زندگی

تحول مفهوم امنيت بين‌الملل

 نويسنده: عبدالله. ق

مقدمه:
واژه
Security از واژه ‌Secure منشعب گرديده است كه در زبان فارسی معادلهايی چون امن، محفوظ، مطمئن، محفوظ داشتن، تامين كردن و ... برای آن آورده می‌شود. به طور كلی واژه امنيت عمدتا به نوعی احساس روانی اطلاق می‌گردد كه در آن به خاطر مبرا بودن، از ترس، وضعيت آرامش و اطمينان خاطر حاصل می‌گردد. پديده‌هايی كه ممكن است باعث ترس شده و آرامش و اطيمنان خاطر افراد را مختل سازند، بسيار متعدد و در عين حال پيچيده‌اند. با گذشت زمان و ايجاد تغييراتی در توقعات و نيازهای انسانها، متغيرهای جديدی برای تعريف امنيت وارد عرصه می‌شوند. برای مثال امروزه پديده‌هايی چون تخريب محيط زيست از مهم‌ترين عوامل بر هم زننده امنيت بشر تلقی می‌شود در حالی كه تا صد سال پيش چنين چيزی اصلا متصور نبود.
هر چند در مفهوم كلی، امنيت به برحذر بودن از خطراتی اطلاق می‌گردد كه منافع و ارزشهای انسانها را مورد تهديد قرار می‌دهد، اما ماهيت آن در سطوح مزبور پيوندی تنگاتنگ به همديگر دارند. اصولا با گذشته زمان و پيچيده‌‌تر شدن ساختار اجتماعات بشری، سطح وابستگی متقابل امنيتی ميان انسان‌ها نيز بالاتر رفته است به طوری كه كه اصلاحاتی چون امنيت ملی، امنيت بين‌المللی و امنيت جهانی وارد قاموس مطالعات امنيتی گرديده‌اند. پس از انعقاد قرارداد وستفاليا در سال ١٦٤٨ و شكل‌گيری نظام دولت - ملت، مفهوم امنيت ملی برجسته گرديد. با گذشت زمان و تشديد تعاملات ميان دولت - ملتها مفهوم امنيت بين‌المللی مورد توجه ويژه محققان سياست بين‌المللی واقع گرديد. امروزه نيز برخی محققان با زير سؤال بردن ساختار امنيتی، از واژه‌هايی چون امنيت جهانی و امنيت بشری صحبت می‌نمايند. از طرف ديگر در حوزه محتوايی امنيت نيز تحولاتی به وقوع پيوسته است. از آغاز دوره نظام وستفاليايی تا دهه‌های اخير امنيت بين‌المللی عمدتا در قالب امنيت نظامی تعريف می‌گرديد، در حالی كه امروزه محوريت امنيت نظامی زير سؤال رفته است و امنيت بين‌المللی در ابعاد مختلف سياسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی تعريف می‌گردد. باری بوزان از محققان برجسته مطالعات امنيتی امنيت اجتماعات بشری را كه غالبا در شكل امنيت بين‌المللی تعريف می‌گردد، به پنج مقوله تقسيم نموده است: نظامی، سياسی، اقتصادی، اجتماعی، و زيست محيطی. به طور خلاصه امنيت نظامی به اثرات متقابل تواناييهايی تهاجمی و دفاعی مسلحانه دولت و نيز برداشت آنها از مقاصد يكديگر مربوط است؛ امنيت سياسی بر ثبات سازماندهی دولتها، سيستمهای حكومتی و ايدئولوژيهای ناظر است كه به آنها مشروعيت می‌بخشد؛ امنيت اقتصادی يعنی دسترسی به منابع، ماليه و بازارهای لازم برای حفظ سطوح قابل قبولی از رفاه و قدرت دولت؛ امنيت اجتماعی، به قابليت لازم برای حفظ الگوهای سنتی زبان، فرهنگ، مذهب، هويت و عرف ملی با شرايط قابل قبولی مربوط است؛ و امنيت زيست محيطی نيز بر حفظ محيط زيست بشری به عنوان سيستم پشتيبانی ضروری كه تمامی حيات بشری بدان متكی است، ناظر می‌باشد. اين پنج بخش جدا از يكديگر عمل نمی‌كنند، بلكه هر يك از آنها دارای كانون مهمی در دوران مسئله امنيت و روشی برای تنظيم اولويتها بوده و از طريق ارتباطات قوی همگی به همديگر متصل هستند. ممكن است برخی تصور نمايند كه امنيت در سطح دوران دولت - ملتها اهدافی چون دموكراسی و توسعه و در سطح بين‌المللی نيز اهدافی چون صلح را مد نظر قرار می‌دهد، ليكن امروزه نگرشهای شالوده شكن در مطالعات امنيت اهداف امنيتی را نسبی و بسيار پيچيده می‌بيند، نكته ديگر اين كه اهداف امنيتی ضرورتا در موازات همديگر حركت نمی‌كنند؛ برای مثال اهداف امنيتی سياسی يك دولت، ممكن است چالشی برای اهداف امنيتی اقتصادی آن كشور باشد، يا اين كه اهداف امنيتی اقتصادی منجر به چالش‌ امنيتی محيط زيست شوند.
