تفکرات فلسفی حکیم عمر خیام

 
چند صد سال است كه رباعيات خيام ( اعم از اصيل – الحاقي و مشكوك ) ورد زبان مردم صاحب ذوق و اهل حال است

رباعيات خيام از لحاظ فلسفي ، آنچنان عميق و پر مغز و گوياست كه براستي حيرت انگيز مي باشد . اسرار ازل – راز وجود آفرينش ، معماي هستي و ... از جمله مسائل فلسفي است كه فكر خيام را بخود مشغول ساخته است
از ديدگاه خيام ( معماي هنر ناگشودني است ... هر آغازي كه براي جهان تصور شود پنداري بيش نيست ، فرجام زندگي نيز ناپيداست ) (1)
تلاش خيام در زمينه هاي فلسفي بر محور مشكلات و معماها و مجهولات دور مي زند و سعي او برآنست كه حقايق تلخ را بزباني ساده و همه فهم بيان كند و براي حل معضلات ، راه حل هاي منطقي و قابل قبول ارائه دهد

بقول مرحوم – صادق هدايت : ( خيام سعي مي كند در ترانه هاي خودش به زبان و سبك غريبي ، همه مشكلات و معماها و مجهولات را آشكار و بي پرده حل بكند ، او زير خنده هاي عصباني و رعشه آور ، مسائل ديني و فلسفي را بيان مي كند و بعد راه حل هاي محسوس و عقلي را برايش مي جويد .(2)

خيام در قالب رباعي تمام مسائل مهم و تاريك فلسفي را كه در ادوار مختلف انسان را سرگردان كرده و افكاري را كه جبرا به او تحميل شده و اسراري را كه برايش لاينحل مانده مطرح مي كند . (3)

اين نكات مهم و تاريك فلسفي كه صادق هدايت بدانها اشاره مي كند ، نگراني ها ، دشواريها ، اضطرابها ، معماها ، ياسها و اميدهايي است كه ميليونها انسان را طي قرون و اعصار (حتي عصر حاضر ) به عذاب فكري دچار كرده است و انعكاسي است از دردها رنجها و خوشيهاي بظاهر فريب كه همچنان باقي مانده است

هدايت كوشيده است تا از خلال رباعيات ( هماهنگ با افكار خودش ) با رقه ي فلسفي را پيدا كند و از اين که بتواند آنرا بيابدمايوس است ، چنانكه مي گويد

براي اينكه طرز فكر و فلسفه گوينده رباعيات را پيدا كنيم و بشناسيم ناگريزيم كه افكار و فلسفه را چنانكه از رباعياتش مستفاد مي شود بيرون بياوريم ، زيرا جزء اين وسيله ديگري در دسترس مانيست . (4)

علي دشتي نيز بسان صادق هدايت فلسفه ي خيام را از رباعياتش جستجو مي نماد

به هر حال اين پي گيريها و جستجو ها ، نشانه آنست كه خيام داراي يك انديشه و سليقه مخصوص فلسفي مي باشد و درباره كائنات و جهان هستي با هوشمندي و فراست به مطالعه و نتيجه گيري دست مي زند و مسائل دینی را احیانا بدیده تمسخر می نگرد. یا به بیان دیگر در مسائل ديني رياكاري نمي كند و به جاهلان عالم نما بي هيچ ترحمي مي تازد ، چون به قول صادق هدايت

فيلسوفي مانند خيام كه فكر آزاد و خرده بين داشته نمي توانسته كوركورانه زير بار احكام تعبدي ، جعلي ، جبري و بي منطق فقهاي زمان خويش برود و به افسانه هاي پوسيده و دام هاي خربگيري آنها ايمان بياورد . (5)

بنا براين خيام دانشمندانه ، انديشه كرده است و مثل يك دانشمند ، آنچه را مشاهده مي كرده و با منطق ذهني او منطبق بوده ة باز مي گفته و ابائي هم از اين بي پروايي نداشته است ، ليكن در بعضي موارد صريح گويي و پرده دري را تبديل به راز داري و بي طرفي نموده و در نوشته ها ، شيوه علماي طبيعي را پيش – گرفته است ، چنانكه در ( نوروز نامه ) مي نويسد : - وايزد تعالي آفتاب را از نور بيافريد و آسمانها و زمين ها را بدو پرورش داد . (6)

اما اين روش و شيوه هميشگي و ثابت نيست ، فيلسوف راز دار زمان ملكشاه ، به هنگام ترانه سرائي با منطقي كوبنده ، افكار بلند و روشن خويش را از پرده استتار و حجاب كتمان بيرون مي ريزد و با توانائي ستايش انگيز در انتخاب كلمات مناسب ، به قوانين محيط خود مي تازد و با خرافات و موهومات آشكار مبارزه مي كند و بدينطريق شيوه جنگ و ستيز با عقيده نادرست در سراسر رباعيات به چشم مي خورد

از نظر گاه خيام فيلسوف ، هستي و پيدايش در مرگ و نيستي تجلي مي نمايد و راه زندگي به سرزمين مرگ منتهي مي شود كه خود سر منزلي مبهم و مرموز است .(7)

اين ابهام و رمز نيز ارزشي ندارد و تا جايي كه پيدايش و نيستي با مگسي مقايسه مي شود

