نقش ایدئولوژی در دنیای مدرن

 
 
 

 

تاتیانا الکسییوا

تغییر نظم جهانی در پس زمینه هرج و مرج، غیرقابل پیش‌بینی بودن و رشد تصاعدی نوآوری‌های تکنولوژیکی بسیاری از مفاهیم و جهان‌بینی‌های تثبیت شده را زیر سوال می‌برد. روند امروزی تلاطم و غیرخطی بودن، تصادفی بودن و نسبیت مکان و زمان، تحول همزمان تغییرات، قراردادی بودن الگوها نسبت به طبیعت و جامعه و به عبارتی همه وجود نشانه‌های قابل توجهی از ورود و استقرار پساغیر است.

تصویر کلاسیک جهان که در دهه 1970 توسط فیزیکدان بلژیکی روسی‌الاصل؛ ایلیا پریگوژین و پیروانش پیش‌بینی شد؛ ایدئولوژی‌هایی که کارکرد سنتی آنها تثبیت و مشروعیت بخشیدن به قدرت و سلطه موجود (یا برعکس، توجیه مخالفان، جایگزینی برای آن)، تثبیت، منجمد کردن دیدگاه‌ها و ایده‌ها، شکل‌گیری و حتی شخصیت جدید در این شرایط بود. به عبارت دیگر، ما در حال ورود به دنیای ایدئولوژیک شده جدیدی با قواعد، منطق و استعاره‌های متفاوت هستیم که نه آنقدر آشنا، بلکه جایگزین و اغلب تقلیدی است.

بیش از یک بار، نزدیکی عمدی و حتی هم‌ذات پنداری آنها با سیاست بود که شوخی بی‌رحمانه‌ای در سرنوشت ایدئولوژی‌ها داشت. از زمانی که خود این مفهوم ظاهر شد (1976Antoine Destutt de Tracy,)، ایدئولوژی توسط متفکران به عنوان یک «فوق علم» در نظر گرفته شد که برخلاف متافیزیک، شکل دایره‌المعارفی خاصی از دانش است که بر اساس آن مهندسی اجتماعی را امکان‌پذیر می‌نماید. [1].

تصادفی نیست که تا به امروز ایدئولوژی گاهی، علم یا هنر نامیده می‌شود و بحث بین نظریه سیاسی و ایدئولوژی گاهی رقابت بسیار شدیدی دارد که پایان‌ناپذیر به نظر می‌رسد. دی تریسی به سختی می‌توانست تصور کند که چه احساساتی پیرامون این مفهوم بوجود خواهد آمد، ایدئولوژی چه اهمیتی در دنیای سیاست پیدا می‌کند و چه تأثیری بر کل روند تاریخی خواهد داشت. از آنجایی که ایدئولوژی‌ها «نظام ایده‌ها» هستند، به قلمرو نمادین اندیشه تعلق دارند. آنها با انعکاس تعارض اجتناب‌ناپذیر بین آنچه باید باشد و آنچه هست، شالوده خود را نه در جامعه، نه در روابط اجتماعی، بلکه در حوزه معنوی و ماورایی جامعه جستجو می‌کنند. از آغاز قرن 19، مفهوم ایدئولوژی در زبان روزمره معنایی ارزشی پیدا کرد و با دروغ و تعصب همراه بود، اگرچه با به عهده گرفتن وظیفه هدایت اخلاقی اعمال مردم، مدعی بود وظیفه‌ای را که قبلاً توسط کلیسا انجام می‌شد، بر عهده دارد یعنی به نوعی به «دین سکولار» تبدیل شد. ایدئولوژی سیاسی دانشی است که الگویی به وضوح غیرقابل انکار از زندگی خوب در یک جامعه خوب ارائه می‌دهد و استفاده از ابزارهای معینی را برای رسیدن به این هدف از طریق توسل به نیازهای اجتماعی مردم ضروری می‌داند.

در ادبیات علمی، معمولاً دو گرایش عمومی در رویکرد به مسئله ایدئولوژی شناسایی می‌شود. رویکرد اول، که می‌توان آن را «چپ» نامید و از هگل و مارکس، مارکوزه و لوکاچ تا آخرین پست‌مارکسیست‌ها و پست مدرنیست‌ها  آن را ردیابی کرد. دانشمندان مارکسیست، از ک. مارکس و اف. انگلس، توجه ویژه‌ای به مسائل ایدئولوژی داشتند. این مشکلات برای پست مارکسیست‌های مدرن و دیگر دانشمندان چپ‌گرا، به‌ویژه با توجه به مطالعه فعالیت‌های رسانه‌ها و تأثیر فرهنگ بر سیاست، کمتر مورد توجه نیست. آنها عمدتاً به مسئله دانش، درست و نادرست علاقه داشتند. از نظر معرفت شناختی، ایدئولوژی در این اپتیک به مثابه یک توهم، یک حقه، یک تحریف واقعیت ظاهر می‌شود.