حال پس از نگاهی كوتاه به مفاهيم و امنيت بين‌الملل، ابعاد و ويژگيهای مختلف، تعاريف سنتی و جديد از امنيت بين‌المللی را مورد برسی قرار می‌دهيم. فرض ما اين است كه جهانی شدن عمده‌ترين متغير ظهور نگرشهای جديد پساوستفاليايی در مطالعات امنيت بين‌الملل بوده است. با اين حال امروزه امنيت بين‌الملل در عمل ملغمه‌ای از جريان‌های اقتصادی - اجتماعی ملايم و جريانهای نظامی حاد است.

ابعاد درك سنتی از مفهوم امنيت بين‌الملل
نگاه وستفاليايی به امنيت بين‌المللی، نگاهی محدود و تقليل‌گرا می‌باشد كه از محدوده مرزهای دولتها چندان فراتر نمی‌رود. تقليل گرايان بيشتر از اين كه امنيت بين‌الملل را به صورت مفهومی منحصر به فرد در نظر بگيرند، آن را با تمركز بر امنيت ملی دولت - ملتها تعريف می‌كنند و حاكميت و استقلال كشورها را مهم‌ترين ركن امنيت بين‌الملل می‌دانند. در مجموع ويژگيهای نگرش سنتی به امنيت بين‌المللی را می‌توان به شرح زير برشمرد:
١- دولتها به مثابه منشا اصلی تهديد و مسئول اوليه برقراری امنيت: از ميان مكاتبی كه محوريت را به دولت می‌دهند، رئاليسم در راس قرار دارد. براساس اين مكتب امنيت ملی به صورت حفاظت فيزيكی از دولت در مقابل تهديد‌های خارجی تعريف می‌گردد. منشا چنين تهديداتی خود دولتها، به ويژه تجديد نظر طلب هستند. مسئولان اوليه تامين امنيت ملی نيز خود دولتها می‌باشند. در واقع تامين امنيت بين‌الملل منوط به تامين امنيت ملی دولت است. در تبيين جنگی بودن وضعيت نظامی دولتها، رئاليستهای كلاسيك بر سرشت منازعه جو و انحصار طلب بشر تكيه می‌كنند. اما نورئاليستها با رئاليستهای ساختاری روی ساختار آنارشيك نظام بين‌الملل تاكيد دارند. بنا به استدلال آنها به خاطر فقدان اقتدار فائقه مركزی بر نظام دولتها، خود دولتها ناچارند تا پيگر حفظ امنيت خود به عنوان بالاترين منفعت ملی ‌باشند. رئاليستها جهان را عرصه كشمكش بر سر قدرت و امنيت می‌بينند و برآنند كه، وضعيت جنگی مشخصه محوری و پايدار نظام بين‌‌الملل است. يعنی اگر صلح ظاهری هم حاكم باشد به خاطر فقدان تضمين پايداری صلح، هر آن احتمال جنگ وجود دارد. در چنين عرصه‌ای طبيعتا خود دولتها هستند كه مسئوليت اوليه تامين امنيت خود را به عهده دارند. حال، اگر چه در سطح داخلی، دولت تكيه گاه اوليه امنيت است، اما همين دولت تهديدی برای امنيت دولتهای ديگر به حساب می‌آيد. رئاليستها معتقدند كه در يك چنين جوی تحقق موازنه قدرت، تنها راهكار موثر جلوگيری از بروز جنگ و تامين امنيت بين‌الملل است.