يك قطره اب بود با دريا شد 

يك ذره خاك با زمين يكتا شد 

آمد شدن تواندرين عالم چيست؟ 

آمد مگسي پديد و ناپديد شد 

از مطالعه رباعيات ، بموازات نفي افكار و عقايد علما و فقهاي زمان او ، باين حقيقت برخورد مي كنيم كه فيلسوف آزاده و روشنفكر ، در نتيجه ي پژوهشهاي مستمر و تحقيقات ساليان دراز عمر به اين نتيجه رسيده است كه براي درك بعضي از مسائل مهم ، فكر بشر محدود است و چنين استدلال مي نمايد كه ما نمي دانيم از كجا آمده ايم و به كجا خواهيم رفت ، آنانكه رفته اند خبري نياورده اند و علاوه اسرار ازل را نه تو داني و نه من چه كسي مي تواند به اسرار پي ببرد ، و گاه همين اسرار معماگونه را هم نفي مي كند و معتقد مي شود كه اگر اسراري هم باشد در زندگي چه تاثيري دارد ؟ و براين پايه : نتيجه مي گيرد كه چرا انسان بيهوده به اميد فرداي موهوم و نا آمده غصه مي بخورد و بالاخره " بهره گيري از دم گذاران زندگي را توصيه مي كند(8). " چون حقيقت زندگي را به جز "دم" چيز ديگري نمي داند و با بلند نظري و آگاهي توصيه مي كند كه براي چنين وضع "مضحكه " كه "زندگي" ناميده شده است ، نبايد درد و رنج را تحمل نمود و خود را دچار غصه و اندود كرد . راه چاه را در " خود بودن " و " خوش زيستن " مي داند و اعتقاد داد ، زماني لذت بخش خواهد بود كه آدمي از قيد ساخته و پرداخته هاي ذهني برهد

از دي كه گذشت ، هيچ از او ياد مكن 

فردا كه نيامدست فرياد مكن 

بر نامده و گذشته بنياد مكن 

حالي خوش باش و عمر بر باد مكن 

خيام به قضا و قدر و سرنوشت و آنچه كه بوده و خواهد بود و يا اتفاق خواهد افتاد احتمالا عقيده داشته و بحث در اين مورد را بي فايده دانسته است و مي گويد

تا كي زچراغ مسجد و دود كنشت؟ 

تا چند زيان دوزخ و سود بهشت ؟

رو بر سرلوح بين كه استاد قضا ( قلم ) (9)

روز ازل آنچه بودني بود نوشت.

به نظر خيام ، زندگي حالتي است بين مستي و هشياري و در هشياري خوشي هايي پنهانند و در مستي و بي خبري عقل دچار نقصان مي شود

تا هشيارم طرب زمن پنهانست 

چون مست شدم در خردم نقصاست 

حالي است ميان مستي و هشياري 

من بنده آن كه زندگاني آنست 

و به قول شادروان دكترشريف رحماني: مرگ خوابي طرفه مي باشد ريا كاري بد است.

خيام مردي است دنيا ديده و سرد و گرم روزگار چشيده و تجربه اندوخته، مي داند فرداي نيامده مفهومي ندارد و انسان آزاد انديش، به گذشته اي از دست رفته نیز نمي انديشد و غم مال دنيا را هم نمي خورد.

خيام خوش بودن را توصيه مي كند بنظر من خوش بودن از ديدگاه خيام فيلسوف، اعتنام فرصت از لحظه هاست و انجام كارهاي سود بخش، كارهايي كه چراغ ضمير را روشن مي سازد و خاطر آدمي را شاد مي كند.

تا كي غم آن خورم كه دارم يا نه؟

وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه

پركن قدح باده كه معلوم نيست 

كاين دم كه فرو برم برآرم يا نه

خيام درباره شك مي گويد:حال كه حقيقت و يقين مكشوف نيست چرا بايد عمر با شك و ترديد سپري شو« شك و ترديد، كهنه ترين شرنگ غم آلودي است كه معناي ذهن اهل حكمت را آلوده كرده است»(10)

چون نيست حقيقت و يقين اندر دست

نتوان باميد شك همه عمر نشست

هام تا بنهيم جام مي از كف دست

در بي خبري مرد چه هوشيار و چه مست

چنين دستورالعملي از سوي خيام براي زندگاني كردن( با فرض صحت انتساب) از آن جهت قابل اجرا است كه بسياري از دلخوشي ها و سرگرمي هايي كه انسان بخاطر آنها تلاش مي كند و فداكاري مي نمايد، فريبي بيش نيست و خردمندي كه در بررسي امور جهان از ظاهر بگذرد و با ديدن باطن از مسايل سطحي عبور نمايد و حقيقت اشيا را بفهمد آنوقت پوچي و بي اعتباري و سستي همه آنچه را كه دل انگيز مي نمود، درخواهد يافت.

در دهر برنهال تحقيق نرست

زيرا كه درين راه كسي نيست درست

هركس زده است دست در شاخي سست

امروز چو دي شمار و فردا چه نخست

سرچشمه ها:


(1) سیمای خیام , فتح الله همایونی , انتشارات فروغی ص 79, به نقل از بزرگان فلسفه, از انتشارات بنگاه ص169.
(2) همان کتاب , به نقل از, ترانه های خیام, صادق هدایت,ص25.
(3) همان کتاب, به نقل از , ترانه های خیام, صادق هدایت,ص25.
(4) همان کتاب, به نقل از , ترانه های خیام, صادق هدایت,ص25.
(5) همان کتاب, به نقل از , ترانه های خیام, صادق هدایت,صص 27-28.
(6) همان کتاب, به نقل از , نوروز نامه, به تصحیح مجتبی مینوی, ص3.
(7) همان کتاب, به نقل از , بزرگان فلسفه, ص170.
(8) همان کتاب, به نقل از , بزرگان فلسفه,ص 170.
(9) همان کتاب, به نقل از , خیام شناخت,ص212.
(10) همان کتاب, به نقل از , با کاروان حله, دکتر عبد الحسین زرین کوب, ص109.