گرایش جایگزین دیگر نه چندان بر مشکلات دانش، که بر نقش ایده‌ها در زندگی اجتماعی و سیاسی متمرکز است. تمرکز طرفداران این رویکرد بر شرایط و کارکرد ایدئولوژی‌هایی است که ماهیت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و تاریخی دارند. آنها همچنین بررسی می‌کنند که چگونه ایدئولوژی‌ها شکل می‌گیرند، تغییر می کنند و بازتولید می‌شوند، یا از طریق گفتمان اجتماعی و ارتباطات ساخته شده ساختارشکنی و بازسازی می‌شوند. این دیدگاه گسترده‌تر از ایدئولوژی‌ها که پتانسیل اکتشافی قابل‌توجهی دارد، امروزه به‌ویژه هنگام درک مظاهر ایدئولوژیک جدید و ایدئولوژی‌های تحمیلی پیوسته عصر دیجیتالی شدن، اینترنت و محتوای آگاهی، حاملان نگرش‌های ایدئولوژیک غالب است.

مسلماً، مردم عادی به ندرت به «آگاهی کاذب» یا «تحریف واقعیت» هنگام ارائه تصویری از آینده مطلوب فکر می‌کنند. نگرش آنها نسبت به مشکلات سیاسی فعلی نسبتاً خودجوش است و با مجموعه‌ای از کلیشه‌ها و فرمول‌های ثابت متمایز می‌شود که با کمک آموزش و پرورش، رسانه‌ها و فرهنگ به طور کلی با موفقیت در آگاهی مردم عادی معرفی می‌شود. جان پلامناتز، متفکر سیاسی معروف آمریکایی در زمان خود در این باره نوشت؛ اتفاقاً او یکی از اولین دانشگاه‌های آمریکایی بود که توانست بر سیطره کامل پوزیتیویسم در علوم سیاسی غلبه کند [2].

او معتقد بود؛ ایدئولوژی یک نظام ارزشی نسبتاً گسترده و کاملاً مدون نیست، یا به عبارت دیگر، یک «ذهنیت» (سنت آمریکایی)، یک «جهان‌بینی» (سنت آلمانی)، چیزی بسیار نزدیک به ذهنیت (سنت فرانسوی)، که نوعی «سالاد» از جملات تا حدی ارثی و تا حدی اکتسابی است و درک آنها تقریباً غیرممکن است، ناخودآگاه به عنوان چارچوب زندگی ما تلقی می‌شود و برای اکثر مردم تدوین و توجیه آنها بسیار دشوار است، اگر نگوییم غیرممکن است. پلامناتز دو سطح از ایدئولوژی‌ها را شناسایی کرد: کل نگر و جزئی. این دومی که در سطحی خودانگیخته و روزمره عمل می‌کند، ارزش‌های «ضمنی» جامعه را منعکس می‌کند و طبیعتاً برخی از ویژگی‌های ایدئولوژی‌ها را ندارند، همانطور که در کتاب‌های درسی از جمله ایدئولوژی‌های «کل» تفسیر شده‌اند. در عین حال، آنها نقش «عدسی» را بازی می‌کنند که اطلاعات مربوط به محیط را فیلتر کرده که این «ناخودآگاه جمعی»ست که در طول زمان ایجاد شده است.

نکته دیگر این است که ایدئولوژی به عنوان یک سیستم ایده، مجموعه‌ای نسبتاً کل‌نگر و معمولاً نظام‌مند از جهان‌بینی‌ها و دیدگاه‌ها است که منعکس‌کننده ارزیابی‌هایی از ویژگی‌های جهان ما و چشم‌انداز تغییرات آن در ذهن افراد، گروه‌های اجتماعی، جنبش‌های مردمی، احزاب سیاسی و جامعه در کل است. یا به عبارت دیگر، این یک سیستم مفهومی‌ست که توسط طرفدارانش به خودکارآمدی تقریباً کامل ادراک و ارزیابی از آنچه اتفاق می‌افتد، در برنامه‌های کنش‌های سیاسی و اهداف و رفتار از پیش تعیین‌کننده آنها تعبیه شده است.

...در دهه‌های اخیر، مارکسیست‌ها و همچنین گروه نسبتاً بزرگی از محققان دانشگاهی که تا حدی تحت تأثیر ایده‌های مارکسیستی قرار گرفته‌اند، از عوامل روبنایی برای توضیح اینکه چرا «تضادها» در پایه، در بیشتر موارد، منجر به سقوط سرمایه‌داری نشده است، استفاده کرده‌اند. نتیجه‌گیری آنها کاملاً قطعی است: قدرت در جوامع سرمایه‌داری مبتنی بر فرصت‌های فراوان برای ایجاد هژمونی است؛ جامعه‌ای که در آن اکثریت شهروندان متوجه نمی‌شوند که تحت کنترل کامل ایدئولوژیک توسط مقامات هستند [5].