٢- ماهيت نظامی تهديد و لزوم پاسخ نظامی به آن: با توجه به آنارشيك بودن وضعيت نظام بين‌الملل،‌هر دولتی بايد اين مسئله را در نظر داشته باشد كه در هر لحظه امكان تجاوز نظامی به حريم كشورش وجود دارد. از اين رو تنها ابزار مقابله با تهاجم نظامی، داشتن قدرت نظامی مناسب است. از آنجا كه هر دولتی به صورت بالقوه هم می‌تواند تجاوز‌گر باشد و هم ممكن است مورد تجاوز دولتهای ديگر قرار گيرد، بهترين روش تامين و حفظ امنيت بين‌الملل، تحقق بازدارندگيهای متقابل ميان دولتها و شكل‌گيری موازنه قدرت است. اين ايده اخيرا با توجه به گسترش سلاحهای كشتار جمعی اهميت بيشتری يافته است. در نيمه دوم قرن بيستم تكنولوژی نظامی برخی كشورها به قدری توسعه يافت كه توان تجاوز نظامی برخی كشورها به قدری توسعه يافته كه توان تجاوز نظامی و در عين حال پاسخ نظامی فراگير عليه كليه دولت‌ها را برای آنها فراهم ساخت. حال اگر اين تكنولوژی به صورت متعادل، بين دولتهای جهان تقسيم شود، نوعی بازدارندگی فراگير به وجود می‌آيد كه در آن هر دولتی با اين محاسبه كه در صورت تجاوز به كشوری، با پاسخی متناسب رو به رو خواهد شد از تجاوز نظامی خودداری خواهد نمود. با اين حال چنين تفكری نيز با انتقاد مختلفی مواجه شده است. به نظر منتقدان در چنين سيستمی متغير‌هايی چون خطای انسانی، محاسبات غلط، ايدئولوژيهای انتحاری، تروريسم، بروز مشكل فنی پيش‌بينی نشده و ... هر لحظه ممكن است موجبات نابودی جزئی يا كلی جهان را فراهم نموده و امنيت بين‌الملل را به شدت مختل سازد. اين مسئله در كتاب غبار خطر جرج كنان به خوبی مورد توجه قرار گرفته است. به نظر كنان داشتن چنين قابليتهايی را نمی‌توان به طور كلی مثبت ارزيابی كرد، چون هر لحظه اين احتمال وجود دارد كه چنين قابليتی ابزار دست كسانی شود كه در ساده‌ترين وضعيتها به استفاده از آن متمايل باشند و از اين رو همگی را با خطر انهدام فراگير مواجه سازند. معضل ديگری كه مكتب رئاليستی با آن مواجه است، معماری امنيت است. از آنجا كه هر دولتی به منظور كسب قدرت و امنيت تلاش می‌كند و قدرت خود را در مقايسه با قدرت ديگر دولت‌ها مقايسه می‌كند، هر گونه ارتقای درجه قدرت در يك دولت، ديگران را به رقابت امنيتی متناسب تحريك می‌كند، چرا كه عقب ماندن يك دولت از اين فرآيند رقابتی به معنای به خطر افتادن امنيت آن دولت خواهد بود. بر همين اساس در چنين فضايی رقابت مستمری بر سر افزايش قدرت صورت خواهد گرفت و از آنجا كه مركز ثقل قدرت هر دولتی، توانايی نظامی آن است، برنامه اصلی هر دولتی توسعه كمی و كيفی تسليحات نظامی خواهد بود.

٣- حفظ حاكميت و استقلال كشور به مثابه بالاترين ارزش: حاكميت دولت را غالبا به صورت قدرت مافوق قدرت عالی مطلق و غير مشروط تعبير نموده‌اند. البته حاكميت مطلق به ويژه در عصر جديد وجود خارجی ندارد، چرا كه دولتها ديگر نمی‌توانند تمامی امور شهروندان را تحت كنترل خود نگه دارند. از طرف ديگر منافع دولتها اقتضا می‌كند كه آنها بخشی از حاكميت خود را به نهادهای فرادولتی واگذار كنند. در عصر جديد حاكميت يك بعد خارجی نيز به خود گرفته است كه همان بحث شناسايی حاكميت‌ می‌باشد؛ يعنی صرف تحقق قابليتهای داخلی كافی نيست، بلكه شناسايی جامعه بين‌الملل نيز لازم است. با اين حال از منظر رئاليستی دولتها بازيگران اصلی عرصه روابط بين‌الملل هستند و در رقابت آنها با همديگر بقای آنها، عالی‌ترين هدف آنهاست، بنابراين حاكميت و استقلال بالاترين ارزش مورد توجه دولتهاست، در نظام بين‌الملل آنارشيك هيچ قدرت فائقه‌ای وجود ندارد كه بقای دولت - ملتها را تضمين نمايد و هر كشوری نيز بايد تمام تلاش‌ خود را در راستای حفظ حاكميت و استقلال خود كه بقايش با آن تعريف می‌گردد به كار گيرد.

