حافظ اندیشه‌‌مندست و در شعرش فلسفه می‌ورزد

آیا حافظ از نظر فلسفه و تاریخ فلسفه هم شأنی و اهمیتی دارد؟

 پاسخ این سوال به‌طور قطع مثبت است. البته بعضی‌ها ساده‌گیرانه مقام یا اهمیت فلسفی شعر حافظ را به بعضی اصطلاحات فلسفی- کلامی دیوان او نظیر دور و تسلسل و جوهر فرد و کسب و اختیارمستند و منحصر می‌کنند. حال آنکه اندیشه فلسفی حافظ در شعر او با زبان شاعرانه، و بدون اصطلاحات فنی فلسفی بیان شده است. حافظ نه فقط به مسائل ادبی بلکه  به مسائل ابدی نیز اعتنا دارد. و همواره اندیشه نان شعر می‌سراید و در حال سرودن، ژرف می‌اندیشد. فقط مضمون پرداز نیست، معنا اندیش و معنا‌آفرین هم هست. لازم نیست اندیشه‌مندی چون او به معنای فنی کلمه هم فیلسوف باشد.

آری او به معنای عادی کلمه فلسفه نمی‌نگارد، بلکه ژرف‌اندیش و راز‌بین است، و باریک‌اندیشی و اصابت‌رای و اصالت فکر او از بسیاری فیلسوفان حرفه‌ای فراتر است.

در فلسفه سنتی اسلامی مجال ابتکار محدود بوده است و غالب فیلسوفان به مسائل محدود و معین سنتی که به آنها ارث رسیده بوده می‌اندیشیده‌اند و جربزه و تکروی فکری و در «خلاف آمد عادت» اندیشیدن رسم نبوده است. لذا اگر حافظ فیلسوف حرفه‌ای قرن هشتمی هم بود، اندیشه‌های والاتری از او به نثر فارسی یا عربی در دست نمی‌داشتیم.

فلسفه حافظ، فلسفه حیات است. اگر بخواهیم با اصطلاحات جدید برای فکر و فلسفه او نام‌گذاری کنیم، اندیشه او اندیشه اگزیستانسیالیستی به معنای کامل و قدیم‌تر این کلمه است. فلسفه او به قولشبلی نعمانی در شعر العجم پرورش و گسترش فلسفه خیام است. فلسفه و اندیشه اگزیستانسیالیستی او به اصالت فلسفه و اندیشه متفکرانی چون پاسکال و کی برکگور و اونامونوست. فلسفه‌ای است که گوشت و خون دارد. نه بحث‌های انتزاعی مفرط که ظاهراً عمیق و باطناً عقیم‌اند. یا قیل و قال اصحاب جوهر و عرض یا اصحاب مدرسه (= فیلسوفان مدرسی= اسکولاستیک‌ها).

باید گفت که فلسفه اخلاق حافظ نیز قوام‌ دهنده فلسفه حیات اوست، که طبعاً وقتی در جامه شعر و غزل عرضه می‌گردد با عناصر زیبا شناختی و عرفانی نیز آمیخته است.

در عصر جدید بعضی از فیلسوفان اگزیستانسیالیست غرب نظیر اونامونو، کامو، و سارتر از فلسفه محض به ادبیات روی آورده، بلکه پناهنده شدند. حافظ از این نظر می‌توانست مقتدای اینان باشد. ‌آرینسب فلسفی حافظ به کندی و فارابی و بوعلی سینا نمی‌رسد، به اندیشه‌ورزان تکرو و جسوراندیشی چون خیام، و عرفانی چون حلاج و عین‌القضاة و با یزید بسطامی می‌رسد.

 گفته‌اند معرفت آن است که پس از فراموش کردن همه فضل‌ها در دل آدمی باقی می‌ماند و حافظ نه از فضل، بلکه از فضیلت و فضایل سخن می‌گوید. شعر حافظ مشتی افاعیل عروضی و بدیع و قافیه نیست، طرح و معماری فکری پیشرفته‌ای دارد.

حاصل آنکه اگر حافظ در عداد فیلسوفان رسمی و حرفه‌ای شمرده نمی‌شود، برحسب ظاهر درست است و باکی نیست. مقام او در تاریخ فکر و فرهنگ محفوظ است.