«تز پست مدرنیستی»

تا دهه 1980 رویکرد قابل توجه دیگری به «ایدئولوژی‌ها» ظهور کرده است. برخی از محققان آن را «تز پست مدرن» می نامند (اصطلاحی که اولین بار در میان منتقدان ادبی آمریکایی در دهه 1960 ظاهر شد). به یک معنا، این شکل جدیدی از گزاره «پایان ایدئولوژی» است، اگرچه با هیچ نظام اعتقادی خاصی مرتبط نیست. بنابراین، فیلسوف پست مدرنیست فرانسوی J.F. لیوتار نوشت که مشخصه جهان مدرن بحران «فرا روایتگری» است که ذاتی ایدئولوژی‌های بزرگ روشنگری است. از دست دادن ایمان به قدرت ایدئولوژی‌ها در عوض، پست مدرنیسم ایده کثرت‌گرایی را مطرح کرد که امکان وجود یک علت واحد را انکار می‌کند و بر تنوع احتمالات تأکید دارد[9]. دایره‌المعارف بریتانیکا تأکید می‌کند: «از آنجا که گفتمان‌های تثبیت شده روشنگری کم و بیش خودسرانه و نامشروع هستند، در معرض تغییرند و از آنجایی که کم و بیش منعکس کننده منافع و ارزش‌های صاحبان قدرت هستند، باید تغییر کنند.» [10].

پست مدرنیسم نوع کاملاً متفاوتی از گفتمان را در مقایسه با گفتمان مدرنیستی پیشین پیشنهاد کرد: نفی معانی ثابت و مهمتر از همه، تکیه در درجه اول بر ایدئولوژی‌ها به عنوان ابزاری برای حفاظت از قدرت سیاسی. در مقابل پس‌زمینه نسبیت و دانش مبتنی بر زمینه، پست مدرنیسم بر خود ارجاعی، نسبی‌گرایی معرفت‌شناختی و اخلاقی، کنایه و التقاط‌گرایی فراگیر پافشاری می‌کند [11].

بنابراین حتی نوع رهبر سیاسی نیز تغییر کرده است. یاروسلاو شیموف، دانشمند علوم سیاسی چک می‌نویسد: «به جای سیاستمداران کاندوتیر دوران دموکراسی اولیه، سیاستمداران مبارز دوران لیبرال دموکراسی (می‌توان بیسمارک و گامبتا، کلمانسو و چرچیل) را به یاد آورد، سیاستمداران- رهبران آن دوره. در مورد توتالیتاریسم، امروز ما با سیاستمداران کالایی سروکار داریم که وظیفه اصلی آنها این است؛ با موفقیت خود را به توده‌های پریشان دوران پست مدرن بفروشید، که رئیس جمهور، نخست وزیر و معاونان در انتخابات به همان شیوه‌ای که پاپ کورن می‌خرند، «خرید» می‌کنند. تصویر به یک عامل تعیین کننده در حرفه سیاستمداران، احزاب و گروه‌های فردی تبدیل می‌شود» [12]. و تصویر، در نهایت، بازتابی از نگرش‌های ایدئولوژیک است.

پس از پایان جنگ سرد، بسیاری از محققان به این نتیجه رسیدند که ایدئولوژی ها، حداقل ایدئولوژی‌های کلاسیک "بزرگ" - لیبرالیسم، محافظه‌کاری، سوسیالیسم و ​​غیره. - معنای خود را از دست داده‌اند. با این حال، دو دهه اول قرن بیست و یکم نشان داد که نظام‌های ایدئولوژیک قابلیت حیات خود را کشف کرده‌اند و همچنین ایدئولوژی‌های تأثیرگذار جدیدی ظهور کرده‌اند. ایدئولوژی‌هایی مانند جامعه‌گرایی، آزادی‌خواهی، محیط زیست، فمینیسم و ​​غیره و در عین حال جهانی‌گرایی و ضدجهانی‌گرایی در انواع مختلف به سرعت شروع به توسعه کردند. گرایش آشکاری برای ترکیب ایدئولوژی با ژئوپلیتیک، روابط بین‌الملل، امنیت ملی، از جمله «قدرت نرم» وجود داشته است. در همان زمان، «غرب‌مرکزی» به‌عنوان محصولی سازنده‌گرا و نیز اسلام‌گرایی، از جمله اسلام رادیکال، سر بلند کرد و به‌طور چشمگیری تقویت شد. بنابراین، ایدئولوژی‌ها همچنان اهمیت خود را حفظ می‌کنند و دلایل زیادی وجود دارد که باور کنیم در آینده نیز آن را حفظ خواهند کرد. محتوای ایدئولوژی‌ها نیز در حال تغییر است. به گفته محققان در این راستا، فرهنگ توده‌ای، در مقابل فرهنگ عالی، به «توتم» جدید تبدیل شده است. گوته و شکسپیر از رپرتوار ناپدید می‌شوند یا غیرقابل تشخیص تغییر می‌کنند، در حالی که سریال‌های تلویزیونی بی‌شماری جایگاه اصلی را در تلویزیون و سایر برنامه‌ها اشغال می‌کنند. سبک زندگی براق قهرمانان، به طور معمول، نه بر اساس شرایط واقعی زندگی «بالای» جامعه، بلکه بر اساس خیالات معمولی فقرا در مورد زندگی «ثروتمندان» است، که اغلب فاقد هرگونه ارتباط واقعی با زندگی‌ست و تنها نوعی تبلیغ ایدئولوژی است. [13] بنابراین، ایدئولوژی‌ها دستخوش تغییراتی می‌شوند و نه تنها ابزاری برای شناخت و شکل‌گیری آگاهی عمومی باقی می‌مانند، بلکه اهمیت آنها حتی در دنیای واقعیت ساخته‌شده و تحریف‌شده افزایش می‌یابد.