ابعاد درك موسع از مفهوم امنيت بين‌الملل
با ورود به عصر جهانی شدن طی دهه‌های اخير امنيت بين‌الملل تدريجا مفهوم وستفاليايی خود را از دست می‌دهد و مفهومی پساوستفاليايی جايگزين آن می‌گردد. تقريبا تا پايان دوره جنگ سرد ديدگاه سنتی و تقليل گرايی رئاليستی، ديدگاه غالب تعريف كننده امنيت بين‌الملل بود، اما با پايان جنگ سرد و تشديد فرآيند جهانی شدن، ارزش‌های امنيتی نيز پيچيده‌ و متكثر گشته‌اند: در ديدگاه جديد بازيگران فروملی و فراملی نيز منشا تهديدات می‌باشند؛ در مقصد تهديدات نه صرفا دولت‌ها بلكه بازيگران غير دولتی نيز مورد توجه قرار می‌گيرند؛ امنيت بازيگران چنان به همديگر گره می‌خورد كه برخی، از اصطلاحاتی چون امنيت جهانی يا امنيت بشری به جای امنيت بين‌الملل استفاده می‌كنند. حتی امنيت طبيعت و محيط زيست نيز حائز اهميت می‌شود؛ ماهيت تهديدات نه تنها نظامی بلكه، سياسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی زيست محيطی است. از شاخصهای متعدد تهديد می‌توان به مهاجرتهای بی‌رويه، مواد مخدر، شيوع بيماريهای مسری، گازهای گلخانه‌ای، سلاحهای كشتار جمعی، جرم و جنايت و تروريسم اشاره نمود. پاسخها فقط نظامی نيستند؛ مسئولان متعددی برای تامين امنيت بازيگران و به طور كلی امنيت بين‌الملی در مفهوم جديد در نظر گرفته می‌شود. در عرصه جهانی شدن ارزشهايی چون حقوق و نيازهای اساسی بشر و حفاظت از محيط زيست نيز اهميت پيدا می‌‌كنند. حال ابعاد مزبور را به تفصيل مورد بررسی قرار می‌دهيم:

١- تهديدات متكثر امنيتی: در ديدگاه‌ جديد كل جامعه بشری از فرد گرفته تا بزرگترين‌ نهادهای بين‌المللی می‌تواند منشا تهديدات تلقی شوند. در پايان قرن بيستم ما به وضوح شاهد پايان جنگ سرد، انحلال نظام دو قطبی، سقوط كمونيسم و تغيير بازيگران اصلی روابط بين‌المللی بوديم. به اعتقاد رابرت ماندل از ديدگاه مفهومی، دگرگونی مزبور سه مرحله داشته است: تحديد حاكميت ملی، افزايش وابستگی متقابل جهانی و بالاخره فزونی كشمكشهای بی‌نظم و هرج و مرج گونه، اين طبقه بندی بدان معنی نيست كه وقايع مزبور در همه جای جهان به يك اندازه توزيع شده‌اند، زيرا بدون ترديد تغييرات جديد در مناطق مختلف با شدت و ضعف متفاوتی بروز نموده‌اند. به علاوه اطلاق مرحله نيز بدين معنی نيست كه هر كدام از آنها به صورت زمان بندی شده و پشت سرهم آمده‌اند، بلكه در واقع هر سه حالت در يك نظم خاص است كه در آن مراحل فوق‌ الذكر روی يكديگر اثر می‌گذارند. از ميان مكاتب مختلفی كه در اين راستا نظريه پردازی كرده‌اند، نهادگرايی ليبرال و به ويژه وابستگی متقابل برجسته‌تر می‌باشند. وابستگی متقابل در ابعاد مختلفی قابل بررسی است كه يكی از آنها وابستگی متقابل امنيتی است. در نظام مبتنی بر وابستگی متقابل، دولتها برجستگی سابق خود را از دست می‌دهند. وابستگی متقابل، بازيگران را زنجيروار به همديگر متصل نموده است. بر همين اساس منشا تهديدات نير صرفا دولتها نيستند. در نگاه موسع به منشا تهديدات، شاخصهای متعددی مورد توجه قرار می‌گيرند كه مهمترين آنها عبارتند از:
الف: با توجه به اين كه امنيت در مفهوم جديد ماهيت چند گانه‌ای دارد، افراد نيز به تبع داشتن نقشها و مناصب مختلف هر يك به نوعی مسئول حفظ امنيت جهان می‌باشند. برای مثال كشاورزی كه بدون رويه‌های قانونی به كشت بی‌‌‌رويه مواد مخدر اقدام می‌كند، به نوعی باعث اختلال در امنيت جهان می‌شود.
ب: گروههای فروملی با توجه با ماهيتی كه دارند در قبال امنيت جهان مسئولند. گروههای فروملی قالبهای مختلفی دارند. احزاب و گروههای تروريستی، باندهای قاچاق مواد مخدر و باندهای قاچاق دارو از جمله آنها می‌باشند. گروهی كه هدف آن ترويج افكار تروريستی باشد، هر توجيهی كه داشته باشد، يك گروه ضد امنيتی تلقی می‌شود. اقدامات هر يك از اين گروه‌ها در جهان امروز به راحتی می‌تواند امنيت جهان را تحت تاثير قرار دهد.
ج: دولتها صرفا در بعد نظامی بررسی نمی‌شوند. دولتی ممكن است مسئول عقب‌ماندگی كشورش باشد؛ يا اين كه از گروههای تروريستی خاص حمايت نمايد؛ يا اين كه مسئول بی‌عدالتی فاحش در كشورش باشد يا اين كه مثل برخی قدرتها به مداخله مسلحانه بی‌رويه در امور داخلی كشورهای ديگر اقدام نمايد. امروزه هر يك از اين موارد منبع تهديدات امنيت جهان تلقی می‌شوند . بنابراين دولت، كه در نگرش سنتی مسئول اوليه حفظ امنيت شهروندان تلقی می‌شد، در نگرش جديد ممكن است خود تهديدی نه تنها برای بازيگران خارجی بلكه برای شهروندان خود باشد.
