نقش سياسی علمای دين در
همه دوره های تاريخ افغانستان نمايان بوده است .
رد پای آنها را می توان در لوی جرگه ها ٬ در بار
ها ٬ قيام های مردمی ٬ جنگ های ضد استعمار ٬ فتوا
سازی برای سرکوب های داخلی و ... به وضوح مشاهده
نمود . شعار معروف « شاه سايه خدا می باشد » فقط
از زبان علمای دين می تواند پذيرش عمومی پيدا
نمايد . در کل علمای دين با در اختيار داشتن مراکز
تبليغی و فکری در جامعه سنتی افغانستان به عنوان
منبع اوليه افکار عامه و زنجيره پيوند حاکميت و
رعيت مطرح بوده اند . حتی گفته می شود که دولت
بريتانيا در عهد استعمار عوامل خويش را تحت عنوان
ملا ٬ ملنگ و ... در ميان مردم برای جهت دادن
افکار عامه جای می داد و سياست های خويش را از
طريق آنها اعمال می کرد . با توجه به اين جايگاه
تاريخی علمای دين در حيات سياسی و اجتماعی مردم ٬
نقش سياسی آنها در چند دهه اخير به صورت بی سابقه
ای تقويت شده است و آنان به عنوان رهبران سياسی و
مذهبی در راس امور احزاب اسلامی قرار گرفته اند .
در چند دهه اخير ٬ تقويت نقش سياسی علمای دين و
نقش تعيين کننده مراکز مذهبی در جدال قدرت در
افغانستان بيشتر مديون حمايت همه جانبه غرب از
آنان در دوران جهاد می باشد . البته عوامل ديگر از
قبيل حضور سنتی علمای دين در باور های سنتی و کهنه
مردم ٬ تهاجم کشور های غير مسلمان غربی به کشور
های اسلامی و ... را نيز در تقويت جايگاه سياسی
آنان نبايد ناديده گرفت .
در آغاز رويش احزاب سياسی
در کشور ٬ علمای دين با نفوذ سنتی ای که بر افکار
عامه مردم مسلمان افغانستان داشتند ٬ اقدام به
تشکيل احزاب اسلامی نمودند . اين احزاب بر اساس
انطباق با فرهنگ سنتی مردم به آسانی جای باز کردند
و مورد حمايت عمومی مردم واقع گشتند . بر خلاف اين
احزاب اسلامی تحت رهبری علمای دين ٬ جريان
های مخالف آنها سازمان های نوگرا و کمونيستی بودند
که در ميان جوانان تحصيل کرده و نوگرای کشور شکل
گرفتند . انديشه احزاب کمونيست کشور ٬ به عنوان
انديشه ای نو ٬ مدرن و برآمده از بطن جهان غرب ٬
به صورت طبيعی نمی توانست ٬ در ميان ديگر اقشار
جامعه سنتی افغانستان رشد نمايد و يا نفوذ کند .
جوانان تحصيل کرده با گرايش به اديالوژی کمونيسم ٬
در نخستين گام برای تحقق آرمان های اديالوژيک
و سنت شکن خويش ٬ مجبور به تقابل با مراکز سنتی
قدرت بودند . اين مراکز قدرت که در ميان ارباب ها
٬ خوانين ٬ ملک ها ٬ خاندان سلطنتی و ملا ها تقسيم
شده بودند ٬ اکثريت مردم افغانستان را تحت نفوذ
خويش داشتند . همزمان با آغاز تقابل جوانان نوگرا
و مراکز سنتی قدرت در درون کشور ٬ در عرصه بين
المللی نيز جنگ سرد ميان شرق و غرب در حال تشديد
شدن بود . افغانستان با قرار داشتن در مرز جنوبی
شوروی و اوضاع بحرانی و در حال تغييرش ٬ در عرصه
بين المللی به نقطه تقابل شرق و غرب و در عرصه
داخلی به ميدان جنگ خونين سنت گرايان عموما
اسلامگرا و نوگرايان عموما کمونيست تبديل شد .
