زندگی

پيکاسو و آغاز سبک کوبيسم
نويسنده: سارا رمضاني

 


در 25 ماه اکتبر سال 1881، پابلو روييزپيکاسو، فرزند دون خوزه روييز پيکاسو و ماريا پيکاسو لوپز، در مالاگا واقع در جنوب اسپانيا به دنيا مي آيد.
پدر او، دون خوزه، نقاش بود که در مدرسه ي هنرهاي زيبا، طراحي تدريس مي کرده. پابلو پيکاسو که هر دم تغيير روش در کارش داشته است، در ناکجااباد هنر سير مي کرده و همه ي کوشش هايي را که براي طبقه بندي کارش در مقالات مفهومي يا در برگه دان هاي مورخان هنر به کار مي رفته، به مبارزه مي طلبيد. وي در سراسر دهه هاي پربار گذشته، آثاري آفريده که از نظر شيوه بيان و شگرد کار، يکسره با هم فرق داشته. عناصر سبکي که به گمان هنر مندان آن زمان دير زماني پيش از اين در گذشته پيکاسو مدفون شده بود ، به طور ناگهان سر بر مي آوردند و وي همين عناصر را با ديگر عناصر در مي آميخته تا دستاوردهايي نو و پر شگفت پديد آورد.
در وجود اين اسپانيايي کوتاه قد با آن چشمان سياه و خيره، نه يک نقاش و صد نقاش و هر يکي نوآورتر و پر خيال تر از ديگري نهان شده بوده است.
پيکاسو با ايستادگي بر آزادي هنر و حفظ استقلال استوار خود مي خواست از نقاشان سراسر اعصار به سبب خواري هاي بيشمار که کشيده بودند، انتقام بگيرد. وي کاشف دلاور و دم دمي مزاج، شيفته تجربه گري و سر انجام، هنرمندي بود که به نيروي دروني پوياي خود برانگيخته مي شده. در نزد نسل هنرمندان، آثار پيکاسو حکم دارو تلقي مي شده، که همچون محرک نيرومند و شگرفي در وجود تاثير مي گذاشته و حتي توجه بي اعتنايان را بر مي انگيخته. پيکاسو با نيروي حياتي بي باکانه اي سنت هايي را که در واقع، جز مشتي از تعليمات محافظت شده ي دانشکده هنر نبود، در هم ريخته. وي در دوران کودکي خويش، بسيار خودراي و چه بسا در خيلي از منابع به عنوان فردي کله شق نام برده شده. به جاي آن که به درس توجه کند، به ساعت خيره مي شده و حرکت آهسته ي عقربه ها او را افسون مي کرده است. او براي رقابت با پدرش، از سنين پايين، طراحي هايي را آغاز کرد که از نظر ترسيم خطوط و قدرت خارق العاده ي ديد و تخيل، در خور توجه بودند. نبوغ و استعداد پيکاسو چنان شگفت آور بوده که بنا به گفته ي خود او پدرش که از هنر فرزند متحير شده بود، قلم و تخته و رنگ خود را به او سپرده و اعلام کرده که ديگر هيچ گاه نقاشي نخواهد کرد. نخستين تصويرش که وي را به همگان شناساند. تصوير علم و نيکوکاري بود که پزشک راهبه اي را در کنار تخت يک بيمار عليل نشان مي داد. اين تصوير باعث شد که در سال 1897، وي در نمايشگاه هنرهاي زيباي مادريد، نشان شايستگي دريافت کند: مسئله اي باعث شد تا خانواده اش، وي را به آکادمي سلطنتي سن فرناندو در مادريد بسپارند، اما چيزي نگذشت که از آکادمي و آموزش هاي خشک آن خسته و به پرسه زدن در خيابانها مشغول شده. البته، گاهي نيز به موزه پرادو مي رفت و در آنجا، به شدت تحت تاثير هنر قرار مي گرفت. وي اجباري دروني به نقاشي کردن در خود حس مي کرده، اما نمي خواست صرفا از حالت هاي کليشه اي مدل رونگاري کند. اين احساس به پيوستنش به گروه نقاشان و نويسندگان شورشي آن زمان انجاميد که در صدر شکستن سنت ها بودند.
جواني او در روزگاري گذشت که تجارت آزاد جاي خود را به سرمايه داري انحصاري مي داد و تاثير آن بر هنر و هنر مندان با تاثير دوره هاي آرام و عادي تفاوت داشته است و هنرمندان را بر آن مي داشت تا واکنشهاي خود را نسبت به اوضاع و احوال مادي و ايدئولوژي پيرامون خود مورد ستايش قرار دهند: هنگامه اي که در آن، کهنه و نو در ستيزه خشونت باري درگير مي شوند.