د. بازيگران فراملی. از اين بازيگران نيز می‌توان با سازمانهای فراملی تروريستی، باندهای فراملی قاچاق انسان، باندهای فراملی قاچاق مواد مخدر، باندهای فراملی قاچاق دارو، شركتهای چند مليتی‌ای كه خواسته يا ناخواسته با اقدامات خود امنيت جهان را به خطر می‌اندازند و ... اشاره نمود كه در جهان امروز گسترش قابل توجهی يافته‌اند. شركتهای چند مليتی ممكن است مسئول اوليه بی‌عدالتی اقتصادی يا توسعه نيافتگی بخشهايی از جهان يا مسئول اوليه آلودگی محيط زيست بشری قلمداد شوند. سازمان ملل متحد و در راس آن شورای امنيت كه به منظور حفظ صلح و امنيت بين‌المللی تشكيل شده است، اگر در نقش توجيه‌گر اقدامات تجاوز كارانه قدرتهای عمل كنند ممكن است خود منشا تهديد باشند. بنابراين در يك چنين عرصه‌ای لازم است بازيگری كه به نوعی خود را مسئول حفظ امنيت بين‌الملل می‌دانند با دقت و موشكافی بسيار عمل كنند، زيرا هر اقدام نسنجيده‌ای ممكن است باعث ظهور يك چالش امنيتی جديد شود. اقدامات قدرتهای اقتصادی جهان در قالب سازمانهايی چون سازمان تجارت جهانی ممكن است به بی‌عدالتی بين‌المللی و فقر كشورهای ديگر دامن زده و زمينه را برای خيزش جنبشهای تروريستی يا بروز جنگهای داخلی يا بين المللی فراهم نمايد.

٢- ماهيت پيچديده تهديدات و پاسخها: باری بوزان تهديدات امنيتی را در پنج بعد مورد بررسی قرار داده است. اين ابعاد را می‌توان بدين شكل توضيح داد:
الف) تهديدات سياسی: تهديدات سياسی در سطح داخلی به مسائلی چون فقدان دموكراسی و بی‌ثباتی حكومتها اشاره دارد. اما در سطح بين‌المللی ساختار آنارشيك نظام بين‌الملل ايجاد كننده تهديدات تلقی می‌شود. به نظر می‌رسد اين تهديدات در ساختارهای سلسه‌ مراتبی برجسته‌تر باشند. با توجه به نبود اقتدار فائقه مركزی، قدرت هژمون به منظور پی‌گيری منافع خود با انحاء مختلف در امور داخلی كشورهای ديگر دخالت می‌كند. اين دخالت نيز نظام بين‌المللی را بحرانی می‌سازد. مسئله ديگری كه بيشتر بعد نرم افزاری دارد و عمدتا در قالب پروسه جهانی شدن مطرح است، اضمحلال و سركوب فرهنگهاست كه از جانب قدرتها اعمال می‌گردد. عدم توجه ابرقدرتها به رويه‌های قانونی و زير پا گذاشتن حقوق بين‌الملل نيز نمونه‌ای ديگر از اين تهديدات است. حال ممكن است چنين اقداماتی نيز تحت توجيهات امنيتی به عمل آيد.
ب) تهديدات اقتصادی: فقر و توسعه نيافتگی مهمترين چالشهای اقتصادی می‌باشند كه ممكن است ناشی از سوء مديريت نظام سياسی داخلی باشند يا اين كه از تخصيص ناعادلانه ثروت جهان در سطح بين‌المللی نشات بگيرند. نظريه پردازانی چون آندره گوندر فرانك و يا امانوئل والرشتاين معتقدند كه ساختار نظام بين‌الملل كه قدرتهای اقتصادی برتر جهان طراح اصلی آن بوده‌اند، به شكلی می‌باشد كه در آن مركز به صورت مستمر، پيرامون را استثمار می‌كند. آنها پديده‌هايی چون شركتهای چند مليتی را نيز نمايندگان استعمار جديد می‌دانند كه نيروی كار، منابع و بازار كشورهای پيرامونی را به انحصار خود درآورده و استثمار می‌نمايند.
ج) تهديدات اجتماعی: تهديدات اجتماعی و فرهنگی عمدتا ريشه در تهديدات اقتصادی دارند و از طرف ديگر نيز با تهديدات سياسی مرتبطند. معضلاتی چون مهاجرتهای بی‌رويه غير قانونی، بی‌سوادی، مواد مخدر، جرم و جنايت و بزهكاری، فساد و ... چالشهای هستند كه هر چند توجه كمتری بدانها شده است، اما پتانسيلی قوی برای رشد دارند. اكثر اين بحرانها ريشه اقتصادی، يا سياسی دارند و می‌توانند به صورت تهديدات سياسی و اقتصادی تاثير بگذارند.
د) تهديدات نظامی: در گفتار پيشين به تهديدات نظامی اشاره گرديد. مداخلات نظامی و اقدامات تجاوز كارانه بارزترين مصاديق تهديدات نظامی هستند. اما مسئله‌ای كه در دهه‌های اخير توجه بسياری را به خود جلب نموده، تكثير بی‌رويه انواع سلاحهای كشتار جمعی است كه روز به روز بر پيچيدگی كيفيت تكنولوژيكی آنها افزوده می‌شود. به ويژه اگر اين سلاحها در دست دولتهای مستبد يا گروههای تروريستی قرار گيرند، شدت تهديدات آنها بسيار بالاتر می‌رود.