«ساخت ایدئولوژی‌ها»

ایدئولوژی‌ها با استقرار رویکردی مانند سازه‌انگاری در علوم سیاسی و سایر علوم اجتماعی شکل جدیدی به خود می‌گیرند و این فقط تلاش برای درک معنا و مکانیسم‌های ساخت ایدئولوژی‌ها و ساختارشکنی آنها نیست. نگاه به ایدئولوژی‌ها به عنوان جهان‌بینی دوران پساغیر کلاسیک با تضاد درونی وجودی آنها بسیار مهمتر است: از یک سو، به رسمیت شناختن تحرک، غیر خطی بودن و مبهم بودن ایده‌ها. از سوی دیگر، با میل خستگی ناپذیر به تثبیت، تخطی ناپذیری، جزم‌گرایی و شبه‌دینی بودن.

خود نام «ساخت‌گرایی» حداقل از آغاز مدرنیته، دوگانگی «شناخته – ساخته» پیوسته در اندیشه فلسفی و سیاسی ظاهر شده است. با این حال، نادرست است که آن را صرفاً ترکیبی از پارادایم‌ها و جنبش‌های ایدئولوژیک دوره‌های پیشین بدانیم. سازه‌گرایان آگاهانه از مفهوم «ساخت» به عنوان یک شی ایده‌آل تولید شده توسط آگاهی انسان یا یک الگوی طبقه‌بندی و ارزیابی استفاده کردند که از طریق آن شخص جهان را درک می‌کند [14]. بنابراین، تاریخ سازه‌انگاری از همان آغاز هیچ منبع یا انحصاری بر فهم نداشت. درخت کنستراکتیویست ریشه‌های زیادی داشت و دلیلی وجود ندارد که باور کنیم در آینده شاخه‌های کمتری خواهد داشت. از این رو، تعدد ایدئولوژی‌ها و مفاهیم و در عین حال، تثبیت دقیق قابل قبول‌ترین تفسیر از رویدادها و پدیده‌ها برای یک جامعه یا گروه معین است.

در واقع، ساختارگرایی با تنوع استثنایی رویکردها و تفاسیر مشخص می‌شود. ساخت‌گرایی بنا به تعریف، کثرت‌گرایانه است و امروزه در انواع مختلفی ارائه می‌شود؛ مدرن و پساساختارگرا، «نرم» و «سخت»، میانه‌رو و رادیکال، انتقادی و متعارف، پست مدرن و نئوکلاسیک، و غیره. ملاحظات روش شناختی، رادیکال، آموزشی و دیالکتیکی [15]، و این به حساب گزینه‌های التقاطی میانی نیست. علاوه بر این، ساخت‌گرایی از نظر علایق موضوعی، از مسائل هویت و هنجارها گرفته تا سنت‌ها، احساسات و شبکه‌های اجتماعی به‌طور قابل توجهی متفاوت است. با این حال، موضوع اصلی سازه‌انگاری همچنان ارزیابی سیاست هویتی در نظر گرفته می‌شود، یعنی این ایده که مشارکت‌کنندگان سیاسی چگونه یکدیگر را می‌سازند و چگونه در متون، از جمله متون سیاسی بین‌المللی، بازتولید می شوند. در نهایت، D. Kazarinova تأکید می‌کند، مفاهیم یک پروژه ارزشی-سیاسی و ایدئولوژی در یک حوزه موضوعی نهفته است. پروژه ارزشی-سیاسی بیان بازتابی خود را در یک ایدئولوژی یا مجموعه‌ای از ایدئولوژی‌ها دریافت می‌کند که به یک گفتمان ایدئولوژیک خاص اشاره دارد. در ایدئولوژی، محتوای ارزشی- معنایی، عاطفی و ارزشی آن در قالب نمادین متمرکز شده است [16].

اما مهم‌ترین چیز این است که غیرقابل اعتراض است و نیازی به دلیل و برهان ندارد، معمولاً به سادگی از روی ایمان پذیرفته می‌شود.

این نتیجه بین الاذهانی بودن دولت و جامعه است، نوعی «قرارداد اجتماعی» بین فرد، جامعه و دولت، یا همان طور که K.E. تأکید می‌کند. کوکتیش، «ایدئولوژی، با متحد کردن خاص و عام، پراگماتیک شخصی و منافع دولتی در یک نظام معنایی واحد، همان فضای اعتماد را ایجاد می‌کند که بدون آن نظام سیاسی نمی‌تواند وجود داشته باشد» [17]. بنابراین، زمینه‌های عدم قطعیت؛ مشخص‌ترین ویژگی نظم جهانی در حال گذار امروزی، در حال کاهش است.

«ایدئولوژیک‌سازی مجدد حوزه بین‌الملل»

«زمان مشکلات» جدید با همه عدم قطعیت‌ها، ابهام ها و مشکلات غیرمنتظره‌اش، رویدادهای غیرقابل پیش‌بینی، که کاملاً طبیعی است، مستلزم تأیید برخی موارد ثابت جدید و اغلب «ابدی» است که حداقل تا حدی می‌توانند نقشی اساسی داشته باشند. تکیه‌گاه اینها دلایل یک ایدئولوژی مجدد معین جدید است، که با این حال، به معنای جستجوی یک پروژه اتوپیایی جدید «بزرگ» برای خیر عمومی نیست، بلکه بیشتر به دنبال ایدئولوژی‌های تکه‌تکه و خاص است. تأکید بر «حقایق مسلم» بخشی کاملاً طبیعی از فرآیندهای بین‌المللی شدن تقریباً همه حوزه‌های زندگی عمومی، وابستگی متقابل و پیوندهای متقابل شده است که از حوزه آموزش شروع می‌شود و تقریباً به تمام جنبه‌های امنیت بین‌المللی ختم می‌شود.

