مجيد ابهري

پيامدهاي بي‌اعتمادي اجتماعي

يكي از مهم‌ترين آسيبهاي اجتماعي كشور تضعيف هنجارهاي اخلاقي و اعتماد اجتماعي است. رواج و رسميت يافتن دروغ در مناسبات فردي و اجتماعي، افزايش و گسترش سوگند در گفتمان‌ها، سوءظن، فردگرايي، تظاهر و ريا، رابطه‌گرايي، قانون‌گريزي، عوام زدگي و عوام فريبي، تملق و گزافه‌گويي نشانه‌هايي از بحران اخلاقي و نبود اعتماد در جامعه است.مهم‌ترين دغدغه رفتارشناسان و آسيب‌شناس‌هاي اجتماعي افزايش شاخص‌هاي آسيب‌هاي اجتماعي در جامعه است تا آنجا كه اختلالات رواني و افسردگي در جامعه ما دومين رتبه بيماري‌ها را از نظر تحميل هزينه‌هاي بهداشتي، رواني و اجتماعي و اقتصادي دارد. همچنين پرخاشگري و خشونت رو به افزايش است تا آنجا كه بيش از 60 درصد از جرايم به علت خشونت روي مي‌دهد.

در يك پژوهش ميداني بيش از 75 درصد از مردم پول و پارتي را براي احقاق حق خودشان ضروري دانسته و تنها 25 درصد از آنها به اجراي مساوي قانون اعتقاد داشتند. از اين نظر مي‌توان چنين برداشت كرد كه شاخص‌هايي چون اميد به آينده، قابل اعتماد بودن يا منصف بودن افراد و تكيه بر انصاف اجتماعي در وضع مطلوبي قرار ندارد.

همچنان كه مي‌دانيم ارتباطات عنصر حياتي در جامعه و مايه دوام و قوام آن است و در ارتباط ناب لزوم اعتماد متقابل ملاحظه شده و اعتماد متقابل نيز به نوبه خود رابطه نزديك با صميمیت دارد. براي ايجاد اعتماد، شخص بايد هم به ديگري اعتماد كند و هم خودش دست كم در محدوده رابطه مورد نظر قابل اعتماد باشد.

در يك جامعه اعتماد اجتماعي مثل شيرازه‌اي است كه آحاد آن را به هم پيوند داده و از پراكندگي آنها جلوگيري مي‌كند. بي‌اعتمادي افراد به يكديگر و بي‌اعتمادي به ساختار سياسي و اجرايي جامعه باعث بروز سوءاستفاده‌هاي مختلف، رشوه، اختلاس و پديده زيرآب‌زني مي‌شود. در بررسي انحرافات و مسائل اجتماعي ريشه بسياري از آسيب‌ها را در بي‌اعتمادي افراد به يكديگر مي‌توان جست‌وجو كرد.

وقتي در يك جامعه منابع به صورت ناعادلانه در بين گروه‌هاي مردم توزيع شود و اين نابرابري در طول زمان استمرار پيدا كند شكاف بين دو طبقه غني و فقير هر روز بيش‌تر مي‌شود و طبيعي است كه در اين شرايط قوانين و ساختار سياسي جامعه زير سوال رفته و نوعي بي‌اعتمادي اجتماعي را در افراد تقويت مي‌كند.

بي اعتمادي مردم به ساختارهاي اجرايي منجر به تضعيف تعهد اجتماعي و كمرنگ شدن هويت ملي شده و گذشته از آن بي‌اعتمادي به تدريج به سطح روابط ميان فردي كشيده مي‌شود و حاصل آن انزواي اجتماعي است. بنابراين مي‌توان گفت وقتي سرمايه‌هاي اجتماعي فراموش مي‌شود، فقر و بيكاري، تورم و اعتياد و خودكشي، طلاق و جرايم اخلاقي نيز روندي رو به گسترش مي‌يابد. با توجه به محورهاي ياد شده، سرفصل‌هاي زير آثار مشخص و آشكار بي‌اعتمادي اجتماعي و سرگرداني انسان است:

الف/ ناتواني و بي‌قدرتي: يعني فرد در اين حالت احساس بي‌قدرتي و بي‌اختياري كرده و قادر به تحت تاثير قرار دادن محيط اجتماعي خود نيست. اين محيط اجتماعي از خانواده و مغازه و محل كار شروع شده و به جامعه سرايت مي‌يابد.ب/ پوچي: در چنين حالتي در عقايد و باورهاي فرد ابهام و ترديد ظاهر شده و او نميداند به چه چيزي بايد اعتقاد داشته باشد، چه شايعه‌اي را بپذيرد و كدام خبر را رد كند؛ به عبارت ديگر انتظار چنداني از رضايت بخش بودن پيش بيني‌هاي رفتاري فرد در آينده وجود ندارد.

ج/ بي‌معياري: حالتي از خودبيگانگي است كه فرد در جامعه احساس مي‌كند براي رسيدن به هدفهاي ارزنده خود نياز به وسايل نامشروع دارد يا كنشهايي او را به هدفش نزديك مي‌كند كه مورد تاييد جامعه و باورهاي قبلي او نيست.د/ انزوا: هنگامي است كه شخص احساس مي‌كند با ارزش‌ها و معيارها و باورهاي جامعه بيگانه شده و در چنين حالتي فرد خود را با آنچه از نظر جامعه ارزشمند و داراي اعتبار است هم عقيده و هم سو نمي‌بيند.

با توجه به محورهاي گفته شده، پيامدهاي بي‌اعتمادي اجتماعي نه تنها باعث دلسردي افراد و كمرنگي سرمايه‌هاي اجتماعي مي‌شود بلكه كم كم منجر به گسترش آن در سطح جامعه نيز خواهد شد و به نظر مي‌رسد تنها از طريق پررنگ كردن ارزش‌هاي اخلاقي و مجازات افرادي كه معيارهاي اخلاقي جامعه را به بازي مي‌گيرند مي‌توان با ا ين روند مقابله كرد.