د) تهديدات زيست محيطی: اين تهديدات به معضلاتی چون سوراخ شدن لايه ازن، گرم شدن تدريجی كره زمين، از بين رفتن تدريجی جنگلها، خشك شدن رودخانه‌ها، آلودگی آب رودخانه‌ها و درياها به مواد شيميايی، خشكساليها، و ... اشاره دارد كه در بروز بسياری از آنها خود انسانها به صورت مستقيم يا غير مستقيم نقش داشته است.
كليه تهديدات فوق الذكر با هم در تعامل بوده و بر هم تاثير می‌گذارند، آنها غالب مقوم همديگر هستند، بنابراين در مديريت اين تهديدات و رفع آنها نيز نبايد به يكی از آنها محدود شويم. به مقتضای ماهيت هر تهديدی بايد پاسخی متناسب انتخاب نماييم. در اين راستا سياست گذاريها نيز بايد در ابعاد مختلف سياسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی و زيست محيطی تعريف شوند. نكته‌ای كه همه محققان روی آن تاكيد دارند اين است كه اقدام انفرادی در رفع تهديداتی كه بعد جهانی دارند، چندان ثمر بخش نخواهد بود. رفع معضلات جهانی نيازمند همكاريهای جهانی است. امنيت جهانی مستلزم اقداماتی فراتر از مرزهای دولتهاست . امروز صيانت از انسانها به درون حاكميتها محدود نمی‌گردد، بنابراين هيچ نهاد يا گروهی نمی‌تواند در قبال ناامنی ديگران بی‌تفاوت باشد.
٣- مسئولان متعدد برای تامين امنيت: در نگرش موسع به امنيت بين‌الملل، ديگر فقط دولتها تنها مسئولان تامين امنيت بين‌الملل نيستند. تمامی بازيگران صحنه نظام بين‌الملل از فرد گرفته تا بزرگترين نهادهای بين‌المللی هر يك به سهم خود در تامين امنيت جهان سهيم می‌باشند. جهانی شدن كليه بازيگران را به صورت پيكره‌ای در آورده است كه هيچ يك نمی‌تواند خود را تافته جدا بافته فرض كند. هر بازيگری - حتی فرد انسانی - كه می‌تواند منشا تهديد باشد، بر همين اساس مسئول حفظ امنيت جهان می‌باشد. بدين ترتيب جهانی شدن، جهانيان را به مسئوليت جهانی برای حفظ امنيت ملزم می‌سازد. همكاری جهانی در چارچوب نهادهای بين‌المللی عنصر بسيار مهمی در تامين و حفظ امنيت بين‌الملل می‌باشد چنانچه در گفتار پيشين اشاره گرديد رئاليستها به موفقيت چنين نهادهايی خوش بين نيستند. آنها امنيت بين‌الملل را بر مبنای ساختار قدرت تحليل می‌كنند و برآنند كه امنيت بين‌الملل در نتيجه مهار متقابل قدرتها حاصل می‌شود. اين در حالی است كه نهادگرايان ليبرال (شامل كاركرد گرايان، نوكاركرد گرايان و طرفداران وابستگی متقابل) و نيز نهاد گرايان نوليبرال معتقدند كه همكاری اساسا در چارچوب همكاری بازيگران حول نهادهای بين‌المللی صورت می‌گيرد. نهادهای بين‌المللی روابط و همكاريهای بازيگران را تنظيم و در عين حال شفاف می‌سازند. اين نهادها می‌توانند با تنظيم مسئوليت بازيگران در تامين امنيت بين‌الملل نقش موثری ايفا نمايند.

٤- ارزشهای امنيتی مختلف در نظام بين‌الملل: ارزشهای امنيتی به مطلوبيتهايی اشاره دارند كه با تحقق آنها تهديد‌های امنيت رفع شده و پروسه امنيت تداوم می‌يابد. در نگاه تقليل گرايانه رئاليستها به امنيت بين‌الملل، حفظ حاكميت و استقلال كشورها و پی‌گيری منافع ملی در چهار چوب آن استقلال تنها ارزش امنيتی در نظام بين‌الملل محسوب می‌شد. اما نگرشهای موسع به امنيت بين الملل، اين ارزشها را متكثر می‌بيند و نگاه تك بعدی به آنها را نارسا می‌داند. در چارچوب مزبور ارزشها از مسائل متعددی چون حقوق و نيازهای اساسی بشر در ابعاد مختلف سياسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و زيست محيطی تشكيل می‌شوند، به طوری كه اين ارزشها در تعامل با يكديگر و وابسته به همديگر می‌باشند. در اين چارچوب شاخصهايی چون مشاركت سياسی، ثبات سياسی، استقلال، رشد اقتصادی، توسعه يافتگی، رفع فساد و تبعيضهای ناروا، دانش اندوزی و رفع بی‌سوادی، سلامت جسمی و روحی انسانها، سلامت محيط زيست بشری و ... ارزشهای متكثر امنيتی را در برمی‌گيرند.