امروزه چنین موارد ثابتی عبارتند از: ارزش همکاری فراملی در عین درک اهمیت حاکمیت، استدلال در مورد معنای حقوق بشر و در عین حال تمایز آنها بسته به موقعیت، ارزش ذاتی حرکت به سوی دموکراسی به عنوان یک «ایده آل» یا شعار با بی‌توجهی آشکار به وضعیت واقعی یا سنت‌های سیاسی ملی و غیره.‌ برخی از کلیشه‌های ایدئولوژیک هنوز پابرجا هستند، اگرچه اغلب تفاوت‌های ظریف جدیدی در تفسیر دریافت می‌کنند:

ایده یک مأموریت «ویژه» یک کشور معین (حامل لیبرالیسم و ​​دموکراسی واقعی، «مأموریت تاریخی» در نسخه‌های مختلف، برگزیدگی خداوند و مسیحیت و غیره)؛

ایده تعلق به یک «تمدن» واقعی و نیاز به انتقال ایده‌ها و اصول اساسی آن به سایر کشورها و مناطق جهان؛ «غرب محوری»، اما نه تنها.

ایده «سرنوشت تاریخی»، میراث «عصر طلایی» در حافظه تاریخی در حالی که حقایق تاریخ واقعی را نادیده می‌گیرد، اسطوره‌سازی «گذشته باشکوه» خواهد بود. ساختن «تصویر دشمن»، نیروی تاریک خاصی که مانع از حل منافع ملی معمولاً اسطوره‌سازی شده است. تهدید مهاجران، متعصبان مذهبی، گروه‌های ملی-قومی یا اجتماعی، بربریت فرهنگ و غیره؛ در نظر گرفتن لحظه فعلی به عنوان «تعیین کننده»، سرنوشت ساز، نیازمند ابزارهای رادیکال، از جمله ماهیت نظامی. نظامی‌سازی و بسیاری از جنبه‌های آن به‌عنوان یک ارزش در برابر پس‌زمینه فجایع و فرآیندهای جهانی؛ ترس از آینده نه تنها فقدان یک ایده روشن از آینده، بلکه تاکید بر «تهدیدات» مختلف است که پیش‌بینی عواقب آنها دشوار است (از کووید و سایر بیماری‌های همه گیر گرفته تا پیامدهای منفی دیجیتالی شدن و هوش مصنوعی).

به عبارت دیگر، در سنت مدرن آنگلوساکسون، و پس از آن در سایر سنت‌هایی که از آن پیروی می‌کنند، مفهوم ایدئولوژی اغلب به عنوان «مفاهیم اساساً مورد مناقشه» در روح دبلیو گالی که مانند پیروانش استدلال می‌کرد، یاد می‌شود که در اطراف «هسته» مفهومی (در اصطلاح او «گره عصبی»)، مجموعه‌ای از تفاسیر مختلف از یک مفهوم شکل می‌گیرد که ساختار بسیار پیچیده برخی از مفاهیم و ارزش‌های سیاسی را از پیش تعیین می‌کند (به عنوان مثال، مانند آزادی، برابری، اقتدار، عدالت، سیاست، دولت و غیره) که اجازه می‌دهد در مورد کافی‌ترین تفسیر آنها بحث شود [18].

در اینجا به راحتی می‌توان ارتباط با دیدگاه‌های اس. ژیژک را دید؛ به نظر او، این امر از طریق تعیین شباهت‌ها و تفاوت‌ها در ارزش‌ها و معانی مفاهیم و همچنین نکات کلیدی (مثلاً مفاهیمی مانند ملت، دموکراسی، نظم جهانی، آزادی، عدالت و غیره.) بروز می‌کند. [19].

با این حال، این فقط مجموعه‌ای از مفاهیم نیست، بلکه سیستمی برای تفسیر این مجموعه است. بر این اساس، ایدئولوژی‌ها به حوزه نمادین تفکر تعلق دارند.

تصادفی نیست که ایدئولوژی‌ها اغلب با گفتمان‌ها یکی می‌شوند. مفهوم «گفتمان ایدئولوژیک» اغلب جایی استفاده می‌شود که در چارچوب آن معانی شکل می‌گیرد. گفتمان‌ها از طریق زبان، گفتگو و به طور گسترده‌تر، ارتباطات، نقشی حیاتی در بازتولید ایدئولوژی‌ها به عنوان کنش‌های سیاسی دارند. علاوه بر این، ایدئولوژی‌های مدرن با تکیه بر اسطوره‌ها، نه تنها در حوزه‌های اجتماعی، بلکه در حوزه‌های شناختی، به‌ویژه از طریق واقعیت مجازی، به دنبال حمایت هستند. این یک شکل جدید، اما به طور فزاینده فعال از «تخیل سیاسی» است که نشان‌دهنده ایمان است که به سختی با هاله‌ای از علم و قابلیت اطمینان پوشانده شده است.

