند يک مستعمره اداره مي کند، ناتوان از برقراري نظم، امنيت و خدمات اوليه، قادر به درک نيروي مقاومتي که همچنان فعال است نبوده و آنرا تنها به هواداران ديکتاتور سابق نسبت مي دهد، و از طرف ديگر نمي تواند علل عدم اعتماد مردم را در يابد. چرا مردم عراق در حاليکه ايالات متحده آنان را از زير يوغ يک حاکم مستبد رها کرده است، همچنان ناراضي اند؟ علت اين امر آنست که عراقي ها بخوبي از نقش واشنگتن در مصائب طولاني شان آگاهند. آنان همچنان در انتظار عذر خواهي ايالات متحده بدليل حمايت از صدام حسين در طول سالهاي ١٩٨٠ بسر مي برند و البته آنان پوزش خواهي فرانسه را نيز هنوز نشنيده اند...مردم عراق هنوز کوچکترين ابراز ندامتي در رابطه با عدم مداخله ي ارتش متفقين به هنگام شورش بهار ١٩٩١، يا در مورد محاصره ي اقتصادي مرگباري که سالها ست با آن دست به گريبانند و يا بخاطر هزاران کشته ي غير نظامي توسط بمب هاي خو شه اي و يا نا پالم، به گوششان نرسيده است.

سازمان Iraq body Count (٨در ١٧ اوت ٢٠٠٣ ، تعداد کشته شدگان غير نظا مي از آغاز منازعات را بين ٦١١٣ و ٧٨٣٠ نفر بر آورد کرده است، و حدود ٠٠٠ ٢٠ نفر در طول جنگ ( که به گفته ي جرج بوش، روز اول ماه مه پايان پذيرفت) زخمي شده اند. تعداد معلولين نيز زياد است ، اما مقامات آمريکايي از جبران خسارت آنان خودداري مي کنند. (٩) در حاليکه پرداخت غرامت به آنان_ فرضآ در حد ٠٠٠ ١٠ دلار براي هر نفر_، تنها بالغ بر ٢٠٠ ميليون دلار خواهد شد که در مقايسه با کل هزينه ي اشغال عراق قطره اي بيش نيست .روز ١٧ ژوئيه ي ٢٠٠٣ ، کميسيون سازمان ملل براي تعيين خسارات (UNCC )، تصميمي مبني بر پرداخت ١٩٠ ميليون دلار از مبالغ ضبط شده در عراق، براي اعاده ي خسارات جنگ نخست خليج اتخاذ نمود که نيمي از اين مبلغ به کشور محتاجي چون کويت اختصاص داده شد...(١٠)

از پايان رسمي مناقشات ، به کرات از خسارات آمريکايي ها در عراق صحبت شده است. چه کسي اما در قيد سرنوشت صدها عراقيست که در عمليات حفظ نظم و يا در تماس با مهمات باقي مانده از جنگ، جان خودرا از دست داده اند؟ ويا سرنوشت صدها زنداني در بند بي آنکه محاکمه اي در کار بوده باشد، که اکثريتشان کوچکترين ارتباطي نيز با جنايات رژيم سابق نداشته اند؟ سازمان عفو بين المللي، در گزارشي که روز ٢٣ ژوئيه به چاپ رسيد، شيوه هاي " شکنجه و بد رفتاري" با زندانيان را افشاء ميکند. ظاهرآ تعدادي از زندانيان نيز " در پي تير اندازي نيروهاي ائتلاف" جان سپرده اند.