اثرات حادثه ١١ سپتامبر بر امنيت بين‌الملل
حادثه ١١سپتامبر تاثير دوگانه بر مفهوم امنيت بين‌الملل داشته است از يك سو برخی معتقدند كه حادثه ١١ سپتامبر مردم را دوباره متوجه اهميت دولت و قدرت سخت افزاری آن نمود. چرا كه پس از ارعاب مردم آمريكا توسط تروريستها، اين دولت آمريكا بود كه به نجات آنها شتافت و با حمله به مواضع تروريستهای و سركوب دولتهای حامی آنها، آرامش لازم را به ميان مردم بازگرداند. اما برخی ديگر برآنند كه حمله تروريستهای به امن‌ترين نقطه جهان و در عين حال پيروزی آنها در اعمال نقشه‌های تروريستی خود حكايت از آن دارد كه مرزهای سنتی دولت رسوخ ناپذيری خود را از دست داده و حاكميت دولت از جانب بازيگرانی ديگر به چالش كشيده شده است. آنها بر اين اعتقادند كه پروسه جهانی شدن عرصه تعامل جريانهای جهانی گرا (كه از نمادهای برجسته آن رستوران مك دونالد قابل ذكر است) و جريانهای محلی گرا (كه جنبشهای بنيادگرای چالشگر مثل القاعده از نمادهای عمده آن هستند) است و اقدام تروريستها در آمريكا خود بخشی از جهانی شدن می‌باشد. بنابراين جهانی شدن به معنی يكدست شدن نيست. حتی خود مك دونالد نيز در هر كشوری كه شعبه می‌زند نمی‌تواند ارزشهای حاكم بر آن كشور را ناديده بگيرد. برای مثال رستوران مك دونالد در يك كشور اسلامی ناگزير است مقررات مربوط به ذبح اسلامی را رعايت نمايد. از اين روی جهانی شدن به قول رابرتسون ميدانی است كه در آن جريانهای جهانی و محلی با هم تعامل دارند. از طرف ديگر اقدام تروريستها از ظهور بازيگرانی حكايت دارد كه به راحتی می‌توانند موجوديت قدرتمندترين دولتهای جهان را در معرض تهديد قرار دهند و اصولا قدرت بازيگران جديد نيز تا حد زيادی متاثر از جهانی شدن است، چرا كه سلاحهای مخرب در دسترس آنها و نيز قدرت سازماندهی فراملی آنها نمی‌توانند خارج از حوزه جهانی شدن تعريف شوند.
در هر حال حادثه ١١ سپتامبر علی رغم برداشتهای مختلفی كه از آن شده است حاوی اين پيام است كه هرگز نبايد به امنيت بين‌الملل به صورت پديده‌ای تك بعدی نگاه كنيم. حادثه ١١ سپتامبر نشان داد كه اين تصور كه پس از پايان جنگ سرد جو امنيتی جهان ملايم شده و تهديدات سخت افزاری از صحنه جهان رخت بربسته و حاكميت دولت اهميت خود را از دست داده است، تصويری ناقص و نارساست. بنابراين حادثه ١١ سپتامبر يكی از وجود متعدد امنيت بين‌الملل در عرصه جديد است و نمی‌توان چنين تلقی كرد كه به حادثه ١١ سپتامبر جو سنتی سابق مجددا بازگشته است. امنيت بين‌المللی در عصر جديد نيز مثل عصر وستفاليايی دارای ابعاد مختلفی است، با اين تفاوت كه در عصر جديد مركزيت قدرت نظامی از ميان رفته است، هر چند كه اهميت آن انكار ناپذير است.