«دیگری» به عنوان یک ایدئولوژی

ورود و تأیید سازه‌انگاری در نظریه سیاسی و نظریه روابط بین‌الملل نیز به معنای آغاز مرحله جدیدی در توسعه و تکامل ایدئولوژی‌ها بود. به سختی می‌توان اهمیت این واقعیت را که امکان و در نتیجه قابل قبول بودن ساخت برخی ایده‌های پایدار و پذیرفته شدن عمومی آنها را تشخیص داد.

از اواسط دهه 2000 و تا به امروز نسل سوم سازنده گرایان فعال هستند. آنها قبل از هر چیز با بازگشت به پساپوزیتیویسم (با همه تنوع آن) مشخص می‌شوند و دوباره به مطالعه گفتمان‌ها و گزینه‌هایی برای تفسیر معانی روی می‌آورند. در عین حال، ما در مورد تکرار آنچه انجام شده است صحبت نمی‌کنیم، بلکه در مورد توسعه چشمگیر رویکردهای هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی، رو شناختی و اخلاقی نسل اول صحبت می‌کنیم، زمانی که سازه‌انگاری هنوز به طور کامل به عنوان یک جنبش اندیشه سیاسی در حال ظهور بود، اما در اواخر قرن گذشته، از جمله ایدئولوژی‌های جدید ایجاد کرد.

نسل سوم تحقیقات نسبتاً به سرعت علاقه خاصی به موضوعات خاص، به ویژه بازتاب خود ناظر، ارتباطات، زمینه رویدادها، ساخت‌گرایی بین‌الاذهانی به طور کلی پیدا کرد. اگر سازندگان نسل دوم قبلی تقریباً علاقه‌ای به مشکل خودبودن «من» انسانی نداشتند و عملاً ماهیت عمیق اجتماعی ارتباطات انسانی را در نظر نمی‌گرفتند پس علاقه نمایندگان نسل سوم در جهت درک و شناخت قابل قبول بودن، اول از همه، رفتار انحرافی و تعدادی از جنبه‌های خاص ارتباط معطوف شد.

علاوه بر این، برخی تجدیدنظرها در منابع نظری سازه‌انگاری که نقش بسیار مهمی در ساخت ایدئولوژیک سیاست بین‌الملل ایفا می‌کنند، صورت گرفته است. اگر برای یک دیپلمات یا سیاستمدار گذشته نزدیک، اصولاً هیچ ابهامی با مفاهیمی مانند «منافع ملی»، «متحد»، «دشمن» وجود نداشت (بحث درباره بار معنایی آنها تقریباً همیشه به نظریه پردازان سیاسی، مورخان و فیلسوفان واگذار می‌شد.)، سپس در چارچوب تصویر پساغیر کلاسیک جهان، طرح‌ها و استعاره‌های جدیدی در دستور کار قرار گرفته است که مفهوم آن‌ها هنوز کاملاً روشن نیست و اغلب از توجه بازیگران دور می‌ماند. در این مجموعه مفهوم «دیگری» به عنوان شریک، متحد و حتی دشمن معنای جدیدی به خود می‌گیرد. بیایید سعی کنیم بفهمیم که امروز چه معنایی به این مفاهیم، ​​از جمله در ایدئولوژی‌های سیاست خارجی داده می‌شود.

...شرایط گفتگوی بین فردی از نظر بوبر فقط حضور نیست، بلکه قصد واقعی برای حل برخی مشکلات با هم و همچنین گشودگی افراد نسبت به یکدیگر است. این معنای رویکرد هنجاری به واقعیت اجتماعی است. در نتیجه، رابطه «من – تو» به وجود می‌آید، یعنی توانایی شنیدن مخاطب و درک وحدت همزیستی با او. ساختن رابطه «من–تو» به شما امکان می‌دهد چندین «من» را حول یک مرکز مشترک به هم متصل کنید و در نتیجه یک «حوزه بین فردی» از روابط یا «ما» به عنوان یک جامعه ایجاد کنید.

با این حال، بوبر نوعی رابطه را نیز آشکار کرد که مبتنی بر ابزارسازی اعضای جامعه و فاصله گرفتن افراد از یکدیگر است [20]. (من-او) روابط بیگانه‌ای را در جامعه بشری حفظ می‌کند و از ساختن جامعه‌ای دیالوگ مانند «ما» جلوگیری می‌کند.

به گفته بوبر، روابط هر دو نوع، نه تنها بین افراد، بلکه بین افراد و طبیعت، و حتی بین موجودات فکری مانند نظریه‌ها نیز به وجود می‌آید، و بین‌المللی‌گرایان نیز به این امر روابط بین دولت‌ها را اضافه کردند. در هر صورت، این به معنای پذیرش «دیگری»، شناخت دیگری بودن است. بوبر تاکید کرد که هیچ جایی برای سلطه یا سلسله مراتب در گفتگو وجود ندارد و همچنین جایی برای کنار گذاشتن کسی از مشارکت وجود ندارد. بر این اساس، «دنیای گفتگو» از نظر بوبر رویدادی است که بین دو موضوع بدون هیچ قید و شرطی رخ می‌دهد. با این حال، گفتگوی واقعی در زمان ما سخت شده است - شرایط ویژه بسیار زیادی وجود دارد [21]. گفتگوی من-تو مستلزم شنیدن و وحدت است.