يکي از نخستين اقدامات نيرو هاي آمريکايي، برگزاري "انتخابات" محلي، در ماه مه، در شهر موسول بود: براي اين شهر يک ميليو ني، نمايندگان گروه هاي قومي يا مذهبي ( کرد، عرب، آسوري ، ترکمن وغيره...) هريک نماينده اي براي شرکت در شوراي شهر اختيار کرد ه و سپس شهردار را که مي بايست عرب سني باشد انتخاب نمودند. چند هفته بعد، شوراي موقت دولت، ارگان بي اختياري، که تنها وظيفه اش حفظ ظاهري "عراقي" براي اشغال اين کشور توسط آمريکا ست، تشکيل شد. يکي از سر مقاله نويسان عرب " شکل تأسف بار" جلسات اين شورا را چنين تو صيف مي کند: " مذاکرات درگروه هايي مجزا جريان داشتند، شيعه ها با شيعه ها، سني ها با سني ها، کردها با کردها. کساني که متعلق به هيچيک از اين گروه ها نبودند و يا حضور خويش در شورا را ناشي از تعلقات مذهبي و يا نژادي شان نمي دانستند چاره اي جز انتظار نداشتند تا آنجا که حتي يکي از آنان جلسه را ترک گفت. (١١) اکنون در عراق نيز ، مانند گذشته در لبنان و اخيرآ در بوسني، هر کس در چهارچوب " هويت " جامد وايستا ي خود محبوس مي شود. دولت اشغا لگر، بنام اصل کاملآ مشروع رعايت حقوق اقليت ها، جوانه هاي باز سازي يک حکومت متحد و دمو کراتيک را از ريشه نابود مي سازد...

نير وهاي کمکي واشنگتن

براي تعداد فزاينده اي از مردم عراق، ايالات متحده تنها در پي کنترل استراتژيک کشور شان و منابع نفتي آن است، منابعي که البته در آمد آن در حال حاضر ناچيز تر از آنست که بتواند حتي گوشه اي از هزينه هاي اشغال اين کشور را تأمين نمايد. کنگره ي آمريکا براي سال مالي ٢٠٠٣، بودجه ي عمليات عراق را , ٣٧٦٢ ميليارد دلار افزايش داد. اشغال اين کشور براي ايالات متحده ماها نه ٣, ٩ ميليارد دلار هزينه دارد. بر خلاف نخستين جنگ خليج که صورتحساب ٦٠ ميليارد دلاري آن توسط همه کشور هاي درگير پرداخت شد، اينبار هيچ کشوري در تحمل اين بار سنگين با واشنگتن سهيم نخواهد بود و کسر بودجه ي آمريکا به شکل نگران کننده اي در حال افزايش است.

مشکل ديگري که ايالات متحده با آن در گير است، مسئله ي نيروي انساني عمليات است. به گفته ي پل وولفو ويتس ، معاون وزارت دفاع، که وي نيز مانند ساير دوستان نو محافظه کار خود، قبل از شروع منازعات، قوه ي تخيل درخشاني در اين زمينه از خود بروز نداده بود ، " تصور اين امر دشوار است که براي تأمين ثبات عراق پس از صدام قواي بيشتري نياز است تا براي پيشبرد جنگ (...) واقعآ تصور آن دشوار است." (١٢) بالغ بر ٠٠٠ ١٤٨ سرباز آمريکايي در عراق بسيج شده اند و ظاهرآ از تأمين نظم و امنيت عاجزند. از ٣٣ تيپ جنگي ارتش آمريکا، ١٦ تيپ اکنون در عراق بسر مي برند و همه آنها، بجز سه تيپ، به ذخيره استراتژيک و ساير مأموريت ها ، از افغانستان تا کره ي جنوبي، اختصاص داده شده اند. در چنين شرايطي، جايگزيني نيروها خالي از اشکال نبوده و سربازان بايد حداقل يکسال در منطقه بمانند. اين امر باعث گسترش واکنش خانواده هاي آنان شده است، که نگران از تلفات روز مره ي آنان، مبارزاتي پيرامون شعار" Bring them home now" ( آنان را همين حالا به خانه باز گردانيد) را آغاز کرده اند.