جمع بندی
در يك نگاه اجمالی به پروسه مطالعات امنيتی متوجه می‌شويم كه با گذشت زمان ابعاد عينی و ذهنی امنيت بين‌الملل هر چه بيشتر پيچيده و متكثر می‌شود؛ در نتيجه راهكارهای تامين و حفظ آن نيز به همان اندازه پيچيده و چند بعدی می‌شود. آن چه پيش روی ماست، نظامی متشكل از دولتهاست كه تحول بنيادين در چنين نظامی حداقل در كوتاه مدت بعيد به نظر می‌رسد و ما ناچاريم برنامه‌های امنيتی خود را در چنين بستری طراحی و اجرا نماييم. يعنی هنوز نمی‌توانيم از امنيت جهانی به شكلی صحبت كنيم كه اهميت تعاملات دولتها را ناديده بگيرم. با وجود ورود به عصر پسا وستفاليايی هنوز بسيار از مفاهيم گفتمان وستفاليايی در باب امنيت بين‌الملل باقی است. شايد بهتر آن باشد كه بگوييم امروزه گفتمان وستفاليايی تحت تاثير مفاهيم پساوستفاليايی با چالش مواجه گرديده است. امروزه نيز ديدگاه‌هايی وجود دارند كه همچنان روی محوريت مفاهيم وستفاليايی تاكيد دارند. برای مثال پس از فروپاشی اتحاد شوروی نورئاليستهايی چون والتز و ميرشايمر آينده امنيت جهان را نگران كننده ديده‌اند. از آنجا كه بازدارندگی متقابل هسته‌ای بين ايالات متحده و اتحاد شوروی سطح بالای ثبات بين‌المللی در دوره پس از جنگ جهانی دوم را تبيين می‌كرد، پايان نظام دو قطبی می‌تواند سايه شومی را برآينده امنيت بين‌المللی بگسترداند. نظر به اين كه هيچ جايگزينی روشنی برای اتحاد شوروی وجود ندارد كه بتواند موازنه قدرت استراتژيك سابق را بازگرداند، جهان در حال ورود به عصر جديد و در عين حال خطرناكی از عدم قطعيت است. اين در حالی است كه در همين مقطع در كنار نگرشهای بدبينانه مزبور، طيف متعددی از تئوريسينهای روابط بين‌المللی وجود دارد كه به آينده جهان خوش‌بين می‌باشند. ليبرالهايی چون فوكوياما پس از فروپاشی اتحاد شوروی بر آن بوده‌اند كه از آنجا كه با شكست كمونيسم زمينه برای گسترش دموكراسيها بهتر فراهم گرديده است، پس آينده امنيتی جهان اميدوار كننده است، چرا كه دموكراسی‌های هرگز با همديگر نمی‌جنگند. از اين رو با گذشت زمان شاهد گسترش همكاری ميان بازيگران مختلف به ويژه دولتها خواهيم بود و جهان آينده با صلح و ثبات همراه خواهد بود. البته حادثه ١١ سپتامبر با برجسته كردن جو جنگی در نظام بين‌الملل تا حدی در راستای افكار نورئاليستها عمل نمود، اما با همه احوال جهانی كه امروزه در آن زندگی می‌كنيم. به خاطر داشتن ويژگيهای منحصر به فردی چون بحران جدی در محيط زيست، انباشت سلاحهای كشتار جمعی توسط برخی دولتها و ... نيازمند همكاری جدی بازيگران به ويژه دولتها در جهت رفع چالشهای امنيتی است. صلح منفی دوران وستفاليايی امروزه جوابگو نيست، بلكه جهان امروز نيازمند صلح مثبت است. صلح مثبت مستلزم تحقق عدالت اجتماعی از طريق فراهم سازی فرصتهای حتی الامكان برابر، توزيع عادلانه و منصفانه قدرت و منابع، حمايت برابر و اجرای كامل قانون حامی عدالت اجتماعی است. صلح مثبت صلح نهادينه‌ای است كه در آن احتمال بروز تنش و جنگ به پايين‌ترين حد ممكن می‌رسد.
در عصری كه به عصر پسا وستفاليايی، معروف شده است، انسان محور، اصلی مطالعات امنيتی تلقی می‌شود. انسان دارای ارزشی فراتر از حاكميت دولتهاست. امروزه احساس تعلق بشری به درجه‌ای رسيده است كه هيچ گروهی نمی‌تواند نسبت به قتل عام انسانهای بی‌‌گناه در ورای مرزهای كشور خود بی‌اعتنا باشد. جامعه بين‌الملل تدريجا به اين قاعده نزديك‌تر می‌شود كه در جهت حمايت از حقوق انسانها می‌توان حاكميت و استقلال دولتها را نقض نمود. بنابراين شبكه پيوستگی امنيت بين‌الملل از سطح دولت-ملتها به سطح افراد رسيده است و برنامه‌های امنيتی نيز غالبا با هدف حمايت از حقوق انسانها ساخته و پرداخته می‌شود. با اين وجود، چنين پروسه‌ای نيز حالت مطلقی ندارد و هنوز هم در بسياری از جاها به بهانه حفظ حاكميت دولت، حقوق اساسی انسانها كه حق حيات در راس آنهاست نقض می‌شود. از اين رو لازم است جامعه بين‌الملل حاكميت دولتها را با اولويت‌ دهی به حقوق انسانها باز تعريف نمايد.


-----------
يادداشتها
1- باری بوزان؛ مردم، دولتها و هراس؛‌ ترجمه پژوهشكده مطالعات راهبردی؛ تهران پژوهشكده راهبردی، 1378، ص 34.
2-
G.F.Kennan. The Cloud Of Danger Danger.London: Hutchinson,1978 p202
3- رابرت ماندل؛ چهره متغيير امنيت ملی؛ ترجمه پژوهشكده مطالعات راهبردی؛ چاپ دوم، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردی،‌ 1379، ص 26.
4-
Scott BURCHILL "liberal lnternationalism" Theories of International Relations, Edited by Scott Burchill and Others, London: Macmillan, 1995,p33
5-
What is Peace, http://www.esrnational.org/ peacewhatis.Hm,p1