حافظ به عنوان شاعر پیام آور صلح بدون هیچ گونه حیله و ریا مطرح است. اشعار حافظ در سرزمین های غرب و شرق، آمریکا و اروپا و حتی سرزمین های پیش پاافتاده اثر گذاشته و به تحول آثار ادبی بزرگان این سرزمین ها پرداخته است. 

اگر بخواهیم راز ماندگاری شعر حافظ را بدانیم بهتر است که بگوییم شعر حافظ از روح بزرگ، فکر توانا و حس لطیفی تاثیر پذیرفته که در مکتب اصالت انسان، از اندیشه صلح مددجسته است. و در بازار حیله و ریا تحمل جاهل را ندارد. بلکه با کنایه هایش از هر چیزی که رنگ ریا داشته باشد پرهیز می کند. راز دیگر این ماندگاری در تعقل حافظ است که در طرح رندانه غزلش در محور افقی، از لایه به عمق و برعکس قابل تغییر و تفسیر است به طوری که مفاهیم اساسی شعر حافظ مانند ساقی، پیر، مکیده، معشوق، صبا در شگرد ایهام و استعاره و کنایه و تشبیه در طول سال های گذشته در بین جوامع مختلف معرکه افکار و نظرات مختلف بوده است. اما جریان سیال تفکر و ذهن حافظ موضوع دیگری است که شرق برای حافظ تعبیرات عرفانی قائل است و غرب از دریچه واقع بینی به اشعار حافظ می نگرد. امروزه شرق تا حدی به تفکر غربی و غرب به سوی تفکر شرقی رو کرده است.” (تاریخ ادبیات ایران، بان ریپکا، ص 37) به هر حال هم دل ترین، هم دم ترین و محرم ترین هنرمندی که از این سرزمین برخاسته و در کنار دل یکایک ما نشسته است، کسی نیست جز حافظ. 

عشقی که در دیوان حافظ وجود دارد عشق کلیشه ای نیست بلکه حسب حال اوست، او با تمام طبعش و با تمام دلش شعر می سراید. تمام این عوامل دست در دست هم داده است تا امروز در شرق و غرب از شعر حافظ سخن بگویند. در آلمان گوته از مریدان حافظ است. او می گوید: «از زمانی که این یگانه مرد یعنی حافظ وارد زندگی من شد چنان مرا از خود بی خود ساخت که اگر هر آینه دست به کاری نزنم دیوانه خواهم شد؛ گوته با هدف دست یابی به ادب جهانی (Weltitcrotury) دیوان غربی- شرقی را به وجود می آورد. یوهان کریستف بورگل، دیوان غربی- شرقی گوته را جذاب ترین اثر گوته به شمار می آورد1 او در این دیوان در مورد شعر حافظ می گوید: «سطور شعر حافظ نشانی جاودانه از حقیقت است»2 و این چنین بود که اروپا برای اولین بار در سال 1650 از ساختار خاص زبان آلمانی به انعکاس بهتر افکار حافظ پرداخت. گوته شاعر قرن 19 و حافظ قرن 14 م و شاعر اتریشی یعنی سکلیاتوس در قرن 20 زندگی می کردند اما اشعار این شاعر اتریشی با اشعار حافظ رابطه ای معنوی برقرار کرد. حافظ در شعرش در مورد طلوع خورشید و انسانیت انسان و سحرخیزی سخن می گوید. سکلیاتوس هم می گوید: در تمام اعضایم برقی می زند و یک طلوع پنهانی در من شکل می گیرد، آن گاه در سحر و با دست های باز عروج می کنم. 
گوته در مورد حافظ می گوید: ای حافظ، سخن تو همچون ابدیت بزرگ است، زیرا آن را آغاز و انجامی نیست. 
یان ریپکا در «تاریخ ادبیات فارسی» که به زبان انگلیسی نوشته، می گوید: هر چند گاه نابغه ای متولد می شود که در مقام شارح اوضاع زمان حال و بشارت دهنده آینده، جایگاهی والا در یکی از انواع شعر می یابد که به زمان خودش اختصاص ندارد و به آیندگان در قرن های بعد پیوند می خورد حافظ از آن جمله است و هنوز هم سرمشق و نمونه شعر تغزلی به حساب می آید. حافظ در فرانسه به بزرگانی چون ویکتور هوگو، آرمان رنو، آندره ژید و دیگران نیز راه یافته است. 
حافظ در اشعارش به جهانی سازی فرهنگ ها پرداخته است که براساس تعلیمات معنوی انبیاءالهی و در راستای یک اخلاق الهی و انسانی برتر صورت می گیرد هدف اولیه ادیان بزرگ الهی و پیامبران، زندگی در سایه عدالت و صلح بدون تعرض به حقوق هم نوعان است. حافظ بسیاری از این مفاهیم و ارزش ها را در شعر خود حفظ کرده است. یکی از محققین در مورد ویژگی های شعری شکسپیر با حافظ به مقایسه پرداخته و گفته که: غزلیات حافظ در مضامینی چون عشق، معشوق و زیبایی هیچ کم و کاستی نسبت به (
sonnets) شکسپیر ندارد. 