امروز نه فردگرایی و نه جمع‌گرایی نمی‌تواند مشکل تنهایی انسان را حل کند. بنابراین، بوبر گذار از تقابل ارزشی اصلی قرن بیستم را پیش‌بینی کرد. بین فردگرایی و جمع‌گرایی به سمت تقابل ارزشی جدید در قرن بیست و یکم؛ بین ارزش‌های سنتی و هرج و مرج پست مدرنیته....بر اساس نظریه بوبر و بسیاری از متفکران دیگر که در زمینه روابط کارگزاری-ساختاری کار می‌کردند، ایدئولوژیست‌های مدرن در حال ساختن ایدئولوژی قدرتمندی از «غرب محوری» در سیاست جهانی هستند.

مجادله و جزم‌گرایی لیبرالیسم، سوسیالیسم، محافظه‌کاری، ایدئولوژی ترقی‌خواهی و اولویت «غرب» به عنوان حامل همان روح «مدرن» («مدرنیته») عموماً در کل تاریخ سیاسی سیصد سال اخیر نفوذ کرده است. عناصری از این ایدئولوژی‌ها به سایر نقاط جهان صادر شد و تعدادی از کشورها تلاش کردند؛ گاه با موفقیت، گاهی نه چندان زیاد تا تفسیر خود را از آنها ارائه دهند که منعکس کننده تجارب خاص تاریخی و سیاسی و انواع تفکر است.

فقط در موارد نسبتا معدودی این مبارزه بین ایده‌ها بود؛ بیشتر اوقات، این مبارزه بین دولت‌ها بود، نه تنها برای قلمرو، نفوذ، قدرت، بلکه برای نمایش «غرب» واقعی، یعنی به عنوان رهبر یک «جهان آزاد و بسیار توسعه یافته» در مخالفت با «بربرهای» عقب مانده ظاهر شود. این مبارزه از قرن به قرن دیگر هم بین دولت‌ها و هم در درون آنها شکل گرفت. امروز نیز ادامه دارد، اگرچه متفکران لیبرال بارها سعی کرده‌اند ثابت کنند که «پایان ایدئولوژی» اتفاق افتاده است، زیرا لیبرالیسم ظاهراً دیگر رقیبی ندارد. با این حال، وضعیت بسیار پیچیده‌تر است. رقابت ایدئولوژیک در درون خود لیبرالیسم و ​​دیگر ایدئولوژی‌های «بزرگ» صورت می‌گیرد، اما مرکز تضادها به سمت موضوعات فردی و به ظاهر جزئی که عمدتاً ماهیت عمل‌گرایانه ملموس دارند، تغییر می‌کند.

اگر حتی در گذشته نسبتاً نزدیک، ایدئولوگ‌ها بر مدل‌های نظری تکیه می‌کردند که غالباً (به طور ضمنی یا صریح) وجود یک جامعه بین‌المللی مستقر را فرض می‌کردند که در آن بازیگران اصلی با هویت‌ها و منافع خاص ظاهر شده بودند، ایدئولوژیست‌های امروزی عمدتاً از مفهوم نمادین الهام می‌گیرند.

...دیروز «مد» که ایده نوآورانه، فلسفی و نظری به نظر می رسید اکنون پیش پا افتاده به نظر می‌رسد. واضح است که نسل جدید کارشناسان بین‌المللی که در حال شکل‌گیری است نیز به شدت نسبت به ایده‌های اساتید خود انتقاد خواهند کرد [22].

اما این یک حرکت فکری کاملاً طبیعی است. در عین حال، زمینه اجتماعی و سیاسی سیاست جهانی که به سرعت در حال تغییر است بسیار مهم است؛ شناختی که کاملاً با نگرش‌های سازنده سازگار است.بنابراین از پایان قرن بیستم، روند فزاینده‌ای از رنسانس ایدئولوژی‌ها از طریق رد نظریه «پایان ایدئولوژی‌ها» آغاز شد. دلیل این امر کاملاً روشن است. این امر در درجه اول با نارضایتی فزاینده هم افراد در قدرت و هم شهروندان عادی با دستورالعمل‌های جدید قدیمی یا ناکافی برای «دوره عبور» در جهتی نامعلوم مرتبط است. آینده ترسناک است، گذشته دیگر پاسخ قانع‌کننده ای به اسرار آنچه امروز اتفاق می‌افتد نمی‌دهد.