بنابرين ٬ شوروی بر اساس خاصيت انقلابیگری و
اديالوژيک خود ٬ دست به دخالت مستقيم نظامی و
سياسی در افغانستان زد . در مقابل ٬ غرب بر اساس
تجربه ديرينه دولی چون دولت بريتانيا و با واقع
بينی خاص ٬ به کمک طبيعی ترين دشمن جريان های نو
بنياد و سنت شکن کمونيست يعنی مراکز سنتی قدرت
شتافت و از اين تقابل و دشمنی طبيعی اسلام سنتی و
کمونيسم ٬ بهترين استفاده سياسی ٬ نظامی و
تبليغاتی را نمود . اسلام به عنوان پاسخ اديالوژيک
در برابر اديالوژی رو به گسترش کمونيسم از طريق
علمای دين در ميان مردم و اقشار فرهنگی جامعه
ترويج شد و مفهوم جهاد در دين اسلام با سلاح و
امکانات غربی ٬ ديوار آهنينی را در برابر گسترش
اديالوژيکی ٬ سياسی ٬ نظامی و ... شوروی در منطقه
شکل داد . در تقابل اسلام و کمونيسم ٬ علمای دين
به عنوان محور مفسران اسلام سياسی مطرح شدند و از
ميان جريان های سنتی ديگر ٬ از قبيل بقايای خوانين
٬ طرفداران خاندان سلطنتی و ... علمای دين به
عنوان سردمداران اصلی جنگ بر ضد شوروی مورد توجه
مالی ٬ نظامی ٬ سياسی ٬ تبليغاتی و ... غربی ها
واقع گشتند . احزاب اسلامی که غالبا علمای دين در
راس آنها قرار داشتند ٬ دارای تشکيلات وسيع سياسی
و نظامی بود . حمايت بی قيد و شرط غرب از ملا ها ٬
مولوی ها و آيت الله های بی تجربه در امور نظامی و
سياسی ٬ تا حدود زيادی بی نظمی آشکار تشکيلاتی و
ساختار خانوادگی و قبيلوی احزاب آنان را کمرنگ می
ساخت . علمای دين به عنوان مالکان بلامنازع دارايی
احزاب تحت رهبری شان ٬ در کمترين وقت ٬ به عنوان
ثروتنمد ترين چهره های افغانستان مطرح گشتند و بر
جلال و شکوه آنان روز به روز افزوده شد . با سياسی
شدن مراکز مذهبی و اديالوژيک شدن نزاع در
افغانستان ٬ ارباب ها ٬ خوانين ٬ ملک ها و
... موقعيت سياسی و اجتماعی خويش را به نفع علمای
دين از دست دادند و علمای دين به عنوان بازيگران
اصلی صحنه مقاومت در برابر احزاب کمونيست تبارز
يافتند . به اين ترتيب ٬ سلسله مراتب مذهبی به
عنوان ساختار اداری مناطق تحت سلطه احزاب اسلامی
٬ جايگزين نظام های سابق شد . مشهور ترين علما در
راس امور و طلبه ها و نو آموزان علوم دينی به
عنوان ماموران نظام اداری احزاب اسلامی در ميان
مردم جای گرفتند . احزاب آقايان سياف ٬ مولوی خالص
٬ مولوی محمد نبی محمدی ٬ مولوی منصور ٬ پروفسور
ربانی و ... در ميان علمای سنی و احزاب آيت الله
محسنی ٬ آيت الله سيد علی بهشتی و آيت الله سيد
ظاهر محقق در ميان شيعه های افغانستان ٬ نمونه های
برجسته اين نوع نظام اداری بودند . بعد ها ٬
طالبان با کمک گروه القاعده تلاش ورزيدند تا نظام
اداری بر محوريت علمای دين را به صورت واحد و
سرتاسری بر تمام افغانستان گسترش دهند که با دخالت
قدرت های خارجی و تحولات تازه جهانی ناکام ماندند
.
قدرت و شکوه سياسی علمای
دين در عصر جنگ سرد در سايه سياست های آمريکا و
متحدانش به اوج رسيد و آنان به عنوان پايه های
مشروعيت گروه های جهادی از قدرت و عزت بسياری
برخوردار شدند . اما هرچه دوران جهاد و حاکميت
گروه های جهادی تداوم يافت و مردم حاکميت و
توانايی اداری آنها را بيشتر تجربه کردند ٬ ماهيت
پوسيده و ناکارآمد آنها بر مردمی که سخت به آنان
ايمان آورده بودند ٬ آشکارتر شد . سرمايه اندوزی
نامشروع ٬ دورويی ٬ اتخاذ سياست های فرصت طلبانه و
نفاق افکن ٬ بی تفاوتی در برابر سرنوشت فلاکتبار
مردم و حتی رسوايی های جنسی و ... را می توان به
عنوان علل آشکار دلسردی مردم از احزاب اسلامی ذکر
نمود .
متاسفانه ٬ از سال ها تلاش
و جهاد مردم افغانستان در تحت رهبری احزاب جهادی و
نظارت مستقيم علمای دين ٬ جز حساب های پر از
سرمايه رهبران جهاد در بانک های غربی و زندگی مرفه
و آسوده شخصی و خانوادگی آنها و ويرانه های سياسی
- نظامی ای به نام احزاب جهادی ٬ ثمره ديگری به
دست نيامده است . البته تصاوير زندگی غمبار مردمی
که در پشت شعار های پر حرارت علمای دين سوخته اند
٬ در نگاهی به آن دوران نبايد فراموش گردد و
همچنين تصاوير فرزندان شهدايی که در کنار سرک های
آشنا و بيگانه به انتظار لقمه نانی منتظر نشسته
اند .