ايالات متحده، نوميدانه در پي نير وهاي کمکي است. البته اين کشور ادعا دارد که تا کنون دهها کشور ديگر سربازان خودرا به منطقه اعزام داشته اند و يا خواهند داشت . البته اين امر تبليغاتي بيش نيست ، چرا که تنها چهار کشور براي اعزام بيش از ١٠٠٠ سرباز اعلام آمادگي کرده اند و هزينه ي آن را هم واشنگتن متحمل خواهد شد. قاعدتآ از اين ماه لهستان فرماندهي منطقه اي را که شهر هاي شيعه ي نجف و کربلا را در بر مي گيرد، بر عهده خواهد گرفت. آنان وظيفه دارند تا در کنار اسپانيا و گروه هاي کوچکي از هندوراس و يا سالوادور، نظم را بر قرار سازند، با مقامات شيعه مذاکره کرده و اختلافات قومي را حل نمايند...و براي ايفاي اين نقش دشوار، به سلا حي اساسي مسلحند: اين سربازان در چمدان هايشان نسخه هايي از سخنراني هاي الکساندر کواز نيوسکي، رئيس جمهور لهستان، را به لهستاني، انگليسي و عرب، با خود مي آورند. (١٣) ترديدي وجود ندارد که آنان با اين عمل قلب عراقيان را تسخير خواهند نمود...

از افغانستان تا عراق، موج آشوب، " جهان بهتر" موعود رونالد رامسفلد را فرا گرفته است. ايالات متحده در اين کشورها به بن بست رسيده و در تحميل صلحي عادلانه به منازعه ي اسرائيل و فلسطين نيز نا توان بنظر ميرسد. حال چه بايد کرد؟ پس از فتح بغداد، در فرانسه زمزمه هايي در حمايت از اتحاد با " پيروزمندان" (١٤) بپا خاست؛ در اين جو بود که پاريس در ٢٢ مه ٢٠٠٣ به قطعنامه ي ١٤٨٣ شوراي امنيت که بر اشغال آمريکا صحه مي گذارد، رأي داد. از آن زمان تا کنون ميدانيم که چه گذشته است. حال آيا بايد به واشنگتن "مساعدت" نمود تا خود را از منجلاب عراق و خاور نزديک بيرون بکشد؟ (١٥) پرسش حيرت انگيزيست. اين مردم عراق _ و خاور نزديک_ هستند که بايد بي درنگ مورد "مسا عدت" قرار گيرند. آنان نخستين قربانيان هرج ومرجي هستند، که جنگ و افراط کاري دولت بوش آنرا شدت بخشيده است. براي رسيدن به صلح تنها يک راه وجود دارد و آن راه سازمان ملل متحد است. اين راهي است که بايد هرچه زودتر براي نجات مردم عراق در پيش بگيريم.

پاورقي ها:

1) اينتر ناشنال هرالد تريبون، پاريس، ٢٦-٢٧ ژوئيه ي ٢٠٠٣.

2) دومينيک ويدال، " صليبيون از پدر تا پسر"، لو موند ديپلماتيک، ماري ٢٠٠٣.

3) واشنگتن پست، ٢٥ ژوئيه ي ٢٠٠٣ .

4) لو فيگارو، ٧ اوت ٢٠٠٣ .

International Crisis Groupe (5، بروکسل،www.crisisweb.org

6) ١٤ اوت ٢٠٠٣ .

7) گزارش کريستف اياد در رابطه با بمباران هيلا، اول آوريل ٢٠٠٣، ليبراسيون، ١٤ اوت ٢٠٠٣ .

8) http://www.iraqbodycount.net

9) واشنگتن پست، ٣١ مه ٢٠٠٣ .

10) مقاله ي " عراق خواهد پرداخت"، لوموند ديپلماتيک، اکتبر ٢٠٠٠ .

11) عبد الوهاب بدراخان، الحيا ت، لندن، ٢ اوت ٢٠٠٣ . 12) Slate ، ٥ اوت ٢٠٠٣

13) لو فيگارو، ١٤ اوت ٢٠٠٣ .

14) مقاله ي " جنايات و اکاذيب يک جنگ " آزاديبخش" " ، لو موند ديپلماتيک، مه ٢٠٠٣ .

15) بطور مثال، سر مقاله ي ژان دانيل، نوول ابسرواتور، ٣ ژوئيه ي ٢٠٠٣ .