به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست


آندره ژید آن قدر تحت تأثیر حافظ قرار گرفته که کتاب معروف مائده های زمینی را با این بیت حافظ آغاز کرده است
:


بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما


«برای آندره ژید مطالعه دیوان شرقی گوته به منزله فرمان حرکتی است به سوی ادبیات فارسی3». به هر حال تأثیر حافظ را در ادبیات غرب نمی توان نادیده گرفت او مراد و استاد شده و ادیبان غرب مرید نادیده او شده اند سخن حافظ را با جان و دل می پذیرند. «ارمان رنو، شاعر فرانسوی کتاب «شب های ایرانی» خود را به نشانه شب هایی که در مطالعه ادبیات ایران گذرانده به رشته ی تحریر درآورده و مضامین شعر حافظ مانند گل، بلبل، ساقی و مطرب را در اشعارش به کار برده است4». 
از جلودار و پیشرو سبک سمبولیسم در شعر اروپای قرن 20 بگوییم که کتاب «گل های اهریمنی» خود را با بهره گیری از حافظ نوشت:
در راه عشق وسوسه ی اهرمن بسی است
پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن
«از نظر بودلر، پیشرو مکتب سمبولیسم، اهریمن فرزندانی دارد که در درون ما وسوسه برانگیز هستند. 5»
کدام شاعر و نویسنده را می توانیم در اروپا سراغ داشته باشیم که بدون تأثیرپذیری از حافظ فعالیت خود را آغاز کرده باشد «ویکتور هوگو”سفینه شرقیات را تحت تأثیر از حافظ سرود6». و اگر با دقت بیشتری جست وجو کنیم ژان لاهور در اروپای قرن 19 مجموعه اشعار پندار را از حافظ الهام می گیرد و از عشق زمینی به وحدت وجود روی می آورد. 
اروپا در موفقیت بزرگان ادب و هنر وام دار حافظ است. کلیگسور نقاش تحت تاثیر حافظ است، کنتس دو نوآی آرزوی تولد دوباره در شهر شیراز را در سر پروراند، بانوآناد و نوآی کتاب «باغ دلگشای» خود را تأثیر گرفته است. 
با این نظریات چهره هایی که در طول تاریخ و نیز دوران معاصر برای نزدیکی روحی و معنوی و اخلاقی انسان ها به یکدیگر، تلاش کرده اند از جایگاه ویژه ای برخوردارند و حافظ در این میان می درخشد. 
ادبیات فارسی پس از این که جامعه فرهنگی اروپا را دگرگون می سازد از اواخر قرن 18 به تدریج جای خود را در نشریات آمریکایی باز می کند. امرسن و همفکران او، در ساختن بنیان های مکتب فکری- عرفانی خود از فرهنگ و ادبیات به ویژه شعر حافظ مدد گرفتند: 


عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است


«امرسن حافظ را مرد هزار چشم و تیزبین نامیده است که دوستدار آزادی و استقلال بشر است.” و یادآور این سخن آنه ماری شیمل است که می گوید: شعر جهانی شعر آشتی است و ما را بر این باور می رساند که در سامان جهان هر کجا شمیم گلزار تفکرات وطنی چون ترانه ی ابدی، از حقیقتی در شرق به مشام جهان می رسد، بدون تردید بلبل غزل خوان آن کسی جز حافظ نخواهد بود. 
در شرق، شبه قاره هند، چین و ژاپن نیز جایگاه ویژه حافظ به چشم می خورد از مردم سرزمین چین می گوییم که حافظ را با دو شاعر معروفشان، «دوفو» و «لی بوی» مقایسه می کنند آنان نیز مانند حافظ باریا مقابله می کنند مضمون سخنان حافظ را بیان می کنند:


آتش زرق و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه ی پشمینه بینداز و برو