 

 

Still life with tulips, by Picasso
یکی از کارهای پیکاسو که به قیمت 26 میلیون دلار
در یک مزایده بفروش رسید!


پيکاسو در فوريه سال 1900، نخستين نمايشگاه خود را شامل طرح و رسم هاي دوستانش، برپا و در اکتبر همان سال، به همراه يکي از دوستانش براي نخستين بار به پاريس سفر کرده و در آنجا، از طريق لگا، سزان، وان گوگ و......با آخرين پيشرفتهاي صنايع هنري آشنا شده. از آثاري که در نتيجه ي اين سفر خلق کرده بود، رقاصه غمگين و آسياب گالت را مي توان نام برد. دو سال پس از اين سفر، يعني در سال 1901، پيکاسو به همراه يکي از دوستانش نشريه اي به نام نشريه هنر جوان را منتشر مي کند. اين سال را آغاز دوره ي آبي زندگاني پيکاسو نام گذاري کرده اند. دوراني که شيوه کار وي تغيير کرد و آبي رنگ حاکم بر آثارش شده بود. در اين دوره فقيران و ناتوانان موضوعات نقاشي او را تشکيل مي دادند. البته ، خود وي به اندازه ي تهيدستان پرده هاي نقاشي اش فقير و بي چيز بوده. در ماه آوريل سال 1904، پيکاسو براي هميشه بارسلون را ترک و در پاريس اقامت مي گزيند. در پاييز همان سال با فرناندو اوليويه آشنا مي شود و تا 1911 با او زندگي مي کند. در اين دوران رنگ صورتي بر نقاشي هاي وي حاکم مي شود و اين دوره از زندگي او را دوران صورتي ناميدند. موضوع نقاشي هايش نيز تغيير کرده و به سراغ دلقک ها، آکروبات ها و مقلدان مي رفته. پس از خلق تابلو دوشيزگان آوين يون، پيکاسومتوجه عناصر اصلي قرار دادي در طرح مضامين شد و اين نقطه ي آغاز سبک کوبيسم بود. پيکاسو با الهام از کارهاي سزان، طبيعت بي جان را به تصوير کشيده و در تابلوهايش متوجه اشکال هندسي شده. در سال 1909 بوده که وي نخستين منظره کوبيسم را خلق کرده. تابلو سر يک زن نمونه اي از اين دوران بوده است.
در سال 1918، پيکاسو با الگا کولکوا، يکي از اعضاي گروه باله در آن زمان ازدواج مي کند. او دختر يک ژنرال روسي بوده و مراسم ازدواج آنها به رغم اعتقادات نه چندان محکم پيکاسو، در کليسا انجام مي شود. نتيجه اين ازدواج پسري به نام پائلو بود که در سال 1921، به دنيا آمده. در اين دوران پيکاسو به خلق نقاشي هاي مجسمه اي مشغول شده که شديدا تحت تاثير مکتب کلاسيک بوده است. ازدواج پيکاسو با الگا، در سال 1935 به جدايي منجر مي شود و از معشوقه او ماري ترز والتر دختري به نام مايا به دنيا مي آيد.
بي قيدي زناشوئي پيکاسو مدتي طولاني در آن زمان به افسانه تبديل مشود. به غير از متعددي که پشت سر گذاشته بوده، هفت زن براي مدت ناپايداري در زندگي او نقش رسمي بانوي الهام بخش او را به عهده داشته اند، که او همه آنها را فريفته، عذاب داده و تحقير کرده است. علت اين جدايي هاي مکرر را برخي از مولفين بي گمان تربيت پيکاسو توسط زن ها، يعني مادرش، عمه هايش و خواهرهايش دانسته اند که پيکاسو هر جند هم قدر اين زن ها را مي دانسته اما به همان اندازه از تسلط آنها به وي گريزان بوده. سر انجام در سال 1961، با ژاکلين روک ازدواج کرده. ژاکلين تنها زن ماندگار در زندگي او بوده که تا زمان مرگ پيکاسو همراهش بوده است.
پيکاسو در 8 آوريل 1973، در اوج دلباختگي اش به ژاکلين درگذشت و ژاکلين روک نيز، که پس از پيکاسو شديدا از نظر روحي دگرکون شده بود. در سال 1986، با شليک گلوله خودکشي کرد. البته، از نظر عام او چيزي را از دست نداده: چرا که اين عمل ضروري، تنها وسيله خلاص شدن از بار سنگين بيست سال جنون هوس آلود بوده. ديويد دون کان که سال ها بهترين لحظه هاي آن ها را عکاسي کرده بود مرگ ژاکلين را چنين تفسير کرد: اين گلوله نبوده که او را از پاي درآورده، بلکه خاطره پيکاسو او را کشت.