جست‌وجوی انواع ایدئولوژی‌های ملی، دولتی، حزبی و نهادی دیگر نشانه‌ زمانه‌ ماست. اما نه تنها نهادی یا طبقاتی، همانطور که معمولاً در گذشته اتفاق می‌افتاد. امروزه ایدئولوژی‌ها به طور فزاینده‌ای برای افراد و نهادهای دولتی و نیز موضوع تحلیل علمی و نظری به شکلی از خودشناسی تبدیل می‌شوند. فرهنگ یک جامعه انسانی ناهمگون اجتماعی ناگزیر انواع مختلفی از ایدئولوژی ها - از مذهبی و سیاسی گرفته تا ملی-قومی و حرفه‌ای را در بر می‌گیرد. ایدئولوژی با درهم تنیدگی و همپوشانی متقابل با فرهنگ است که به زمینه ارتباطی اساسی تعاملات اجتماعی تبدیل می‌شود. در عین حال، این نوعی خودشناسی، تعیین سرنوشت و خودشناسی در دنیای آشفته است که به طور فزاینده‌ای ثبات و اطمینان را از دست می‌دهد.

ترجمه: زهره حمدیه با اندکی تلخیص

1. Цит. по: Kennedy E., Philosophe in an Age of Revolution: Destutt de Tracy and the Origins of Ideology, Philadelphia. American Philosophical Society, 1978. P. 47.

2. Plamenatz J. Ideology. NY, Praeger Publishers, 1970. Pp. 17-23.

3. Tannenwald N. Ideas and Explanation: Advancing the Theoretical Agenda. [Journal of Cold War], 2005. Vol.7. No. 2. P. 15.

4. См. подробнее: Алексеева Т.А. Современная политическая мысль (XX-XXI вв.): политическая теория и международные отношения: учебное пособие для студентов ВУЗов, обучающихся по направлениям подготовки (специальностям) «Международные отношения» и «Зарубежное регионоведение» / Т.А. Алексеева; МГИМО МИД России. – Москва: Аспект-Пресс, 2015. – 621 с.

5. Алексеева Т.А. Современная политическая мысль (XX-XXI вв.): политическая теория и международные отношения: учебное пособие для студентов ВУЗов, обучающихся по направлениям подготовки (специальностям) «Международные отношения» и «Зарубежное регионоведение» / Т. А. Алексеева; МГИМО МИД России. – Москва: Аспект-Пресс, 2015. – 621 с.

6. Лаклау Э. Невозможность общества // Логос. 2003. № 4–5. С. 54.

7. Там же.

8. Бодеи Р. Политика и принцип нереальности. Лекция // Полит.ру. 27.04.2005. URL: https://polit.ru/article/2005/04/27/bodei/

9. См. подробнее: Алексеева Т.А. Современная политическая мысль (XX-XXI вв.): политическая теория и международные отношения: учебное пособие для студентов ВУЗов, обучающихся по направлениям подготовки (специальностям) «Международные отношения» и «Зарубежное регионоведение» / Т. А. Алексеева; МГИМО МИД России. – Москва: Аспект-Пресс, 2015. – 621 с

10. Duignan B. Postmodernism // Britannica.

URL: https://www.britannica.com/topic/postmodernism-philosophy

11. American Heritage Dictionary. Boston, Houghton Mifflin, 2001. – 964 p.

12. Шимов Я. Пир побежденных. Современная демократия как путь к катастрофе // Логос. 2003. № 4-5. С.75.

13. См. подробнее: Алексеева Т.А. Современная политическая мысль (XX–XXI вв.): политическая теория и международные отношения: учебное пособие для студентов ВУЗов, обучающихся по направлениям подготовки (специальностям) «Международные отношения» и «Зарубежное регионоведение» / Т. А. Алексеева; МГИМО МИД России. – Москва: Аспект-Пресс, 2015. – 621 с.

14. Улановский А.М. Конструктивизм, радикальный конструктивизм, социальный конструктивизм: мир как интерпретация // Вопросы психологии. 2009. № 2. С. 35-45.

15. Matthews M. Time for Science Education. How Teaching the History and Philosophy of Pendulum Motion Can Contribute to Science Literacy. NY, Kluwer Academic/Plenum Publishers, 2000. 389 p.

16. Казаринова Д.Б. Ценностно-политические проекты формирования идентичности // Идентичность: Личность. Общество. Политика». Энциклопедические издание / под ред. чл.-корра РАН И.С. Семененко, Москва: «Весь мир», 2017. С. 593.

17. Коктыш К.Е. Теория метафоры и политические институты: учебное пособие / под ред. Т.А. Алексеевой; МГИМО МИД России, кафедра политической теории. – Москва: МГИМО-Университет, 2019. – 225 с.

18. Gallie W.B. Essentially Contested Concepts. Philosophy and Historical Understanding, 2nd Ed. NY, Socken Boors, 1968. Pp. 157-191.

19. Жижек С. Возвышенный объект идеологии // Художественный журнал. 1999. С. 107.

20. См. подробнее: Алексеева Т.А. «Третье поколение» конструктивизма: что нового? // Социальные и гуманитарные знания. 2022. Т. 8. № 1. С. 6-21.

21. Там же.

22. См. подробнее: Алексеева Т.А. «Третье поколение» конструктивизма: что нового? // Социальные и гуманитарные знания. 2022. Том 8. № 1. С. 6-21.

منبع:

https://russiancouncil.ru/analytics-and-comments/analytics/rol-ideologii-v-sovremennom-mire/

 


[1] . Татьяна Алексеева فوق دکترای فلسفه، پروفسور و مدیر گروه تئوری سیاسی دانشگاه امگیمو وابسته به وزارت امور خارجه روسیه و عضو شورای امور بین‌الملل روسیه