سرانجام ٬ تقابل علمای دين
و اسلامگرايان با کمونيست های نوگرا ٬ برای مردم و
منافع ملی کشور دست آوردی نداشت . اما برای قدرت
های غربی که هزينه مالی و نظامی جنگ را پرداخته
بودند ٬ موفقيت آميز و پيروزمندانه بود . غرب با
شکست شوروی به اهداف استراتژيک خود در منطقه دست
يافت . علمای سياسی دين و شرکای آنان نيز با
اندوختن ثروت و امکانات مالی بسيار و اجير ساختن
عده ای به عنوان قوماندانان جهاد و شکست و حذف
نوگرايان کمونيست به عنوان رقبای سياسی ٬ نظامی ٬
اديالوژيکی خويش ٬ به موقعيت دلخواهی رسيدند . ولی
وضعيت زندگی سياسی ٬ اقتصادی ٬ فرهنگی و ... مردم
افغانستان به عنوان قربانيان اين تقابل و ساکنان
ميدان جنگ ٬ نه تنها بهبود نيافت ٬ بلکه روز به
روز بدتر هم شد . مردم در عمل دريافتند که علمای
سياسی دين از قبيل سياف ٬ ربانی ٬ محسنی و ...
بدتر از رفقای حزبی خلق و پرچم و ماموران جيره
خوار شاهان و خوانين ٬ دست در غارت ٬ چپاول و ستم
دارند . برای مردم ٬ جنس همان جنس بود ٬ رنگش
تغيير داشت .
اينک با سقوط طالبان و سپری
شدن عصر تقابل کمونيست ها و احزاب اسلامی ٬ تقابل
تازه ای ميان علمای دين و نوگرايانی که از
ديموکراسی دم می زنند ٬ در حال شکل گرفتن است .
هرچند که در اين تقابل ٬ علمای دين با نبود حمايت
گسترده مردمی و دالر های بی حد و مرز غربی ٬ بخت
برد زيادی ندارند ٬ بازهم با توجه به گذشته ٬ حرکت
کنونی آنها مهم جلوه می کند .
اخيرا علمای دين در اجلاسی
در کابل خواستار نقش تعيين کننده علمای دين در
اداره امور کشور ٬ حذف کلمه ديموکراسی از قانون
اساسی ٬ منع کار زنان در موسسات خارجی و ... شده
اند . هرچند که طرح مسايلی از اين قبيل از سوی
علمای دين ٬ دور از انتظار نمی باشد ٬ اما با اين
وجود ٬ طرح اين مسايل در شرايط فعلی چه اهدافی را
دنبال می کند ؟ بيان خواسته هايی از اين قبيل ٬
شايد به منظور تحريک احساسات دينی مردم بر ضد نيرو
های نوگرا و نيرو های خارجی مطرح شده باشد . اما
علمای دين چه واقعيات بديهی کشور را قبول داشته
باشند و چه از قبول اين واقعيات سر باز زنند ٬ باز
هم تلاش های آنها ثمره دلخواهی را که تصور کرده
اند ٬ به بار نخواهد آورد . در عرصه بين المللی
اکثر کشور ها تلاش دارند تا علمايی که بر جدايی
دين از سياست معتقدند ٬ مطرح شوند و مورد حمايت
قرار گيرند . در ميان مردم کشور ٬ تصور حکومت
مجاهدين و طالبان چنان وحشتناک و ترس آور می باشند
که مردم ٬ زندگی در سايه نيروهای خارجی را
بر تمام خوبی های مجاهدين و طالبان ترجيح می دهند
. علمای دين چون گذشته به صورت آشکارا در برابر
هرگونه نوگرايی سنگر گرفته اند و حتی حاضر
به پذيرفتن کلمه ديموکراسی در قانون اساسی آينده
نيستند . موضعگيری علمای دين به اين صورت ٬ در
شرايط فعلی جز انزوای هرچه بيشتر آنان در عرصه
مردمی و بين المللی نتيجه ديگری نخواهد داد . آنان
چه بخواهند و چه نخواهند ٬ نوگرايی و سنت شکنی در
ميان مردم کشور در حال افزايش است و مردم عميقا می
دانند که تغييرات بنيادی و اساسی در کشور ضروری می
باشد .
مولوی شينواری و دوستانش در
دولت انتقالی ٬ با ايجاد مشکلات و موانع در برابر
سيما ثمر ٬ هفته نامه آفتاب ٬ حزب متحد ملی ٬
محتويات ديموکراسی پسندانه مسوده قانون اساسی و
... نشان داده اند که به عنوان سنگر اصلی در برابر
ديموکراسی ٬ پلوراليسم سياسی و ارزش های جامعه
مدنی عمل می کنند . البته پر واضح است که در اين
زد و بند های سياسی ٬ حساب علمای غير سياسی دين از
اين عموم سياسی جدا می باشد . انحصار سياسی و همه
جانبه ای که علمای سياسی دين در صدد تحققش می
باشند ٬ در هيچ شرايطی قابل قبول نمی باشد .
فعاليت سياسی علمای دين ٬ تنها در چهار چوب
ديموکراسی و انتخابات عمومی قابل قبول است . در
غير اين صورت فزون خواهی علمای سياسی ٬ کشور را به
سوی بحران و درگيری بی ثمر سياسی و نظامی ديگری
سوق خواهد داد .
|